دکتر محمد افقری

پسادکتری: تاریخ ایران معاصر دانشگاه اصفهان، ۱۴۰۱
دکتری: دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان، ۱۳۹۸
کارشناسی ارشد: تاریخ ایران دانشگاه پیام نور اصفهان، ۱۳۹۲
کارشناسی: مهندسی برق گرایش الکترونیک دانشگاه یزد، ۱۳۸۵

​​​​گوهر شبچراغ میرزا حسن خان جابری انصاری و دندان‌گردی ظل‌السلطان

​​​​گوهر شبچراغ میرزا حسن خان جابری انصاری و دندان‌گردی ظل‌السلطان ​​هفته گذشته در محضر دکتر چلونگر عزیز (که ترم جاری درس تاریخ نگاری محلی ۲ را در خدمت ایشان هستیم)، موضوع بحث کلاسی اینجانب، نقد و بررسی «تاریخ اصفهان» میرزا حسن خان جابری انصاری بود...
پیوست‌ها
هفته گذشته در محضر دکتر چلونگر عزیز (که ترم جاری درس تاریخ نگاری محلی ۲ را در خدمت ایشان هستیم)، موضوع بحث کلاسی اینجانب، نقد و بررسی «تاریخ اصفهان» میرزا حسن خان جابری انصاری بود. طبق معمول از چند روز قبل از کلاس به دنبال مطالعه و تورق تاریخ اصفهان و جستجویی در سایر آثار این نویسنده فرهیخته عصر قاجار بودم که به مقاله‌ای از مورخ کوشای معاصر، حجت‌الاسلام دکتر رسول جعفریان، برخوردم. این مقاله به معرفی اجمالی برخی از آثار خطی مولف مذکور در کتابخانه مجلس پرداخته بود. در ضمن مقاله آقای جعفریان حکایتی از کتاب «گوهر شبچراغ» جابری انصاری درباره دندان‌گردی ظل‌السلطان نقل شده که خالی از مطایبه نیست. خواستم به وسیله درج این روزنوشت دوستان را نیز بی‌بهره نگذارم.
عین نوشته آقای جعفریان را نقل می‌کنم:
گوهر شبچراغ که به شماره ۱۳۹۰۰ فهرست شده و ۸۷ برگ است، ضمن آنکه غالب صفحات آن سفید است، در بقیه صفحات یادداشت‌هایی از برخی از ادبای عرب و قصص آنها به صورت ترجمه درج شده است.
در لابلای برخی از صفحات گاه گاه از روزگار خویش هم قصه‌ای دارد که از آن جمله درباره میرزا علی محمد خان نایینی پدر حاج میرزا باقر خان منشی باشی است که حکومت قمشه را داشت. انصاری نوشته است:
[میرزا علی محمد خان] عید نوروزی برای بقای حکومت خود پنجاه اشرفی به تقدیم ظل‌السلطان فرستاد. ظل‌السلطان رد کرده نوشته چون سید و اولاد حضرت امیری به عدد اسم علی یکصد و ده اشرفی بفرست. بر میرزا علی محمد خان ناگوار آمد. ناچار فرستاد و همین که اشرفی ها را بردند فکری با خود نمود و سجده شکری کرد. حاج میرزا باقر خان مشیرالملک پرسیده چه فکری بود و [از] چه رهگذر شکر کردید؟ گفت: از آن [که] به عدد اسم جدم علی خواست صد و ده عدد و اگر خدا نکرده به عدد اسم جدش عمر خواسته بود سیصد و ده عدد می‌شد. چه می‌کردم؟ چاره نداشتم یا باید بدهم یا عزل شوم!
واژگان درون کروشه از نگارنده متن حاضر و فایل پیوست مقاله آقای جعفریان است.
+ چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۵۴
نظر شما
نام:
ایمیل : * نمایش داده نمی‌شود
نظر شما: