دکتر عبدالمهدی رجایی
دکتری:
تاریخ محلی دانشگاه اصفهان، ۱۳۹۲
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه تهران، ۱۳۷۸
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران، ۱۳۷۵
لطیفههای مردم شناسی(۲)
کتاب «اصفهان عصر ظل السطان» چیزی شبیه کتاب «خاطرات اعتماد السلطنه» است با این تفاوت که فقط یک سال از روزگار و زندگی نویسنده در آن مندرج میباشد. انتهای سال 1301 تا پایان سال 1302ق. از لحاظ احتوای کتاب بر دقایق و لطایف مردم شناسی این کتاب منبعی بسیار غنی از دادهها است. نویسنده اطلاعات ریزی را از اصفهان آن روزگار عرضه داشته است. خصوصاً نکات «مردم شناسی» که مرتبط با تاریخ اجتماعی است ، در آن فراوان یافت میشود.
زن و خانواده
زن و خانواده تقریباً در منابع رسمی قاجاری مغفول مانده اند. این مقولات با زندگی روزانه و عادی مردم مربوط میشده اند که شاید دلیلی برای ثبت و ضبط دادههای مربوطه نمی رفته است. اما در کتابهای خاطرات، به صورت پراکنده، اطلاعاتی به دست میآید که نشان از وضعیت زنان و خانواده است.
در همین کتاب تصویری از یک مجلس عروسی مجلل را بیان میدارد. دامادِ مجلس شاهزاده مهدی قلی میرزا پسر جلال الدوله و عروس نیز دختر میرزا حبیب الله مشیرالملک انصاری است. پس عروسی مربوط به طبقه اعیان شهر است «به طور قطع و یقین چنین مجلس عقدی تا بحال در اصفهان فراهم نیامده، خونچه شیرینی از عدد نفوس زیاد و نفوس غیر معدود بود. جمیع اشراف واعیان شهر حاضر بودند»(ص 41) این مجلس مردانه بود که در باغ مشیر برقرار گردیده بود. مجلس زنانه نیز از «روایت معتبره موثقه» توصیف شده است. خصوصاً حضور افتخارالدوله، بانوی عظمی، خواهر ظل السلطان که آن هم شنیدنی و شاهانه بوده است(ص 42)
شرایط طلاق و نفقه فرزندان بسیار کم بدان پرداخته شده است. در خبری که راجع به فوت دختری ده ساله است، اطلاعات جالبی درباره این دو موضوع به دست میدهد «جناب شاهزاده آخوند ده سال قبل اصفهان بودند. زنی گرفته، ضعیفه حامله شد. جناب شاهزاده رفته تهران. بعد از رفتن ضعیفه را طلاق گفتند. بعد ضعیفه زایید. دختری قریب ده سال بود. این ضعیفه بیچاره این طفل را با حُسن وجه پروده و تربیت نموده، در این سنوات هم جناب شاهزاده آخوند اول ده تومان، اواخر دوازده تومان، دو سال بود هفده تومان مخارج او را میدادند » (ص 108) خلاصه آن دختر زیباروی ده ساله به درد گلو مبتلا شده و فوت شد.
در جایی از مهریه زنی از طبقه متوسط سخن میگوید که پنج تومان بود. (ص 110) خوب است بدانیم در همان زمان قیمت یک خانه متوسط نیز «دو هزار و سیصد تومان» بوده است (ص120).
زنان طبقات پایین، آنهایی که در خانهها خدمت میکردند، بی پناه ترین زنان جامعه بودند. در ماجرایی «دده سیاه پیر شکسته» آمد و گفت «من کنیز امام جمعه مرحوم میرزا محمد علی بودم. مرا آزاد کردند لحاف مرا ندادند، فرش ندادند» (ص 19) ظل السلطان دلش به رحم آمد و دستور داد برای او پول جمع شود. هر یک از درباریان چیزی دادند که مجموعه 17تومان شد. از خزانه دولت هم بر آن افزودند و سی وچهار تومان جمع شد. «دده پیر زمین گیر، جوانی شد دلیر، مثل نره شیر میغرید و میرفت و دعا میگفت و ثنا میکرد» (ص19).
زنان هم جرم و جنایت مرتکب میشدند. او یاد آور میشود«چند نفر زن را شب گرفته بودند. به حضور مبارک آورده، حکم فرموده جناب نایب الحکومه آنها را تنبیه نمودند. در جوال کرده چوب زدند »(ص22) اما جرمی که یک زن و شوهر با همراهی هم انجام میدادند هم از نکات جالب این کتاب است. بیش از آن که میزان جرم مهم باشد، این امر مهم است که آنها از فضای اختناق ظل السلطانی توانسته بودند استفاده نمایند «یک زن و شوهر را هم در قیصریه پایتخت داروغه حکم به تنبیه فرمودند این ضعیفه کار غریبی میکرده، هر روز به خانه ای میرفته، شوهرش هم درب خانه میایستاده، و میگفته که از جانب حضرت والا مأمورم که زیر جامه زنان را اندازه بگیرم. هر زنی النگوی طلا دارد از دست او در آورم» (ص 23).
خلاصه مردم از ترس ظل السلطان هیچ نمی گفتند و زیر جامه و طلاهای خود را به راحتی در اختیار این مأمور قلابی ظل السلطان قرار میدادند. تا این که خبر به خود حضرت والا رسید و اعلام کرد که چنین حکمی نداده و آن زن و شوهر را دستگیر کردند. «حضرت والا میفرمود یک نفر دیگر هم هست که او هم مشغول به این کار بوده، حکم شده است او را هم بگیرند» (ص 23).
از کتاب «اصفهان عصر ظل السلطان» میتوان اطلاعات زیادی راجع به پنهان ترین لایههای اجتماع قاجاری، یعنی وضعیت زنان و خانواده دریافت.
منبع: اصفهان عصر ظل السلطان: یادداشتهای روزانه اصفهان و دربار ظل السلطان، به کوشش اکبر شریف زاده و علیرضا نیک نژاد، تهران، نشر تاریخ ایران، 1397
زن و خانواده تقریباً در منابع رسمی قاجاری مغفول مانده اند. این مقولات با زندگی روزانه و عادی مردم مربوط میشده اند که شاید دلیلی برای ثبت و ضبط دادههای مربوطه نمی رفته است. اما در کتابهای خاطرات، به صورت پراکنده، اطلاعاتی به دست میآید که نشان از وضعیت زنان و خانواده است.
در همین کتاب تصویری از یک مجلس عروسی مجلل را بیان میدارد. دامادِ مجلس شاهزاده مهدی قلی میرزا پسر جلال الدوله و عروس نیز دختر میرزا حبیب الله مشیرالملک انصاری است. پس عروسی مربوط به طبقه اعیان شهر است «به طور قطع و یقین چنین مجلس عقدی تا بحال در اصفهان فراهم نیامده، خونچه شیرینی از عدد نفوس زیاد و نفوس غیر معدود بود. جمیع اشراف واعیان شهر حاضر بودند»(ص 41) این مجلس مردانه بود که در باغ مشیر برقرار گردیده بود. مجلس زنانه نیز از «روایت معتبره موثقه» توصیف شده است. خصوصاً حضور افتخارالدوله، بانوی عظمی، خواهر ظل السلطان که آن هم شنیدنی و شاهانه بوده است(ص 42)
شرایط طلاق و نفقه فرزندان بسیار کم بدان پرداخته شده است. در خبری که راجع به فوت دختری ده ساله است، اطلاعات جالبی درباره این دو موضوع به دست میدهد «جناب شاهزاده آخوند ده سال قبل اصفهان بودند. زنی گرفته، ضعیفه حامله شد. جناب شاهزاده رفته تهران. بعد از رفتن ضعیفه را طلاق گفتند. بعد ضعیفه زایید. دختری قریب ده سال بود. این ضعیفه بیچاره این طفل را با حُسن وجه پروده و تربیت نموده، در این سنوات هم جناب شاهزاده آخوند اول ده تومان، اواخر دوازده تومان، دو سال بود هفده تومان مخارج او را میدادند » (ص 108) خلاصه آن دختر زیباروی ده ساله به درد گلو مبتلا شده و فوت شد.
در جایی از مهریه زنی از طبقه متوسط سخن میگوید که پنج تومان بود. (ص 110) خوب است بدانیم در همان زمان قیمت یک خانه متوسط نیز «دو هزار و سیصد تومان» بوده است (ص120).
زنان طبقات پایین، آنهایی که در خانهها خدمت میکردند، بی پناه ترین زنان جامعه بودند. در ماجرایی «دده سیاه پیر شکسته» آمد و گفت «من کنیز امام جمعه مرحوم میرزا محمد علی بودم. مرا آزاد کردند لحاف مرا ندادند، فرش ندادند» (ص 19) ظل السلطان دلش به رحم آمد و دستور داد برای او پول جمع شود. هر یک از درباریان چیزی دادند که مجموعه 17تومان شد. از خزانه دولت هم بر آن افزودند و سی وچهار تومان جمع شد. «دده پیر زمین گیر، جوانی شد دلیر، مثل نره شیر میغرید و میرفت و دعا میگفت و ثنا میکرد» (ص19).
زنان هم جرم و جنایت مرتکب میشدند. او یاد آور میشود«چند نفر زن را شب گرفته بودند. به حضور مبارک آورده، حکم فرموده جناب نایب الحکومه آنها را تنبیه نمودند. در جوال کرده چوب زدند »(ص22) اما جرمی که یک زن و شوهر با همراهی هم انجام میدادند هم از نکات جالب این کتاب است. بیش از آن که میزان جرم مهم باشد، این امر مهم است که آنها از فضای اختناق ظل السلطانی توانسته بودند استفاده نمایند «یک زن و شوهر را هم در قیصریه پایتخت داروغه حکم به تنبیه فرمودند این ضعیفه کار غریبی میکرده، هر روز به خانه ای میرفته، شوهرش هم درب خانه میایستاده، و میگفته که از جانب حضرت والا مأمورم که زیر جامه زنان را اندازه بگیرم. هر زنی النگوی طلا دارد از دست او در آورم» (ص 23).
خلاصه مردم از ترس ظل السلطان هیچ نمی گفتند و زیر جامه و طلاهای خود را به راحتی در اختیار این مأمور قلابی ظل السلطان قرار میدادند. تا این که خبر به خود حضرت والا رسید و اعلام کرد که چنین حکمی نداده و آن زن و شوهر را دستگیر کردند. «حضرت والا میفرمود یک نفر دیگر هم هست که او هم مشغول به این کار بوده، حکم شده است او را هم بگیرند» (ص 23).
از کتاب «اصفهان عصر ظل السلطان» میتوان اطلاعات زیادی راجع به پنهان ترین لایههای اجتماع قاجاری، یعنی وضعیت زنان و خانواده دریافت.
منبع: اصفهان عصر ظل السلطان: یادداشتهای روزانه اصفهان و دربار ظل السلطان، به کوشش اکبر شریف زاده و علیرضا نیک نژاد، تهران، نشر تاریخ ایران، 1397
+
چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۵۴
نظر شما