دکتر عبدالمهدی رجایی
دکتری:
تاریخ محلی دانشگاه اصفهان، ۱۳۹۲
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه تهران، ۱۳۷۸
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران، ۱۳۷۵
زاغه نشین های کارگری در اصفهان دوره رضاشاه
تشکیل هشت کارخانه نساجی در دوره رضاشاه چهره اجتماعی شهر را به کلی در هم ریخت (کارخانه های وطن، ریسباف، زاینده رود، شهرضا، صنایع پشم، نختاب، پشمباف، رحیم زاده، و کارخانه نساجی دهش) این کارخانه ها هر یک برای خود یک تا سه هزار نفر کارگر می خواستند. معمولاً نیز به صورت سه شیفته کار می کردند.
تشکیل هشت کارخانه نساجی
در دوره رضاشاه چهره اجتماعی شهر را به کلی در هم ریخت (کارخانه های وطن، ریسباف،
زاینده رود، شهرضا، صنایع پشم، نختاب، پشمباف، رحیم زاده، و کارخانه نساجی دهش)
این کارخانه ها هر یک برای خود یک تا سه هزار نفر کارگر می خواستند. معمولاً نیز
به صورت سه شیفته کار می کردند. مسلماً این جاذبه برای نیروی کار ، اصفهان را به
صورت آهن ربایی برای نیروهای کار شهرهای اطراف در آورد. به همین خاطر مهاجرت های
کاری شدت یافت و به یکباره ترکیب جمعیتی
شهر دستخوش تغییر گردید.
یکی از مراکز کارگر فرست به شهر اصفهان سرزمین بختیاری بود و یکی از این کارگران عزت الله باقری. که از روستای «وانان» در آن سوی شهرکرد ، به همراه کل خانواده خود به اصفهان مهاجرت کرد.خوشبختانه او قلم به دست گرفته و سرگذشت و خاطرات خود را نوشته است.
به همین خاطر ما می توانیم به بخشی از واقعیت های زندگی کارگران کارخانجات و نیز اوضاع اجتماعی شهر اصفهان در دوره پهلوی اول و دوم در اصفهان دست پیدا کنیم. باقری درباره ترکیب و خاستگاه اجتماعی کارگران نساجی می نویسد: «کارگران کارخانهها را اساساً مهاجران روستایی و ورشکستگان کارگاههای سنتی تشکیل میدادند. غیر از اینها عده ای از کردها هم بودند که در زمان رضاشاه به اصفهان تبعید شده بودند و در کارخانهها کار میکردند. که بعد از شهریور 20 همه برگشتند ولایت خودشان» (باقری، 1387، ج 1، ص 162)
او درباره زاغه نشین هایی که کارگران در آنها سکونت داشتند و نیز جایی که خودشان در آن جا زیسته اند می نویسد: «در مهر 1319 پیاده رفتیم اصفهان پیش یکی از داییها و مادر بزرگم که مقیم اصفهان بودند.. رفتیم به محله قبله دعای اصفهان یک خانه خرابه که صاحبش هم آن راترک کرده بود پیدا کردیم که سرپناهمان باشد. به دنبال یک خرابه دیگر رفتیم تخت فولاد در کاروانسرایی از عهد شاه عباس سکونت کردیم. حالا آن اتاقها و طویلهها را خانوادههایی مثل ما اشغال کرده بودند. خانوادههای پرجمعیت کارگران کارخانههای پشمباف، نور، وطن و رحیم زاده(باقری، 1387، ج 1، ص 165) سه نفر از برادرها و دو نفر از خواهرها توی کارخانهها مشغول کار بودیم. هر شب دو سه نفرمان توی کارخانهها بودیم. »(باقری، 1387، ج 1، ص 166) او در جای دیگر از خاطراتش تاکید دارد که خانواده های دیگری نیز در ان شرایط بسر می بردند «در آن خرابههایی که توصیف کردم و ما مدتی زندگی میکردیم خانوادههای دیگری هم اقامت داشتند و آنها هم اغلب کارگر کارخانه بودند. اغلب آنها از چهار محال بختیاری بودند. در آن خرابهها ما اوقات زیادی را صرف صحبت در مورد ظلم و ستم خوانین بختیاری و آوارگی خودمان میکردیم» (باقری، 1387، ج 1، ص 171) از علل این مهاجرت خشکسالی و آفات نیز بود«خشکسالی و آفات در چند سال پی در پی و عدم حمایت خان » (باقری، 1387، ج 1، ص 172)
در این شرایط معلوم است که وضعیت غذایی آنها چگونه بوده است: «فراموش نمیکنم که در آن اوایل وقت ناهار و شام به من چه میگذشت غذای معمولی کارگران نان بیات بود. و ماست یا لبو یا سرکه شیره یا در فصل میوه هندوانه و خربزه. ولی همین ماست و سرکه شیره و غیره را هم میباید از کافه چی نسیه میگرفتیم. و موقع دریافت حقوق و دستمزد بدهیمان راتسویه میکردیم.» (باقری، 1387، ج 1، ص 167)
در این کلنی های کارگری ازدواج نیز صورت می گرفت اما این ازدواج ها بر اساس چهارچوب های تعریف شده و دارای خط کشی های مشخص با بخش های دیگر جامعه میهمان بود. «اصولاً فرهنگ و تفکر حاکم به نحوی بود که کارگران فقط با کارگران در میآمیختند. اغلب کارگران مرد با زنان کارگر ازدواج میکردند. دهها پسر و دختر خانوادههای کارگر را سراغ دارم که با هم ازدواج کرده اند مثل دو تا از خواهرهای من. اگر کارگری وضع نسبتاً خوبی داشت ممکن بود یک پیشه ور دخترش را به زنی قبول میکرد ولی معمولاً اعضای سایر اقشار و طبقات مثل بازاری و کاسب و غیره سراغ دخترهای کارگران نمیرفتند.. .. دختر کارخانه ای در میان سایر طبقات مردم مقداری نداشت. (باقری، 1387، ج 1، ص 190) اما بعدها که جنبش کارگری پا گرفت، برای کارگران هویت و حیثیت بالایی ایجاد کرد و ازدواج با یک کارگر، چه دختر و چه پسر، افتخار هم داشت و روشنفکران و بازاریان زیادی با کارگران ازدواج کردند. اصلاً بعضی از کادرهای حزب توده سعی میکردند خودشان را به صورت و هیأت کارگران در بیاورند(باقری، 1387، ج 1، ص 190)\
شرایط کار او در کارخانه نیز زیاد مطلوب نبود «من در سال 1319 در قسمت بافندگی کارخانه وطن کار میکردم دستمزد ما به صورت کارمزدی پرداخت میشد. میزان آن بنا به نرخی که تعیین شده بود بسته به آن بود که چند متر پارچه بافته باشیم. به این ترتیب روزهای جمعه و تعطیل حقوقی دریافت نمیکردیم. هیچ گونه مرخصیی هم در کار نبود. چه استحقاقی و چه استعلاجی. هیچ گونه حمایتی از کارگران نمیشد و هیچ مرجعی برای رسیدگی به شکایتهای کارگران وجود نداشت. »(باقری، 1387، ج 1، ص 199) در این شرایط سخت « برای این که بتوانم هزینه خانواده پر جمعیتمان را تأمین کنم مجبور بودم شبانه روز کار کنم و در واقع هر هفته جمعه شب وارد کارخانه میشدم و صبح روز جمعه بعد از کارخانه میرفتم بیرون.» (باقری، 1387، ج 1، ص 200)
وجود این شرایط باعث شده که نخستین جرقه های جنبش چپ در قالب حزب توده در ذهن این افراد محروم شکل بگیرد: «ناخودآگاه نسبت به مردم دارا نفرت داشتم. طبیعی هم بود که نسبت به کسانی هم که در منتهای رفاه بودند احساس نفرت کنم. گاهی اوقات از همه کسانی که مکنتی داشتند مثل خان ده متنفر بودم. »(باقری، 1387، ج 1، ص 174) عزت الله باقری در بخش های دیگر خاطرات خود به شرح مبارزات خویش و بیان حوادث شهر اصفهان پرداخته است.
باقری، عزت الله (1387) از وانان تا وین، نشر حنا، چاپ هفتم. دو جلد.
یکی از مراکز کارگر فرست به شهر اصفهان سرزمین بختیاری بود و یکی از این کارگران عزت الله باقری. که از روستای «وانان» در آن سوی شهرکرد ، به همراه کل خانواده خود به اصفهان مهاجرت کرد.خوشبختانه او قلم به دست گرفته و سرگذشت و خاطرات خود را نوشته است.
به همین خاطر ما می توانیم به بخشی از واقعیت های زندگی کارگران کارخانجات و نیز اوضاع اجتماعی شهر اصفهان در دوره پهلوی اول و دوم در اصفهان دست پیدا کنیم. باقری درباره ترکیب و خاستگاه اجتماعی کارگران نساجی می نویسد: «کارگران کارخانهها را اساساً مهاجران روستایی و ورشکستگان کارگاههای سنتی تشکیل میدادند. غیر از اینها عده ای از کردها هم بودند که در زمان رضاشاه به اصفهان تبعید شده بودند و در کارخانهها کار میکردند. که بعد از شهریور 20 همه برگشتند ولایت خودشان» (باقری، 1387، ج 1، ص 162)
او درباره زاغه نشین هایی که کارگران در آنها سکونت داشتند و نیز جایی که خودشان در آن جا زیسته اند می نویسد: «در مهر 1319 پیاده رفتیم اصفهان پیش یکی از داییها و مادر بزرگم که مقیم اصفهان بودند.. رفتیم به محله قبله دعای اصفهان یک خانه خرابه که صاحبش هم آن راترک کرده بود پیدا کردیم که سرپناهمان باشد. به دنبال یک خرابه دیگر رفتیم تخت فولاد در کاروانسرایی از عهد شاه عباس سکونت کردیم. حالا آن اتاقها و طویلهها را خانوادههایی مثل ما اشغال کرده بودند. خانوادههای پرجمعیت کارگران کارخانههای پشمباف، نور، وطن و رحیم زاده(باقری، 1387، ج 1، ص 165) سه نفر از برادرها و دو نفر از خواهرها توی کارخانهها مشغول کار بودیم. هر شب دو سه نفرمان توی کارخانهها بودیم. »(باقری، 1387، ج 1، ص 166) او در جای دیگر از خاطراتش تاکید دارد که خانواده های دیگری نیز در ان شرایط بسر می بردند «در آن خرابههایی که توصیف کردم و ما مدتی زندگی میکردیم خانوادههای دیگری هم اقامت داشتند و آنها هم اغلب کارگر کارخانه بودند. اغلب آنها از چهار محال بختیاری بودند. در آن خرابهها ما اوقات زیادی را صرف صحبت در مورد ظلم و ستم خوانین بختیاری و آوارگی خودمان میکردیم» (باقری، 1387، ج 1، ص 171) از علل این مهاجرت خشکسالی و آفات نیز بود«خشکسالی و آفات در چند سال پی در پی و عدم حمایت خان » (باقری، 1387، ج 1، ص 172)
در این شرایط معلوم است که وضعیت غذایی آنها چگونه بوده است: «فراموش نمیکنم که در آن اوایل وقت ناهار و شام به من چه میگذشت غذای معمولی کارگران نان بیات بود. و ماست یا لبو یا سرکه شیره یا در فصل میوه هندوانه و خربزه. ولی همین ماست و سرکه شیره و غیره را هم میباید از کافه چی نسیه میگرفتیم. و موقع دریافت حقوق و دستمزد بدهیمان راتسویه میکردیم.» (باقری، 1387، ج 1، ص 167)
در این کلنی های کارگری ازدواج نیز صورت می گرفت اما این ازدواج ها بر اساس چهارچوب های تعریف شده و دارای خط کشی های مشخص با بخش های دیگر جامعه میهمان بود. «اصولاً فرهنگ و تفکر حاکم به نحوی بود که کارگران فقط با کارگران در میآمیختند. اغلب کارگران مرد با زنان کارگر ازدواج میکردند. دهها پسر و دختر خانوادههای کارگر را سراغ دارم که با هم ازدواج کرده اند مثل دو تا از خواهرهای من. اگر کارگری وضع نسبتاً خوبی داشت ممکن بود یک پیشه ور دخترش را به زنی قبول میکرد ولی معمولاً اعضای سایر اقشار و طبقات مثل بازاری و کاسب و غیره سراغ دخترهای کارگران نمیرفتند.. .. دختر کارخانه ای در میان سایر طبقات مردم مقداری نداشت. (باقری، 1387، ج 1، ص 190) اما بعدها که جنبش کارگری پا گرفت، برای کارگران هویت و حیثیت بالایی ایجاد کرد و ازدواج با یک کارگر، چه دختر و چه پسر، افتخار هم داشت و روشنفکران و بازاریان زیادی با کارگران ازدواج کردند. اصلاً بعضی از کادرهای حزب توده سعی میکردند خودشان را به صورت و هیأت کارگران در بیاورند(باقری، 1387، ج 1، ص 190)\
شرایط کار او در کارخانه نیز زیاد مطلوب نبود «من در سال 1319 در قسمت بافندگی کارخانه وطن کار میکردم دستمزد ما به صورت کارمزدی پرداخت میشد. میزان آن بنا به نرخی که تعیین شده بود بسته به آن بود که چند متر پارچه بافته باشیم. به این ترتیب روزهای جمعه و تعطیل حقوقی دریافت نمیکردیم. هیچ گونه مرخصیی هم در کار نبود. چه استحقاقی و چه استعلاجی. هیچ گونه حمایتی از کارگران نمیشد و هیچ مرجعی برای رسیدگی به شکایتهای کارگران وجود نداشت. »(باقری، 1387، ج 1، ص 199) در این شرایط سخت « برای این که بتوانم هزینه خانواده پر جمعیتمان را تأمین کنم مجبور بودم شبانه روز کار کنم و در واقع هر هفته جمعه شب وارد کارخانه میشدم و صبح روز جمعه بعد از کارخانه میرفتم بیرون.» (باقری، 1387، ج 1، ص 200)
وجود این شرایط باعث شده که نخستین جرقه های جنبش چپ در قالب حزب توده در ذهن این افراد محروم شکل بگیرد: «ناخودآگاه نسبت به مردم دارا نفرت داشتم. طبیعی هم بود که نسبت به کسانی هم که در منتهای رفاه بودند احساس نفرت کنم. گاهی اوقات از همه کسانی که مکنتی داشتند مثل خان ده متنفر بودم. »(باقری، 1387، ج 1، ص 174) عزت الله باقری در بخش های دیگر خاطرات خود به شرح مبارزات خویش و بیان حوادث شهر اصفهان پرداخته است.
باقری، عزت الله (1387) از وانان تا وین، نشر حنا، چاپ هفتم. دو جلد.
+
چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۰۹
نظر شما