معرفی و نقد کتاب سرزمین های شمالی پیرامون خلیج فارس و دریای عمان در صد سال پیش
کتاب مغاص اللئالی و مناراللیالی سرزمین های شمالی پیرامون خلیج فارس و دریای عمان در صد سال پیش اثر سدیدالسلطنه بندرعباسی کبابی است. این اثر در کنار تألیف دیگر او یعنی اعلامالناس فی احوال بندرعباس از جمله معدود تاریخهای محلی سواحل خلیج فارس در دوران معاصر است...
مغاص اللئالی و مناراللیالی
نویسنده: محمدعلی خان سدیدالسلطنه بندرعباسی کبابی
تصحیح: احمد اقتداری
ناشر: امیرکبیر، تهران، 1386
مقدمه
مغاص اللئالی و مناراللیالی
سرزمین های
شمالی پیرامون خلیج فارس و دریای عمان در صد سال پیش
اثر سدیدالسلطنه
بندرعباسی کبابی است. این اثر در کنار تألیف دیگر
او یعنی اعلامالناس
فی احوال بندرعباس از جمله معدود تاریخهای محلی
سواحل خلیج فارس در دوران معاصر است.
آنچه به این اثر اعتبار میبخشد،
مؤلف آن یعنی سدیدالسلطنه
بندرعباسی است؛ وی به عنوان نویسنده،
شاعر و مورخ اواخر قاجار و آغاز عصر پهلوی شناخته میشود. سدیدالسلطنه و پدرش هر دو
از کارگزاران حکومت قاجار و صاحب مناصب دولتی در ناحیهی خلیج فارس بودهاند. وی
صاحب آثار و تحقیقات فراوانی در ارتباط با خلیج فارس بوده و هدف خود را از این
آثار بهبود شرایط این ناحیه میداند.
سدیدالسلطنه همزمان با دوران
سلطنت مظفرالدین شاه قاجار و تحولات پس از انقلاب مشروطه آثار خود را به نگارش
درآورده است. وی با نخبگان اواخر قاجار؛ افرادی چون تقیزاده، ایرج
میرزا، میرزا جهانگیرخان و سعید
نفیسی نشست و برخاست داشته است که
همهی این افراد در زمرهی شخصیتهای آزادیخواه و متجدد عصر خود بهحساب میآمدند.
سدیدالسلطنه در بین مورخان معاصر چهرهای ملیگرا بهشمار میآید که آثار فراوانی
در ارتباط با خلیج فارس و تاریخ و فرهنگ آن، از او بهجای مانده است. وی با وجود این
گرایش ملی با سقوط سلسلهی قاجار، ازسوی حکومت ملیگرای رضاخان از قدرت برکنار شد
و به زندان افتاد و در سال 1309 درگذشت.
اغلب آثار او توسط استاد احمد اقتداری پژوهشگر برجسته و از متخصصان خلیج فارس تصحیح شده است.
اقتداری کتابهای فراوانی در ارتباط با خلیج فارس و جنوب ایران به رشتهی تحریر
درآورده است؛ احمد اقتداری مصحح اثر نیز گرایشاتی شبیه به نویسنده دارد و در حکومت
پهلوی دوم در جلسهی هیأت دولت در ارتباط با تصویب جدایی جزیرهی بحرین از ایران
به عنوان کارشناس حضور داشته و مخالف جدایی بحرین از ایران بوده است، وی این حادثه
را طرح انگلستان میداند.
اقتداری در تصحیح این اثر متأثر از حوادث دورهی ملی
شدن صنعت نفت در ایران (2-1331ش.) بوده است. مخالفت با نفوذ و دخالت انگلستان در
جریانهای سیاسی و اقتصادی تاریخ معاصر ایران و گرایشات ناسیونالیستی را میتوان
وجه مشترک نویسنده و مصحح اثر دانست؛ این اندیشه در تمامی اثر قابل مشاهده بوده
است.
برخی از آثار و نوشتههای
سدیدالسلطنه عبارتند از:
·
اعلام الناس فی احوال بندرعباس در ارتباط با جغرافیای تاریخی بندر عباس است.
·
التدقیق فی سیرالطریق؛
سفرنامهی سدیدالسلطنه از بوشهر به تهران و مشهد است. این اثر علاوه بر اطلاعات
دقیقی که از مسیرهای ارتباطی عصر قاجار میدهد، به احوال اجتماعی شهرهای ایران نیز
پرداخته است[1].
·
مفاتیح الادب فی تاریخ عرب.
· مغاص الئالی
و مناراللیالیکه در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است.
· برهان سدید دربارهی مسقط
· المناس فی
احوال الغوص و الغواص که به نام
صید مروارید چاپ شده است.
·
شقایق النعماندر احوال
مسقط و عمان.
·
احوال طایفه قشقایی.
·
احوال لنگه و شیوخ آن.
·
تذکره شوش نامه.
·
خلاصه فارسنامه ناصری.
·
تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر وروابط آن ها با
ایران.
در مقالهی حاضر کتاب المغاص اللئالی و مناراللیالی مورد بررسی قرار گرفته است. آنچه در مطالعهی سراسر این کتاب
باید درنظر داشت این سخن سدیدالسلطنه است که دولت طوری از خلیج فارس صرفنظر کرده
که گویی خارج از خریطهی ایران است. این گفته بیانگر سیاست قاجاران نسبت به منطقهی
خلیج فارس بوده که در تمامی این اثر نمایان است.
کتاب از بیستودو فصل تشکیل
شده است. فصل اولبه بوشهر اختصاص یافته که نویسنده در آن به زندگی اجتماعی
و آداب و سنن رایج در بین بادیهنشینان که جمعیت غالب این نواحی بودند پرداخته
است؛ از جمله به آداب و سنن مربوط به زندگی روزانه، ازدواج، تولد، مرگ، اعتقادات دینی،
اعیاد، عزاداری ها و نحوهی معاش در بوشهر اشاره کرده است.
از نکات ظریفی که نویسنده در
ارتباط با تعلیم و تربیت اطفال در این نواحی اشاره کرده، محتوای دروسی است که در
مکاتب آموزش داده میشد. شاید بتوان آن را ترکیبی از فرهنگ فولکلور بومی (آموزش
داستان های قصص موش و گربه)، فرهنگ گفتمان غالب در آن عصر (تدریس آثاری چون دیوان
حافظ و شاهنامهی فردوسی، کلیات سعدی و ناسخ التواریخ) ـ آموزش این کتب که از نوعی
سنت عقلانی بهره میبرد، تحت تأثیر گفتمان رایج در مرکز بهویژه پس از عصر مشروطه قرار
داشت ـ و در آخر فرهنگ مذهب شیعه (در آموزش قرآن و کتاب های مختار و جوهری)[2] دانست.
در اشاراتی که نویسنده به
اعتقادات مذهبی مردمان این نواحی دارد، از جمله اعتقاد به نذر با نام حضرت علی (ع)
و حضرت عباسبن علی و فرستادن هدایایی به کربلا، میتوان گرایش شدید به تشیع را در
بین مردمان این نواحی دریافت. این گرایش در مقایسه با جزایر و بنادر همسایهی
بوشهر که اکثریت بر آیین تسنن بودند قابل توجه است. این بافت دینی ناحیه در نوع
تغذیه و پوشش مردمان این نواحی (عدم استفاده از مشروبات و حجاب و پوشش کامل در
لباس) نیز قابل مشاهده است.
اقتصاد مردمان بوشهر بر محور
دامپروری بوده است[3]،
اگرچه کشاورزی نیز در معاش مردم بوشهر نقش داشت اما با اقتصاد عشایری قابل مقایسه نبوده
است. این اقتصاد متکی بر دامپروری بر زندگی اجتماعی مردمان آن مـؤثر بوده است.
از مباحث قابل توجهی که نویسنده
در این بخش به آن پرداخته، اساس تقویم یا سال در بوشهر است که با اقتصاد دریایی و
سفر کشتیهای باری در سواحل بوشهر در ارتباط بوده و به آن نوروز عرب یا نوروز دریا[4] میگفتند
که آغاز آن، برج اسد (فروردین قدیم) و آگوست اروپایی بود که بنا بر شرایط آب و هوایی
و اقتصادی ناحیه بوده است.
بوشهر درعصر نویسنده یعنی هم
زمان با دههی1330ﻫ.ق یعنی چند سال پس از انقلاب مشروطه که در سال 1285ﻫ.ش/1324ﻫ.ق
روی داده بود[5]
حدود سی هزار نفر جمعیت داشته که اکثریت آنها بر آیین تشیع و کمتر اهل تسنن بودند،
اما بهدلیل اهمیت تجاری و اقتصادی بوشهر، چندصد خانوار ارمنی و یهودی که دستی در
تجارت داشتند نیز در آنجا ساکن بودند. نویسنده به مهاجرت یهودیان بوشهر به فلسطین در
اواخر این دوره اشاره کرده است[6] که
قابل توجه بهنظر میرسد.
اهمیت تجاری این شهر سبب گشت
دولتهای روس، انگلستان، هلند و آلمان در عصر قاجار کنسولگریهایی در این شهر تأسیس
کرده، اقدام به ایجاد خطوط تلگراف و بانک در این شهر نمایند. علاوه بر نمایندگان
سیاسی، نویسنده از دیگر ساکنان شهر افرادی را نام میبرد که مشاغل و مناصب غیر
سیاسی داشتند مانند طبیبان. سابقهی حضور انگلیسیها در خلیج فارس به دوران نادرشاه افشار باز میگردد که کمپانی هند شرقی، بوشهر را به عنوان مقر
خود برگزید[7].
بوشهر در عصر نویسنده از چهار
محلهی اصلی تشکیل میشد[8]. محلهی
بهبهانی، که اغلب بومیان شهر ساکن آن بودند؛ محلهی کوتی، محل کنسولگری انگلستان
بود و اغلب ساکنان این محله تاجر بودند؛ محله شنبهای، که ویژگی اصلی آن وجود کلیسای
ارامنه بوده و امام جمعهی بوشهر و خود نویسنده در آن جا اقامت داشتند؛ و محلهی
دشتی که یهودیان در آن ساکن بودند. ترکیب جمعیتی این محلات بیانگر بافت جمعیتی پرتنوع
بوشهر در عصر قاجار است.
نویسنده به وضعیت مالیات و درآمد
گمرک در بوشهر بهطور دقیق اشاره کرده، هم چنین به تعداد اصناف که بیشتر آن را
خردهفروشان تشکیل میدادند و از رواج تجارت پارچه در بوشهر یاد کرده است. آنچه از
اشارات نویسنده برمیآید نهادهایی چون کلانتری، پلیس، بلدیه، مالیه در این شهر
فعال بوده[9]و آمیختگی
دو ادارهی مالیه و گمرک بیانگر جایگاه درآمد ناشی از تجارت در بوشهر بوده است.
در این اثر به مهاجرت برخی از
خاندانهای عرب از شمال خلیج فارس به جنوب آن یا بالعکس و برخی از شیوخ حاکم در سایر
نواحی خلیج فارس اشاره شده مانند آل
مکتوم در دوبی[10]، آل
سعود در عربستان، آل ثانی در قطر و آل
خلیفه در بحرین که ازطریق اتحاد با
چند طایفه به تجارت در ناحیه مشغول شدهبودند[11]. حاکمیت
سیاسی این خاندانها تا به امروز در این نواحی تداوم یافته است، که شاید همین ثبات
سیاسی زمینهی رشد و رونق تجاری آنان را در مقابل بنادر و جزایر ایرانی چون بوشهر
و لنگه فراهم آورده است. انقلابهای سیاسی و تحولات عمیق و گستردهی اجتماعی در ایران
در کاهش رونق بنادر و جزایر شمالی خلیج
فارس نسبت به سواحل جنوبی آن بیتأثیر نبوده است. به عنوان نمونه نویسنده به منابع
مالیاتی حاکم دوبی اشاره کرده که شامل مالیات اراضی و اجارهی دکانها و مالیات
صید مروارید میشد. سرزمینهایی مانند دوبی هنوز مورد توجه تجار و کنسولگریهای
خارجی قرار نگرفته بود حتی شیخ دوبی از درآمدی به نام درآمد گمرکی برخوردار نبود و
بیشتر تجارتخانهها در بوشهر بود.
در این دوره بیشتر کشتیها از
بوشهر به لنگه، کیش، بحرین (که به قاچاق کالا در آن عصر شهرت داشت) و قطر در رفت و
آمد بودند. در این دوره مهمترین کالای تجاری مروارید و پارچه بود، نویسنده اشاراتی گذرا به
داد و ستد نفت توسط انگلیسیها در آبادان نموده است اما به نظر میرسد مسألهی نفت
در زمان نویسنده از اهمیت زیادی برخوردار نبوده است.
فصل دوم به خوزستان و شرح سفر
با کشتی به محمره اختصاص یافته است. افرادی که در این سفر حضور دارند اغلب خارجی
به ویژه اروپایی هستند که با هدف کسب منصب یا تجارت به محمره یا بصره میروند[12]. در
این بخش رونق بندر بصره؛ در واقع قدرت اقتصادی و نظامی عثمانیها در این ناحیه
مورد توجه بوده و مسیر دریایی بصره به محمره که ظاهراً پررونق بوده از فاو و
آبادان میگذشت. آمد و شد کشتیهای متعلق به کمپانیهای نفتی در منطقهی خلیج
فارس، بهویژه از مسیر بصره به محمره بود. اغلب کارگزاران حکومتی در خوزستان روابط
خوبی با کنسولگریهای اروپایی از جمله انگلستان داشتهاند. روسها، انگلیسیها،
هلندیها و بسیار کمتر بلژیکیها و فرانسویها در خوزستان صاحب نفوذ و دارای
کنسولگری و تجارتخانه بودند. آمریکاییها در خاک عثمانی (بصره) مدرسهای برپا
کردند اما در این زمان در ایران هنوز اثری از آنان نیست.
مردم خوزستان تجار خرده پا
هستند که اغلب به تجارت خرما مشغولاند. خارجیانی که در خوزستان حضور دارند به
عواید تجارت پارچه و ذخایر نفتی توجه دارند که امتیاز آن از سوی دولت به انگلستان
داده شده است. قدرت دریایی ایران در خلیج فارس با عثمانی (در بصره) قابل مقایسه نیست.
در دورهی افشاریه، نادر دو کشتی 400 تنی از کمپانی انگلیسی خریداری کرد[13] و
سالها پس از آن در عصر نویسنده یعنی در دوره قاجار ایران تنها پنج کشتی در محمره
داشته است.
اشارههایی نیز به اختلافات
کمپانی نفت انگلیس با مردم بومی منطقه بهویژه بختیاریها و لرها بر سر مالکیت و
اجارهی اراضی در مسجد سلیمان شده است[14].
دولت ایران امتیاز اکتشاف معادن بیشتر ایران را به دارسی داده بود و مسأله نفت در ایران به تازگی مطرح شده بود اما
نویسنده آگاهی چندانی به آن ندارد چراکه دارسی را به اشتباه فرانسوی میداند. او
علت توجه اروپاییها به نفت را استفاده از آن به عنوان سوخت و افزایش نفوذشان در
خلیج فارس میداند و حضور انگلیسیها در خلیج فارس را با حضور آنها در کانال سوئز
در مصر مقایسه میکند. در سال 1908م. اولین چاه نفت ایران در مسجدسلیمان کشف شد و
پس از آن در محمره و آبادان میدان نفتی گسترش یافت و در آبادان، پالایشگاهی احداث
شد[15].
فصل سومبه بندر «شیبکویه»
اختصاص یافته که شامل بنادر ثلاثهی دشتی: «مکاهیل»، «نخیله» و «جزه» بوده است. شیوخ
بومی عرب در این بنادر حکومت محدود محلی داشتند و برای حکومت مرکزی به اخذ مالیات میپرداختند[16]. نویسنده
در اینجا آمار دقیقی از جمعیت بنادر و حدود مالیات آن ارایه میدهد. در این فصل نویسنده
در نسخهی اصلی اثر برخی بنادر را جزو شیبکویه آورده که مصحح در فصل چهارم آن را
در شمار جزایر خلیج فارس ذکر کرده است؛ هرچند این جزایر از وسعت و موقعیت پراهمیتی
برخوردار نبودند و بیگانگان در آن رفت و آمد نداشتند.
فصل چهارمدربارهی
بندر لنگه است. ظاهراً در نسخهی اصلی کتاب، اطلاعات راجع به بندر لنگه پراکندگی و
اندکی آشفتگی داشته است که مصحح تمامی آنها را در فصل چهارم یکجا گردآوری کرده و
انسجام بخشیده است. ساکنان اصلی و بومی بندر لنگه از طوایف بنیحارث و بنیکنده بودند[17].
لنگه بندر تجاری پررونقی بود. مهمترین کالاهای تجاری را برنج، قند و شکر و قماش تشکیل
میدادند که از کلکته و کراچی وارد میشد و در زمانهایی که وضعیت کشاورزی بندر
نامناسب بود، آرد و گندم و جو از هند و سند وارد میکردند. مروارید و صدف به
انگلستان، هند، آلمان و عثمانی فرستاده میشد، در واقع بیشتر تجارت بندر لنگه با
هند بود.
نویسنده مسیرهای ارتباطی که
بندر لنگه را به عمان از یک سو و لار ازسوی دیگر و همچنین به سایر جزایر متصل میکرد
و حدود و مسافت آنها را ثبت نموده است. در این بندر گمرک، بلدیه و مدرسه وجود
داشت و تجار از آنها حمایت میکردند. تجارت از لار به لنگه از مسیر خشکی با شتر
انجام می شد[18].
تجارت قند و شکر میسوری مهمترین تجارت منطقه به شمار میآمد که از طریق لنگه به
قطر و رأسالخیمه برده میشد.
ظاهراً تجار و طوایف قدرتمند بندر
لنگه، روابط تجاری نزدیکی با بحرین داشتهاند و در بهقدرت رسیدن خاندان تاجر پیشهی
آلخلیفه در بحرین نقش مؤثری ایفا نمودهاند [19].
این بندر علاوه بر شکوفایی
اقتصادی که شاخصهی اصلی آن بود، از تحولات سیاسی ایران نیز دور نبوده است. برای
نمونه نویسنده از فردی به نام سید
محمد لنجاوییاد کرده که با خاندان بنیعباس از تجار سرشناس لنگه وصلت
کرده است. او و جانشینش سید
هاشم بن احمد از موقعیت سیاسی و نفوذ معنوی
فراوانی در ناحیه برخوردار شده و دستی در تصوف داشتند و در رقابت با سید شبرـ از مخالفان مشروطه که از بندرلنگه تبعید شد و با وساطت
انگلیسی ها بازگشت- گروهی را به گِرد خود جمع کرده، دستهای نظامی درست کرده و حکم
جهاد داد؛ اما در نهایت از سوی حکومت مرکزی سرکوب شده و با صرف هزینه فراوان حاکم
دوبی پذیرای او شد.
فصل پنجم در مورد بندر خمیر
است که در 14 کیلومتری بندرعباس قرار دارد. این بندر به دلیل معدن گچ اهمیت داشته است[20]. معین التجار بوشهری نیز به کاوش در معدن گوگرد خمیر مشغول بود. اهالی خمیر بر
آیین تسنن شافعی بودند. مالیات خمیر جزو عواید فارس بود و بیشتر مالیات آن برخلاف
بنادر قبلی از درآمد سرانه بود، نه تجارت. بیشتر مردم خمیر کشاورز بودند.
فصل ششم و هفتمبه «بستک»
و «لارستان» پرداخته است. نویسنده به جایگاه معنوی خوانین بستک و رواج طریقت شیخ حسن مدنی و جانشینانش از عصر نادر در این منطقه اشاره کرده است.
اطلاعات این کتاب در ارتباط با لارستان گذرا و کوتاه است و بیشتر از تجارت بندر
لنگه با لارستان یاد کرده است، همچنین به تشکیل انجمن ولایتی لارستان در سال 1325هـ.ق.
که اکثر اعضای آن تاجر بودند، اشاره کرده است.
فصل هشتمدربارهی «بندرِعباسی»
است. این بندر که سدیدالسلطنه از آن به عنوان عباسی یاد میکند، از زمان شاه عباس
صفوی جایگاه اقتصادی ویژهای در سواحل شمالی خلیج فارس به دست آورد و نام خود را
نیز از این پادشاه مقتدر صفوی گرفت. جمعیت «بندر عباسی» در عصر مورد نظر اغلب شیعه
و کمتر اهل تسنن هستند. حضور پیروان سایر ادیان در عباسی قابل توجه است، مثلاً
حدود دویست یهودی در بندر ساکن بودند[21] که یکی
از آنها محاسب ادارهی گمرک بود. عدهای مسیحی و یهودی نیز در بندر اقامت داشتند؛
برخی از زردشتیان در کنسولگری انگلستان سمتی داشتند. تعداد کمی هندو که تاجران و
خدمهی آنها بودند نیز وجود داشتند.
به دلیل اهمیت این بندر،
انگلستان و روسیه در آنجا کنسولگری داشتند. محل دارالحکومهی شهر ساختمان قبلی
تجارتخانهی هلندیها بوده است. این شهر فاقد سیستم دفاعی و نظامی بوده است. کشتی
های انگلیسی، روسی و آلمانی در بندر رفتوآمد داشتند. مهمترین مسیرهای ارتباطی
بندرِ عباسی را به کرمان، سیرجان، بندر لنگه و کراچی متصل میکرد.
مردمان بومی بندرِ عباسی به
ماهیگیری، ملاحی و حمل کالا مشغول بودند. آنچه از نوشتههای سدیدالسلطنه برمیآید،
بیشتر تجار و صاحبان مناصب مختلف غیربومی بودند. وی بهدقت عواید گمرک و
مخارج شهر را ثبت کرده است.
فصلهای نهم و دهم به شهرها و
بنادر میناب، چاهبهار، گوادر و پسابندر اختصاص دارد. در ارتباط یا میناب اطلاعات
قابل توجهی دیده نمیشود اما اطلاعات مربوط به چاهبهار از آنجا که تحت ادارهی
حاکم مسقط بوده و در سال 1286 به ایران واگذار شده[22] جالب توجه است. این نقاط در سواحل دریای عمان
که محل رفتوآمد کشتیهای تجاری بوده است. با توجه به اینکه این بنادر در خاک
بلوچستان قرار داشتند؛ یعنی ایالتی اقلیتنشین که حکومت مرکزی نفوذ اندکی در آن
داشت و حضور انگلستان به دلیل مجاورت با هندوستان در آنجا نمایان است. به نوشتهی
سدیدالسلطنه انگلیسیها در این زمان مشغول تهیه نقشه و تعیین حدود مرزی بلوچستان بودند.
در فصلهای یازدهم تا پانزدهمجزایر
قشم، هنگام، کیش، هرمز و لارک معرفی شدهاند. از نوشته سدیدالسلطنه میتوان دریافت
که اگرچه تجارت در این جزایر جریان داشته اما در مقایسه با سایر جزایر از رونق
کمتری برخوردار بوده است. برای نمونه در قشم تنها سه تاجر سرشناس وجود داشته است[23]. اما نکتهی قابل توجه در قشم وجود کارخانههای چادربافی
است. همچنین دو تاجر زرگر هندو در آنجا مشغول به کار بودند و املاکی نیز در اختیار
داشتند.
در ارتباط با نقش انگلستان در
جزیره ی کیش، اشاره شده که انگلیسیها هنگام سرکوب دزدان دریایی در مسیر تجارت خلیج
فارس برای رساندن نیروی نظامی خود کیش (قیس) را تصرف کردند. فصل پانزدهم نیز به
جزایر لاوان و هندورابی اختصاص یافته که غیر از اطلاعات جغرافیایی محدود، مطلب
قابل توجهی ندارد.
در فصلهای شانزدهم تا
نوزدهم، اشارههایی به جزایر تنب و ابوموسی شده است. جزایر مورد نظر در عصر نویسنده
اهمیت چندانی نداشتهاند. ولی بسیاری از ساکنان آن به شارجه مهاجرت کردند. به
نوشتهی سدیدالسلطنه تنها در تنب بزرگ هشت
خانوار عرب مقیم بودند[24] که
اجناسی از دوبی وارد کرده و می فروختند. از نکات مهم در این زمینه ادعای شیخ شارجه
در زمان مولف نسبت به نخلستانی است[25]که
معدنی در آن واقع بودهاست. ظاهراً این از نخستین ادعاهای شیوخ امارات نسبت به این
نواحی بوده که این ادعاها مورد حمایت انگلستان بوده است.
اغلب شیوخ عرب با حمایت انگلستان و با استفاده
از ضعف دولتهای مرکزی ایران و عثمانی درپی استقلال سیاسی برآمدند. سرزمینهای
عربی خلیج فارس در این دوران فاقد حاکمیت سیاسی مقتدر و قابل توجهی بودند. این شیخنشینها
در سالهای مورد نظر در حد خاندانهای عرب محلی بودند که به واسطهی قرارگرفتن در
مسیر تجارت هند به آفریقای جنوبی ـ تجارت تحت سلطهی انگلستان ـ و اروپا به تجارت
روی آوردند. سود سرشار ناشی از تجارت و حمایت سیاسی انگلستان، داعیهی استقلالطلبی
را در سرزمینهای عربی حوزهی خلیج فارس ایجاد کرد. ضعف تدریجی و سرانجام سقوط عثمانی
به این امر جامهی عمل پوشاند و در پی آن برخی از اراضی و جزایر ایرانی مانند
بحرین، ابوموسی، تنب کوچک و بزرگ، به دایرهی این ادعا کشیده شدند.
در فصل بیستمشهادتنامهی
حاکمیت ایران بر جزایر تنب بزرگ (تنب گپ)، تنب کوچک (تنب مار)، فرور به چاپ رسیده
است. این شهادتنامه را که به زبان عربی است، گروهی از اعیان و بزرگان بومی ساکن
در جزایر یادشده نوشته و توشیح نمودهاند و در آن ایرانی و تابع دولت ایران بودن این جزایر را
تأیید کردهاند[26].
این شهادتنامهها توسط پدر نویسنده جمعآوری شده است. این شهادتنامهها سندی است
برای اثبات حاکمیت ایران بر جزایر یادشده و درعین حال نشان میدهد که پیشینهی
دعاوی امارات در مورد این جزایر از دوره قاجار عقبتر نمیرود.
در این بخش مصحح با افزودن یکی
از مقالات خود ضمن تأیید حاکمیت ایران، علت مطرح شدن این دعاوی از عصر قاجار را، افزایش
قدرت انگلستان در مستعمرهاش هند میداند که خلیج فارس و این جزایر گمنام را در مسیر
تجارت انگلستان قرار داد و عامل واگذاری امتیازات متعدد به انگلستان شد. این مقاله
که در سال 1331هـ.ش در فضای سالهای ملی شدن صنعت نفت نوشته شده است، نقش استعماری
انگلستان در خلیج فارس و منابع نفتی آن را برمینمایاند. او معتقد است انگلستان به
بهانهی سرکوبی دزدان دریایی و سپس وساطت میان شیوخ عرب و حل اختلاف وارد ناحیه شد
و طی جنگ جهانی اول موقعیت خود را در خلیج فارس تحکیم نمود. با این حال تا زمان
جنگ جهانی اول در نقشهی وزارت جنگ انگلستان، این جزایر در قلمرو ایران درج شده
بودند اما بعد از جنگ جهانی اول این جزایر جزو شیخنشین رأسالخیمه آورده شدهاند.
به این ترتیب نویسنده به شکلی مستند و مستدل دخالت انگلستان را در طرح دعاوی باطل
و دامن زدن به اختلافات را نشان میدهد. مصحح ضمن ارایه بخشی از مطالب روزنامههای
دههی 1350 مربوط به تحولات سیاسی، اقتصادی و نظامی خلیج فارس، از رقابتهای آمریکا
و شوروی در خلیج فارس پرده برمیدارد.
مباحث مربوط به اختلافات
ایران و امارات در خلیج فارس و مسالهی حاکمیت ایران بر این جزایر را باید در
راستای گسترش اندیشهی پان عربی و شکلگیری دولت های عربی در سرزمینهای خاورمیانه
دانست. ادعای حاکمیت اعراب بر این جزایر، به دلیل اهمیت نظامی و قرار گرفتن در
مسیر تجارت خلیج فارس نیز در همین راستا بوده است. این ادعاها مورد حمایت انگلستان
بود. مهمترین دلیل مطرح شدن این تشکیک حاکمیت از عصر قاجار را باید در ضعف دولت
مرکزی ایران عصر قاجار دانست که اساساًزمینهی حضور بیگانگان را در خلیج فارس
فراهم کرد.
فصل بیست و یکم و بیست و دوم
بهجزیره خارک و وضع تجارت عمومی و کسب وکار مردم و هزینه ی سفرهای دریایی در
صد سال پیش اختصاص یافته است. در این دوران در دوبی و مسقط روپیهی انگلیسی و ریال
و در چاهبهار قران و روپیه مبنای داد و ستد بوده است. نویسنده پول رسمی کشور را مدام
در حال تغییر و ازهمینرو متزلزل میداند. اطلاعات نویسنده در این این بخش بسیار
کوتاه و گذرا است.
نتیجه گیری
آنچه به این اثر اهمیت میبخشد،
گذشته از وقایع تاریخی سواحل شمالی خلیج فارس در عصر قاجار، پیوند آن با وقایع و
تحولات سیاسی دوران معاصر تا به امروز در خلیج فارس است.
مهمترین موضوع مطرح شده در این
اثر، شرح کامل و دقیق راههای ارتباطی (مسیرهای دریایی) است و اشاره به رونق تجارت
خلیج فارس که در مسیر تجارت هند بوده است. توصیفات دقیق نویسنده از حقوق و مواجب
کارکنان کنسولگریها و کارمندان دولت و حاکمان محلی که در ارتباط با کنسولگری
انگلستان بوده و نقش تجار و سیاستمداران انگلیسی در جزایر خلیج فارس، بیانگر نفوذ
استعماری انگلستان در ایران عصر قاجار میباشد.
نکتهی مهم دیگری که از
مطالعهی کتاب استنباط میشود حضور کمرنگ و بسیار ضعیف دولت مرکزی در خلیج فارس
است. اغلب جزایر و بنادر و مناطق توسط شیوخ و خاندانهای محلیِ اهل تسننی اداره میشدند
که ارتباط نزدیکی با کنسولگری انگلستان و سایر سرزمینهای عربی خلیج فارس داشتند
درحالی که رابطهی آنان با دولت مرکز ایران تنها در حد پرداخت مالیات و خراج بوده
است.
نکتهی دیگری که از مطالعهی
کتاب حاصل میگردد فرایند ظهور دولتهای عربی در حاشیهی جنوبی خلیج فارس است؛
نوشتهی سدیدالسلطنه نشان میدهد که خاندانهایی چون آلمکتوم و آلسعود در زمان
نویسنده خاندانهایی سوداگر بودند که در سرزمینهای عربی به تجارت مشغول بودند و
موقعیت و جایگاه سیاسی نداشتند، حتی در برخی موارد مستقل نیز نبودند. اما از دوران
قاجار این خاندانها با دخالت انگلستان به تدریج اقدام به تشکیل حاکمیتهای سیاسی
نمودند. علت ظهور این دولتها را باید در ناپایداری شرایط سیاسی ایران به دلیل
تحولاتی چون انقلاب مشروطه، جنگ جهانی و گذار از قاجار به پهلوی جستجو کرد. انقلابها
و دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی وسیع و عمیق در ایران مانع رشد اقتصادی شد و همهی
این شرایط ضعف قدرت مرکزی و حاکمیت دولت ایران را به ویژه در مناطق دوردست همچون
خلیج فارس موجب گردید و به این ترتیب موقعیت تجاری ایران نیز در خلیج فارس تضعیف
شد. در چنین شرایطی امارتهای عربنشین حاشیهی جنوبی خلیج فارس به دلیل برخورداری
از ثبات و پایداری سیاسی ناشی از تداوم حاکمیت خاندانی از رشد اقتصادی نیز
برخوردار شدند و از ضعف دولت مرکزی ایران بهره بردند و اقدام به تاسیس حاکمیتهای
سیاسی نمودند. بنابراین جزایر جنوبی خلیج فارس همچون بحرین، دوبی، شارجه که در عصر
مولف چندان مطرح نبودند جایگاه بنادر پررونق ایرانی چون لنگه، بندرعباس و چاهبهار
را گرفتند.
اطلاعات نویسنده در باب اداره
گمرک و دریافت عوارض و مواجب کارکنان آن بسیار دقیق است، ظاهراً اغلب کارکنان
ادارات دولتی و کنسولگری ها از مردمان غیر بومی یا اقلیتهای دینی ساکن در این
نواحی بودهاند و رابطهی بومیان این نواحی با دولت مرکزی سست بوده است. اوج این
مسأله در جزایر تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی دیده میشود چنانکه از عصر نویسنده ادعای
امیر شارجه در مورد جزایر مطرح شده است که از نظر تاریخی ادعای جدیدی است.
آثار سدیدالسلطنه، در زمرهی
مستندترین و با ارزشترین آثار در ارتباط با تاریخ و جغرافیای خلیج فارس و مناطق
پسکرانهی آن در نیمه دوم دورهی قاجار و اوایل عصر پهلوی بهشمار میآید که با دیدی
ایرانی به نگارش درآمده است.
فهرست منابع
1. سدیدالسلطنه
بندرعباسی کبابی، محمدعلیخان: سفرنامه سدیدالسلطنه التدقیق فی
الطریق، تصحیح احمد
اقتداری، 1362، تهران، بهنشر.
2. سدیدالسلطنه بندرعباسی
کبابی، محمدعلیخان: سرزمینهای شمالی پیرامون خلیج فارس و دریای
عمان، تصحیح احمد اقتداری، تهران، 1386، انتشارات امیرکبیر
3.
شمیم، علیاصغر:ایران در دوره سلطنت قاجار،
انتشارات مدبر، چاپ یازدهم،1384 تهران،
انتشارات مدبر.
4. پری، جان:
کریم خان زند،
ترجمه علیمحمد ساکی،
1382، تهران، انتشارات آسونه
5. گریوز، رز؛ آوری، پیتر[...ودیگران]: تاریخ ایران کمبریج: دوره افشار، زند و قاجار:«روابط ایران با بریطانیای کبیر و
هندوستان- بریطانیا»، ترجمه مرتضی ثاقبفر. چاپ دوم، 1388، تهران، جامی.
6. مجتهدزاده، پیروز:امنیت و مسایل سرزمینی خلیج فارس،
ترجمه امیرمسعود اجتهادی،
1386، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل وزارت امورخارجه.
[1]. سدیدالسلطنه بندرعباسی کبابی، محمدعلیخان:
سفرنامه سدیدالسلطنه
التدقیق فی الطریق، تصحیح احمد
اقتداری، 1362، تهران، بهنشر، ص 71.
[2]. سدیدالسلطنه بندرعباسی کبابی، محمدعلیخان:
سرزمینهای شمالی پیرامون
خلیج فارس و دریای عمان، تصحیح احمد اقتداری، تهران،
1386، انتشارات امیرکبیر، ص 42.
[3]. سدیدالسلطنه،
پیشین، ص45.
[4]. همان، ص 51 .
[5]. شمیم، علیاصغر: ایران در دوره سلطنت
قاجار، چاپ
یازدهم، 1384، تهران، انتشارات مدبر، ص 461.
[6]. سدیدالسلطنه،
پیشین، ص52.
[7]. پری، جان: کریم خان زند، ترجمه علیمحمد ساکی،
1382، تهران، انتشارات آسونه، ص 224.
[8]. سدیدالسلطنه،
پیشین، ص 55.
[9]. پیشین، صص 8-57.
[10]. پیشین، ص 60.
[11]. مجتهدزاده، پیروز:امنیت و مسایل سرزمینی خلیج
فارس، ترجمه امیرمسعود اجتهادی، 1386،
تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل وزارت امورخارجه، ص 154.
[12]. سدیدالسلطنه،
پیشین، ص 158.
[13]. پری، پیشین، ص220.
[14]. سدیدالسلطنه، پیشین، ص 167.
[15]. گریوز، رز؛ آوری، پیتر[...ودیگران]:تاریخ
ایران کمبریج: دوره افشار، زند و قاجار:«روابط
ایران با بریطانیای کبیر و هندوستان- بریطانیا»،ترجمه مرتضی
ثاقبفر. چاپ دوم، 1388، تهران، جامی،
ص 421.
[16]. سدیدالسلطنه،
پیشین،ص 175.
[17]. پیشین، ص 180.
[18]. پیشین، ص 190.
[19]. مجتهدزاده،
پیشین، ص 154.
[20]. سدیدالسلطنه،
پیشین،226.
[21]. پیشین، ص244.
[22]. پیشین، ص 302.
[23]. پیشین، ص 314.
[24]. پیشین.ص 367.
[25]. پیشین. ص 367.
[26]. پیشین، ص376.
+
سهشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۲۰
نظر شما