دکتر فخری رضایی
دکتری:
دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
مسیر طالبی یا سفرنامه میرزا ابوطالب خان
کتاب مسیر طالبی یا سفرنامه میرزا ابوطالب خان به کوشش حسین خدیو جم اولین سفرنامه یک ایرانی در عصر اخیر درباره اروپا شامل یادداشت ها وخاطرات مولف کتاب از مشاهدات خود از فرنگ در دوره قاجار به کوشش حسین خدیوجم "میرزا ابوطالب خان" پسر "محمدبیگ اصفهانی" به سال 1799 میلادی از کلکنه به جانب اروپا رفته...
کتاب مسیر طالبی یا سفرنامه میرزا ابوطالب خان به کوشش حسین خدیو جم
نویسنده : اصفهانی - ابوطالببنمحمد
به اهتمام : خدیوجم - حسین
محل نشر : نهران
تاریخ نشر : ۱۳۸۳/۰۵/۰۴
قطع : وزیری
جلد : شومیز
کتاب مسیر طالبی یا سفرنامه میرزا ابوطالب خان به کوشش حسین خدیو جم اولین سفرنامه یک ایرانی در عصر اخیر درباره اروپا شامل یادداشت ها وخاطرات مولف کتاب از مشاهدات خود از فرنگ در دوره قاجار به کوشش حسین خدیوجم "میرزا ابوطالب خان" پسر "محمدبیگ اصفهانی" به سال 1799 میلادی از کلکنه به جانب اروپا رفته و سیر و سفری طولانی در فرنگستان کرده و سفرنامه ای با عنوان "مسیر طالبی" یا "سفرنامه میرزا ابوطالب خان" به فارسی نوشنه که در حقیقت نخستین سفرنامه فارسی یک ایرانی در عصر اخیر درباره اروپاست. وی به دعوت کاپیتان "ریچاردسن" اسکاتلندی - که زبانهای فارسی و هندی را خوب میدانست و دوست قدیمی او بود - در سال 1213 هـ.ق. (1799 م.) عازم انگلستان شد، از راه دریا به ایرلند و از آنجا به انگلستان، بعد به پاریس و برخی از شهرهای فرانسه و ایتالیا رفت. و پس از مدتی طولانی از راه جزیره مالت و استانبول و بغداد و بصره، در سال 1218 هـ.ق. (1803 م.) به کلکته بازگشت. به این ترتیب سفر او چهار سال و نیم مدت گرفت و دو سال و پنج ماه و نیم از این ایام را در لندن به سر برد. وی در طول سفر مشاهدات و وقایع و خاطرات روزانه را "تاریخ وار به قید تحریر می کشید". وقتی برخلاف انتظار خود از این سفر طولانی سالم به کلکنه رسید، در سال 1219 هـ.ق. یادداشنهای خویش را تنظیم کرد و به صورت کتاب مورد نظر درآورد و آنرا "مسیر طالبی فی بلاد افرنجی" نام نهاد. میرزا ابوطالب خان پس از آن، مدتی کوتاه زیست و به سال 1220 یا 1221 در لکنهو درگذشت. مسیر طالبی کتابی است که مدنها پیش از قصه امیر ارسلان در هندوستان نوشنه شده و بعید نیست که ایرانیان کتابخوان در سفرهای خود به هند آنرا دیده و میخوانده اند، و چون اولین سفرنامه یک آسیایی راجع به اروپاست مورد توجه واقع می شده است. البته مقصود آن نیست که "نقیب الممالک" (نویسنده قصه امیر ارسلان) حتماً مسیر طالبی را دیده و چیزی از آن شنیده بوده است، (از نظر تأثیر در برخی از صحنه های داستان امیر ارسلان) بلکه غرض به دست دادن یکی از قدیمی ترین منابع شناسایی فرنگستان به زبان فارسی در اوایل قرن سیزدهم هجری است؛ بخصوص که از این پس کم کم در ایران توجهی خاص به اروپا و تمدن اروپایی پیدا می شود و گروهی از اصلاح طلبان راه پیشرفت را در اقتباس محاسن آن می پنداشنه اند و این کتاب و نظایر آن دریچه ای بوده است از شرق به سوی غرب که از خلال آن فارسی زبانان به آن سرزمین با کنجکاوی و اعجاب مینگریسنه اند. دیگر آنکه مسیر طالبی تصویر فرنگستان را در چشم یک شرقی، یعنی ایرانی پرورش یافنه در هند، نشان میدهد و با سفرنامه "ناصرخسرو" و دیگر سفرنامه های قدیم بکلی متفاوت است، بعلاوه چون از حیث زمان بر دیگر کتابها از این نوع مقدم است، نخستین معرف فرنگستان به فارسی زبانها میتواند باشد.
نگاهی به زندگی نویسنده
نگارندۀ این سفرنامه مسلمان زاده ای بوده است روشنفکر و ماجراجو، مسلمانی پرورش یافنه در دامان یکی از حکمرانان مسلمان هند ـ هندی که در جوانی او گرفتار دسیسه های خانمان برانداز کمپانی هند شرقی شده ، و در پایان عمرش در آتش فتنه بیگانگان و جنگ های داخلی می سوخنه و حدود پنجاه سال پس از مرگ وی (1806 . م) در شمار مستعمرات انگلیس، جهانخوار آن روزگار در آمده است. تبارش ایرانی بوده و زبانش فارسی دری. در لکهنو زاده شده و تا چهارده سالگی در همانجا پرورش یافنه و ادب آموخنه است. از نوشنه های وی چنین برمی آید که پدرش در عهد نادر شاه ـ در اصفهان ـ خطایی مرتکب شده و از ترس خشم نادری به هند گریخنه، در آن دیار به خدمت حکمرانی مسلمان پیوسنه، و از فیض کار و کوشش خود در زمینه دیوانسالاری صاحب مال و مقام گردیده است.
میرزا ابوطالب خان ـ چنانکه خود نوشنه ـ در آغاز جوانی از نواب شجاع الدوله مرحوم، هم مدد خرج مکتب دریافت می کرده و هم زیر نظر وی تعلیم یافنه و ادب آموخنه است. در جوانی با رمز و راز حکمرانی و آیین کشورداری آشنا شده، از فوت و فن و ریزه کاری های دبیران دیوانی سردرآورده، در حالی که از ذوق شعر و شاعری و شیوۀ مردم داری و محفل آرایی نیز تا حدی برخوردار بوده است.
تیزهوشی و زبان آوری و موقعیت شناسی او در سراسر سفرنامه اش جلوه گر است؛ همین مزایاست که در جوانی راه شهرت و سرشناسی را پیش پای او هموار می سازد و مقدمات صعودش را برای بالا رفتن از پله های اقتدار و ترقی فراهم می گرداند. دیری نمی پاید که درخت وجودش ـ وجودی که با هزینه مردم محروم زادگاهش به بار نشسنه ـ میوه دار می شود. اما، به روال رایج در اکثر کشورهای استعمارزده، میوۀ جوانی او نصیب بیگانه می گردد. یعنی براثر جاه طلبی و بی تجربگی، نخست فریفته سراب مرکز تمدن و قدرت روزگار خود می شود، آنگاه ـ دانسنه یا ندانسنه ـ در زمرۀ کارگزاران کمپانی هند شرقی جای می گیرد و در جهت منافع انگلیس، در قلمرو هند آن روزگار، گام بر می دارد. خودش می نویسد که به تحریک فرماندار انگلیسی با یکی از راجه های هند درگیر شده و در این درگیری کار به جایی رسیده که آن راجه بیچاره با دسیسه عوامل انگلیسی ها مغلوب و مقتول گردیده است.
در پی این خوش خدمتی است که حامی انگلیسی میرزا ابوطالب خان به انگلستان فراخوانده می شود، و با رفتن او آرزوهای بزرگ وی، در مورد پاداش کلان، نقش برآب می گردد. با این همه، وی به همکاری خود با کمپانی آشوب گر ادامه می دهد و با دیگر کارگزاران وقت به ناسازگاری می پردازد تا آنگاه که از کثرت ماجراجویی بی پشت و پناه و منزوی می شود. در این انزواست که یکی از انگلیسی های فارسی دان (شرق شناس) به او توصیه می کند که با وی راه لندن در پیش گیرد تا در انجا داد خود از کهتر و مهتر بستاند.
توصیه وسوسه انگیز شرق شناس انگلیسی در اندیشه پریشان میرزا ابوطالب جایگزین می گردد و دیری نمی پاید که همراه این دوست انگلیسی خود از کلکنه با کشتی رهسپار لندن می شود. پس از پشت سرنهادن سیصد و پنجاه روز تلخ و شیرین، این مسافر غربزده با لباس شرقی ـ یعنی با عمامه شیرشکری و قبای سرداری ـ به شهر لندن می رسد. هنگام ورود، با استقبال گرم آشنایان انگلیسی خویش مواجه می شود. در این مورد، خودش چنین نوشنه : « در آغاز ورود رقعه به مستر «دنداس»، که وزیر هندوستان بود، نوشنه و استدعای ملاقات کردم. بی تأمل تعیین وقت نمود و در حین ملاقات تعظیم و تکریم لایق ... بعد یک دو روز به بندگان شاهی عرض احوال کرده، مرا به ملازمت شاهنشاهی برد ... بعد این واقعه شاهزادگان و سایر امرا و اکثر اعزۀ شهر ، رغبت به ملاقات من کردند و به تقریب آشنا شدند، و به جهت انتشار نام نیک و استرضای مهمان غریب، مکرر دعوت و ضیافت من کردند. »
کار نوازش و دلجویی از وی در لندن تا بدان حد بالا می گیرد که از طریق روزنامه لقب «شاهزادۀ ایران» به او می دهند و شهرۀ شهرش می کنند. خودش در این باره چنین می نویسد:
« این کاغذ اخبار (= روزنامه) از ورود و ملاقات من با وزرا و امرا و پادشاه همیشه خبر می داد، و به لفظ «پرشن پرنس» یعنی «شاهزادۀ ایران» عبارت می کرد. این لقب، بی آنکه من ادعا نمایم یا کسی اشاره به آن کند، به محض هجوم عام آن قدر شهرت یافته بود که مرا به جز پذیرفتن چاره نماند، و احدی نشان من و خانه من بدون این لفظ نمی یافت ! » این مسافر به گفته خودش « دو سال و پنج ماه و پانزده روز» در لندن به سیر در آفاق و انفس می پردازد، و چهارده ماه ساکن محله خراباتیان لندن می شود : « در «راز بن پلیس» خانه گرفتم . این کوچه ای است نامزد تماشائیان، بیشتر زنان اوباش در آن ساکنند، پشت محله و در پیش آن از همین زنان پر است؛ لهذا بعضی دوستان منع کردند، و گمان بردند که اکابر لندن ترک آمد و رفت خانه من خواهند کرد؛ اما، چون مرا در آن خانه آرام بود، اعتنایی بدان سخن نکردم ... اتفاقاً قیاس مردم غلط برآمد و چهارده ماه تمام در آن خانه به سر رفت؛ زیرا که حرمت من در ذهن اکابر لندن کالنقش فی الحجر شده بود ! ... »
میرزا ابوطالب سرانجام از شهر پر زرق و برق لندن ملول می شود و فیلش یاد هندوستان می کند. طبق نوشته خودش، روز هفتم صفر 1217 هجری از لندن خارج می شود و پس از یک سال و دوماه و هشت روز راه پیمایی، روز پانزدهم ربیع الثانی 1218 به کلکته می رسد و سرگرم تدوین سفرنامه خود می شود. آری، این کتاب عبرت آموز و خواندنی و سرشار از لغات و ترکیباتی فارسی ماندنی، ارمغانی است از سفر دور و دراز میرزا ابوطالب اصفهانی یا لندنی، ارمغانی که نمایشگر نخستین برخورد دیرپای یک ایرانی مسلمان است با مردم اروپایی، مردمی برخوردار از مال و منال و تاحدی شادخوار و بی بندوبار؛ ارمغانی، که اگر به دقت مطالعه شود، خواننده اش را زمینه تشخیص انواع بیماری غربزدگی فراهم می گردد.
قسمتی از دیدار او با سراسقف لندن
صلی الله علیه و آله و سلم در انجیل و وصیت عیسی علیه السلام به اطاعت او مر امّت خود روزی از ذکر محمد را، بدو سخن گفتم. عجالتاً انکار این خبر کرده، جواب منقّح را به هفتة بعد حواله نمود. روز موعود اقرار خبر کرد (و به موضوع اعتراف نمود) و انجیل قدیم به زبان «گریک» یونانی و آن موضع را که این ذکر بعینه چون (مانند) آیة کریمة {وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد}۱ در آنجا مندرج بود، برآورده به من نمود. گفتم: چون انجیل از کتب سماوی و عیسی علیه السلام مقبول شماست، چرا اطاعت امر او نمیکنید؟ گفت: گمان کنیم که این الفاظ، الحاق قیصری از قیاصرة روم است که بعد شیوع اسلام مایل به آن مذهب شده بود. گفتم: اوّل (یعنی اولاً، الحاق در امثال این کتب که نقل آن در پیش هرکس میباشد محال است و ثانیاً: چه خواهی گفت در اخبار کتب تواریخ جانبین (مسلمانان و مسیحیان) که مقوّی (یعنی مؤید) قدامت (یعنی قدمت و دیرینگی) خبر مذکور و عدم الحاق آن است و آن این که در حیات محمد صلی الله علیه و آله و سلم چون با نصارا گفتگو به میان آمد و محمد ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ میفرمود: و من آن احمد موعودم که عیسی علیه السلام وصیت اطاعت من کرده، نصارا انکار اصل خبر نمیکردند بلکه میگفتند: تو آن شخص موعود نیستی و ما وجود او را منتظرانیم. اگر این الفاظ، عبارت قدیم نبودی، بایستی جواب دهند که ما چنین وصیت از عیسی علیه السلام نداریم خندید و گفت: تو مگر به انگلند آمدهای تا همه را از مذهب قدیم بگردانی؟
نویسنده : اصفهانی - ابوطالببنمحمد
به اهتمام : خدیوجم - حسین
محل نشر : نهران
تاریخ نشر : ۱۳۸۳/۰۵/۰۴
قطع : وزیری
جلد : شومیز
کتاب مسیر طالبی یا سفرنامه میرزا ابوطالب خان به کوشش حسین خدیو جم اولین سفرنامه یک ایرانی در عصر اخیر درباره اروپا شامل یادداشت ها وخاطرات مولف کتاب از مشاهدات خود از فرنگ در دوره قاجار به کوشش حسین خدیوجم "میرزا ابوطالب خان" پسر "محمدبیگ اصفهانی" به سال 1799 میلادی از کلکنه به جانب اروپا رفته و سیر و سفری طولانی در فرنگستان کرده و سفرنامه ای با عنوان "مسیر طالبی" یا "سفرنامه میرزا ابوطالب خان" به فارسی نوشنه که در حقیقت نخستین سفرنامه فارسی یک ایرانی در عصر اخیر درباره اروپاست. وی به دعوت کاپیتان "ریچاردسن" اسکاتلندی - که زبانهای فارسی و هندی را خوب میدانست و دوست قدیمی او بود - در سال 1213 هـ.ق. (1799 م.) عازم انگلستان شد، از راه دریا به ایرلند و از آنجا به انگلستان، بعد به پاریس و برخی از شهرهای فرانسه و ایتالیا رفت. و پس از مدتی طولانی از راه جزیره مالت و استانبول و بغداد و بصره، در سال 1218 هـ.ق. (1803 م.) به کلکته بازگشت. به این ترتیب سفر او چهار سال و نیم مدت گرفت و دو سال و پنج ماه و نیم از این ایام را در لندن به سر برد. وی در طول سفر مشاهدات و وقایع و خاطرات روزانه را "تاریخ وار به قید تحریر می کشید". وقتی برخلاف انتظار خود از این سفر طولانی سالم به کلکنه رسید، در سال 1219 هـ.ق. یادداشنهای خویش را تنظیم کرد و به صورت کتاب مورد نظر درآورد و آنرا "مسیر طالبی فی بلاد افرنجی" نام نهاد. میرزا ابوطالب خان پس از آن، مدتی کوتاه زیست و به سال 1220 یا 1221 در لکنهو درگذشت. مسیر طالبی کتابی است که مدنها پیش از قصه امیر ارسلان در هندوستان نوشنه شده و بعید نیست که ایرانیان کتابخوان در سفرهای خود به هند آنرا دیده و میخوانده اند، و چون اولین سفرنامه یک آسیایی راجع به اروپاست مورد توجه واقع می شده است. البته مقصود آن نیست که "نقیب الممالک" (نویسنده قصه امیر ارسلان) حتماً مسیر طالبی را دیده و چیزی از آن شنیده بوده است، (از نظر تأثیر در برخی از صحنه های داستان امیر ارسلان) بلکه غرض به دست دادن یکی از قدیمی ترین منابع شناسایی فرنگستان به زبان فارسی در اوایل قرن سیزدهم هجری است؛ بخصوص که از این پس کم کم در ایران توجهی خاص به اروپا و تمدن اروپایی پیدا می شود و گروهی از اصلاح طلبان راه پیشرفت را در اقتباس محاسن آن می پنداشنه اند و این کتاب و نظایر آن دریچه ای بوده است از شرق به سوی غرب که از خلال آن فارسی زبانان به آن سرزمین با کنجکاوی و اعجاب مینگریسنه اند. دیگر آنکه مسیر طالبی تصویر فرنگستان را در چشم یک شرقی، یعنی ایرانی پرورش یافنه در هند، نشان میدهد و با سفرنامه "ناصرخسرو" و دیگر سفرنامه های قدیم بکلی متفاوت است، بعلاوه چون از حیث زمان بر دیگر کتابها از این نوع مقدم است، نخستین معرف فرنگستان به فارسی زبانها میتواند باشد.
نگاهی به زندگی نویسنده
نگارندۀ این سفرنامه مسلمان زاده ای بوده است روشنفکر و ماجراجو، مسلمانی پرورش یافنه در دامان یکی از حکمرانان مسلمان هند ـ هندی که در جوانی او گرفتار دسیسه های خانمان برانداز کمپانی هند شرقی شده ، و در پایان عمرش در آتش فتنه بیگانگان و جنگ های داخلی می سوخنه و حدود پنجاه سال پس از مرگ وی (1806 . م) در شمار مستعمرات انگلیس، جهانخوار آن روزگار در آمده است. تبارش ایرانی بوده و زبانش فارسی دری. در لکهنو زاده شده و تا چهارده سالگی در همانجا پرورش یافنه و ادب آموخنه است. از نوشنه های وی چنین برمی آید که پدرش در عهد نادر شاه ـ در اصفهان ـ خطایی مرتکب شده و از ترس خشم نادری به هند گریخنه، در آن دیار به خدمت حکمرانی مسلمان پیوسنه، و از فیض کار و کوشش خود در زمینه دیوانسالاری صاحب مال و مقام گردیده است.
میرزا ابوطالب خان ـ چنانکه خود نوشنه ـ در آغاز جوانی از نواب شجاع الدوله مرحوم، هم مدد خرج مکتب دریافت می کرده و هم زیر نظر وی تعلیم یافنه و ادب آموخنه است. در جوانی با رمز و راز حکمرانی و آیین کشورداری آشنا شده، از فوت و فن و ریزه کاری های دبیران دیوانی سردرآورده، در حالی که از ذوق شعر و شاعری و شیوۀ مردم داری و محفل آرایی نیز تا حدی برخوردار بوده است.
تیزهوشی و زبان آوری و موقعیت شناسی او در سراسر سفرنامه اش جلوه گر است؛ همین مزایاست که در جوانی راه شهرت و سرشناسی را پیش پای او هموار می سازد و مقدمات صعودش را برای بالا رفتن از پله های اقتدار و ترقی فراهم می گرداند. دیری نمی پاید که درخت وجودش ـ وجودی که با هزینه مردم محروم زادگاهش به بار نشسنه ـ میوه دار می شود. اما، به روال رایج در اکثر کشورهای استعمارزده، میوۀ جوانی او نصیب بیگانه می گردد. یعنی براثر جاه طلبی و بی تجربگی، نخست فریفته سراب مرکز تمدن و قدرت روزگار خود می شود، آنگاه ـ دانسنه یا ندانسنه ـ در زمرۀ کارگزاران کمپانی هند شرقی جای می گیرد و در جهت منافع انگلیس، در قلمرو هند آن روزگار، گام بر می دارد. خودش می نویسد که به تحریک فرماندار انگلیسی با یکی از راجه های هند درگیر شده و در این درگیری کار به جایی رسیده که آن راجه بیچاره با دسیسه عوامل انگلیسی ها مغلوب و مقتول گردیده است.
در پی این خوش خدمتی است که حامی انگلیسی میرزا ابوطالب خان به انگلستان فراخوانده می شود، و با رفتن او آرزوهای بزرگ وی، در مورد پاداش کلان، نقش برآب می گردد. با این همه، وی به همکاری خود با کمپانی آشوب گر ادامه می دهد و با دیگر کارگزاران وقت به ناسازگاری می پردازد تا آنگاه که از کثرت ماجراجویی بی پشت و پناه و منزوی می شود. در این انزواست که یکی از انگلیسی های فارسی دان (شرق شناس) به او توصیه می کند که با وی راه لندن در پیش گیرد تا در انجا داد خود از کهتر و مهتر بستاند.
توصیه وسوسه انگیز شرق شناس انگلیسی در اندیشه پریشان میرزا ابوطالب جایگزین می گردد و دیری نمی پاید که همراه این دوست انگلیسی خود از کلکنه با کشتی رهسپار لندن می شود. پس از پشت سرنهادن سیصد و پنجاه روز تلخ و شیرین، این مسافر غربزده با لباس شرقی ـ یعنی با عمامه شیرشکری و قبای سرداری ـ به شهر لندن می رسد. هنگام ورود، با استقبال گرم آشنایان انگلیسی خویش مواجه می شود. در این مورد، خودش چنین نوشنه : « در آغاز ورود رقعه به مستر «دنداس»، که وزیر هندوستان بود، نوشنه و استدعای ملاقات کردم. بی تأمل تعیین وقت نمود و در حین ملاقات تعظیم و تکریم لایق ... بعد یک دو روز به بندگان شاهی عرض احوال کرده، مرا به ملازمت شاهنشاهی برد ... بعد این واقعه شاهزادگان و سایر امرا و اکثر اعزۀ شهر ، رغبت به ملاقات من کردند و به تقریب آشنا شدند، و به جهت انتشار نام نیک و استرضای مهمان غریب، مکرر دعوت و ضیافت من کردند. »
کار نوازش و دلجویی از وی در لندن تا بدان حد بالا می گیرد که از طریق روزنامه لقب «شاهزادۀ ایران» به او می دهند و شهرۀ شهرش می کنند. خودش در این باره چنین می نویسد:
« این کاغذ اخبار (= روزنامه) از ورود و ملاقات من با وزرا و امرا و پادشاه همیشه خبر می داد، و به لفظ «پرشن پرنس» یعنی «شاهزادۀ ایران» عبارت می کرد. این لقب، بی آنکه من ادعا نمایم یا کسی اشاره به آن کند، به محض هجوم عام آن قدر شهرت یافته بود که مرا به جز پذیرفتن چاره نماند، و احدی نشان من و خانه من بدون این لفظ نمی یافت ! » این مسافر به گفته خودش « دو سال و پنج ماه و پانزده روز» در لندن به سیر در آفاق و انفس می پردازد، و چهارده ماه ساکن محله خراباتیان لندن می شود : « در «راز بن پلیس» خانه گرفتم . این کوچه ای است نامزد تماشائیان، بیشتر زنان اوباش در آن ساکنند، پشت محله و در پیش آن از همین زنان پر است؛ لهذا بعضی دوستان منع کردند، و گمان بردند که اکابر لندن ترک آمد و رفت خانه من خواهند کرد؛ اما، چون مرا در آن خانه آرام بود، اعتنایی بدان سخن نکردم ... اتفاقاً قیاس مردم غلط برآمد و چهارده ماه تمام در آن خانه به سر رفت؛ زیرا که حرمت من در ذهن اکابر لندن کالنقش فی الحجر شده بود ! ... »
میرزا ابوطالب سرانجام از شهر پر زرق و برق لندن ملول می شود و فیلش یاد هندوستان می کند. طبق نوشته خودش، روز هفتم صفر 1217 هجری از لندن خارج می شود و پس از یک سال و دوماه و هشت روز راه پیمایی، روز پانزدهم ربیع الثانی 1218 به کلکته می رسد و سرگرم تدوین سفرنامه خود می شود. آری، این کتاب عبرت آموز و خواندنی و سرشار از لغات و ترکیباتی فارسی ماندنی، ارمغانی است از سفر دور و دراز میرزا ابوطالب اصفهانی یا لندنی، ارمغانی که نمایشگر نخستین برخورد دیرپای یک ایرانی مسلمان است با مردم اروپایی، مردمی برخوردار از مال و منال و تاحدی شادخوار و بی بندوبار؛ ارمغانی، که اگر به دقت مطالعه شود، خواننده اش را زمینه تشخیص انواع بیماری غربزدگی فراهم می گردد.
قسمتی از دیدار او با سراسقف لندن
صلی الله علیه و آله و سلم در انجیل و وصیت عیسی علیه السلام به اطاعت او مر امّت خود روزی از ذکر محمد را، بدو سخن گفتم. عجالتاً انکار این خبر کرده، جواب منقّح را به هفتة بعد حواله نمود. روز موعود اقرار خبر کرد (و به موضوع اعتراف نمود) و انجیل قدیم به زبان «گریک» یونانی و آن موضع را که این ذکر بعینه چون (مانند) آیة کریمة {وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد}۱ در آنجا مندرج بود، برآورده به من نمود. گفتم: چون انجیل از کتب سماوی و عیسی علیه السلام مقبول شماست، چرا اطاعت امر او نمیکنید؟ گفت: گمان کنیم که این الفاظ، الحاق قیصری از قیاصرة روم است که بعد شیوع اسلام مایل به آن مذهب شده بود. گفتم: اوّل (یعنی اولاً، الحاق در امثال این کتب که نقل آن در پیش هرکس میباشد محال است و ثانیاً: چه خواهی گفت در اخبار کتب تواریخ جانبین (مسلمانان و مسیحیان) که مقوّی (یعنی مؤید) قدامت (یعنی قدمت و دیرینگی) خبر مذکور و عدم الحاق آن است و آن این که در حیات محمد صلی الله علیه و آله و سلم چون با نصارا گفتگو به میان آمد و محمد ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ میفرمود: و من آن احمد موعودم که عیسی علیه السلام وصیت اطاعت من کرده، نصارا انکار اصل خبر نمیکردند بلکه میگفتند: تو آن شخص موعود نیستی و ما وجود او را منتظرانیم. اگر این الفاظ، عبارت قدیم نبودی، بایستی جواب دهند که ما چنین وصیت از عیسی علیه السلام نداریم خندید و گفت: تو مگر به انگلند آمدهای تا همه را از مذهب قدیم بگردانی؟
+
سهشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۹:۰۲
نظر شما