حبیب حیاری
دکتری:
دانشجوی دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
دانشگاه بیرجند، ۱۳۹۰
کارشناسی:
دانشگاه چمران اهواز، ۱۳۸۸
تلاش شیخ محمدتقی بافقی علیه مظاهر بی دینی دوره پهلوی اول
رضا شاه با مشاوره منورالفکران آن دوران مسیر پیشرفت ایران را نزدیک شدن به غرب و دنباله روی افکار غربی در تمامی عرصه ها به ویژه اقتصادی و فرهنگی می دانست تأسیس کارخانه ها و کشف حجاب گواه این مدعا است...
رضا شاه با مشاوره منورالفکران آن دوران مسیر پیشرفت ایران را نزدیک شدن به غرب و دنباله روی افکار غربی در تمامی عرصه ها به ویژه اقتصادی و فرهنگی می دانست تأسیس کارخانه ها و کشف حجاب گواه این مدعا است. این تفکر که بیشتر توسط تجددگرایان به رضاشاه القا می شد عامل دین را را به عنوان مانع عمده در مسیر پیشرفت ایران مطرح کردند از این حیث رضا شاه برای قرار گرفتن در مسیر پیشرفت، ترویج بی دینی را وجه همت خود قرار داد البته جایگاه اجتماعی روحانیون در میان توده مردم نیز پدیده ای بود که رضا شاه تاب آن را نداشت. روحانیون دوره پهلوی اول نیز روش های متقاوتی از همراهی، سکوت تا برخورد مستقیم را در قبال سیاست ضد دینی رژیم در پیش گرفتند. این نوشتار اشاره به تلاش «شیخ محمدتقی بافقی» از روحانیون دوره پهلوی اول علیه مظاهر بی دینی آن دوران است که در نهایت منجر به تبعید وی شد.
شیخ محمدتقی بافقی یزدی فرزند بازرگانی به نام حاج محمد باقر در سال 1292ق در شهر بافق به دنیا آمد. او تا چهارده سالگی تحت پرورش و تربیت پدر خود قرار داشت و سپس به یزد رفت تا تحصیلات حوزوی خود را کامل کند. پس از چهارده سال تحصیل در یزد عازم نجف شد و تحصیلات خود را در فقه و اصول ادامه داد از اساتید وی می توان به آخوند «ملا محمدکاظم خراسانی» و «سید محمدکاظم یزدی» اشاره کرد. شیخ محمدتقی پس از هفده سال اقامت در نجف به ایران بازگشت و در شهر قم در محله باغ پنبه سکنی گزید . در سال 1340ق با آمدن «آیت الله حائری» به قم شیخ محمدتقی بافقی، آیت الله را به ماندن در قم تشویق کرد با پافشاری شیخ محمدتقی، مقدمات تأسیس حوزه علمیه قم پاگرفت. پس از تأسیس حوزه علمیه وی به نفر دوم حوزه تبدیل شد. رسیدگی به امور طلاب(تهیه لباس و پرداخت شهریه طلاب)، و نظارت بر ساخت سه مسجد، از فعالیت های وی در این دوره بود. اما ویژگی ای که او را در ردیف مخالفان روحانی رژیم مانند آیت الله نجفی اصفهانی قرار می داد واکنش وی به رفتارهای غیر دینی حکومت بود. جلوگیری از گشودن مشروب فورشی ها در قم و متعهد ساختن سلمانی های قم به این که ریش مشتریان خود را نتراشد از آن جمله است. وی از برخورد با شخصیت های سیاسی نیز ابایی نداشت برای نمونه؛ سال ها قبل از حکومت رضا شاه، روزی احمدشاه با رضاخان که در آن زمان سردار سپه بود، به منظور دیدار از علمای مقیم عتبات به قم رفتند شیخ محمدتقی هم در آن جا حضور داشت ایشان احمدشاه را نصیحت و موعظه کرد که تو باید ریش داشته باشی و ظاهر اسلامی را حفظ کنی؛ در این هنگام، رضاخان برآشفت و گفت: «آقا شیخ، این فضولیها به تو نیامده». مرحوم بافقی محکم به سینه او زد و گفت: «خفه شو زندیق». وی همچنین؛ بعدها در زمان سلطنت رضا شاه با نوشتن نامه های متعدد، وی را از اعمال زشت و ناروا برحذر می داشت او حتی در مکاتبات خود تعارفات معمول را رعایت نمی کرد همیشه نامه اش چنین آغاز می شد: «از آخوند بافقی به فلان». ارسال این نامه ها سبب شد تا دولت مخبر السطلنه در اول شهریور 1306ش اعلامیه ای منشر کند که بر اساس آن «اقدام به امر به معروف و نهی از منکر» ممنوع شد. پس از انتشار این اعلامیه شیخ محمدتقی با دعوت از مردم به حضور در صحن حرم حضرت معصومه (س) زمینه اعتصاب علیه این اعلامیه را مهیا کرد و در میان اعتصاب کنندگان بالای منبر رفت و علیه آن این چنین سخنرانی کرد: «... دولت نمی تواند اجرای این اصل را به عهده گیرد چون لیاقت اجرای آن را ندارد زیرا علم به موارد لیاقت و کیفیت آن لازم است و افراد بویژه دولت و مأمورین دولت نسبت به این موارد جاهل اند...» سخنرانی شیخ محمدتقی چنان مردم را به هیجان آورد که مأموران دولت از ترس واکنش آنان تمامی اعلامیه های آن را از در و دیوار کندند. اما مهمترین واقعه ای که برخورد مستقیم رضا شاه با شیخ محمدتقی را در پی داشت حادثه قم بود.
بر اساس سنت تشریفاتی، شاه و خانوداده سلطنتی در هنگام تحویل سال در حرم حضرت معصومه (س) حضور می یافتند. اما در نوروز 1307 رضا شاه به تنهایی به قم رفت و پس از مراجعت او ملکه و دخترانش شمس و اشرف با عده ای مستخدم به قم رفتند و با روی باز و موی نمایان در بالای ایوان آیینه به تماشای مردم پرداختند این امر با اعتراض شدید شیخ محمدتقی مواجه شد. ماجرا با تلفن به اطلاع شاه رسانده شد. رضا شاه بی درنگ همراه با وزیر دربار «تیورتاش» و یک فوج زرهی از تهران روانه قم شد نظامیان را در «منظریه» قم مستقر کرد و خود همراه عده ای از گارد وارد شهر شد به محض ورود به حرم با بغض و کینه ای که از شیخ محمدتقی داشت به ضرب و شتم وی پرداخت بعد او را با چند نفر دیگر از جمله سیدعبدالرسول طهرانی دستگیر و به تهران فرستادند.
پس از دستگیری شش ماه در زندان به سر برد و با کوشش آیت الله حائری، شیخ محمدتقی آزاد و به شهر ری تبعید شد وی در تبعید هم دست از فعالیت برنداشت. بافقی بعد از شنیدن خبر کشتار مردم در مسجد گوهرشاد از فرط ناراحتی سکته کرد و فلج شد و پس از سه ماه با وجود ممنوع الخروج بودن رهسپار مشهد شد و با عزاداری برای شهدای این حادثه مردم را علیه این حکومت بر می انگیخت. شیخ بافقی در طول مدت تبعید در آستان حضرت عبدالعظیم به تبلیغ معارف اسلامی، ارشاد مردم و اقامه نماز جماعت پرداخت و به دلیل ساده زیستی محبوبیت فراوانی در بین مردم به دست آورد. شیخ محمدتقی بافقی در سال 1365ق در سن هفتاد دو سالگی در شهر ری وفات نمود و در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه(س) در مقبره مرحوم آیت الله حائری دفن گردید.
1- آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعة ، ج 1، مشهد، نقباء البشر: 1404، صص 249-248
2- داونی، علی، نهضت روحانیون ایران ج 2، بی جا، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع): بی تا، ص156.
3- ممبینی، صغری، درگذشت شیخ محمدتقی بافقی، «ماهنامه گلبرگ»، س1384، ش 61. ص161؛ بصیرت منش، حمید، علما و رژیم شاه نظری به عملکرد سیاسی – فرهنگی روحانیون در سالهای 1305-1320، تهران، عروج: 1378، ص 261
4- بصیرت منش، همان صص 263-262
5- بصیرت منش، همان، ص 264؛ آقای خلخالی به اشتباه 1306 ذکر کرده است نک به: ربانی خلخالی، علی، شهدای روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر، ج1، قم: بی نا، 1402، ص 156
6- بصیرت منش، همان، صص 266-265-264
7- همان، صص 267-268
8- ممبینی، همانجا.
شیخ محمدتقی بافقی یزدی فرزند بازرگانی به نام حاج محمد باقر در سال 1292ق در شهر بافق به دنیا آمد. او تا چهارده سالگی تحت پرورش و تربیت پدر خود قرار داشت و سپس به یزد رفت تا تحصیلات حوزوی خود را کامل کند. پس از چهارده سال تحصیل در یزد عازم نجف شد و تحصیلات خود را در فقه و اصول ادامه داد از اساتید وی می توان به آخوند «ملا محمدکاظم خراسانی» و «سید محمدکاظم یزدی» اشاره کرد. شیخ محمدتقی پس از هفده سال اقامت در نجف به ایران بازگشت و در شهر قم در محله باغ پنبه سکنی گزید . در سال 1340ق با آمدن «آیت الله حائری» به قم شیخ محمدتقی بافقی، آیت الله را به ماندن در قم تشویق کرد با پافشاری شیخ محمدتقی، مقدمات تأسیس حوزه علمیه قم پاگرفت. پس از تأسیس حوزه علمیه وی به نفر دوم حوزه تبدیل شد. رسیدگی به امور طلاب(تهیه لباس و پرداخت شهریه طلاب)، و نظارت بر ساخت سه مسجد، از فعالیت های وی در این دوره بود. اما ویژگی ای که او را در ردیف مخالفان روحانی رژیم مانند آیت الله نجفی اصفهانی قرار می داد واکنش وی به رفتارهای غیر دینی حکومت بود. جلوگیری از گشودن مشروب فورشی ها در قم و متعهد ساختن سلمانی های قم به این که ریش مشتریان خود را نتراشد از آن جمله است. وی از برخورد با شخصیت های سیاسی نیز ابایی نداشت برای نمونه؛ سال ها قبل از حکومت رضا شاه، روزی احمدشاه با رضاخان که در آن زمان سردار سپه بود، به منظور دیدار از علمای مقیم عتبات به قم رفتند شیخ محمدتقی هم در آن جا حضور داشت ایشان احمدشاه را نصیحت و موعظه کرد که تو باید ریش داشته باشی و ظاهر اسلامی را حفظ کنی؛ در این هنگام، رضاخان برآشفت و گفت: «آقا شیخ، این فضولیها به تو نیامده». مرحوم بافقی محکم به سینه او زد و گفت: «خفه شو زندیق». وی همچنین؛ بعدها در زمان سلطنت رضا شاه با نوشتن نامه های متعدد، وی را از اعمال زشت و ناروا برحذر می داشت او حتی در مکاتبات خود تعارفات معمول را رعایت نمی کرد همیشه نامه اش چنین آغاز می شد: «از آخوند بافقی به فلان». ارسال این نامه ها سبب شد تا دولت مخبر السطلنه در اول شهریور 1306ش اعلامیه ای منشر کند که بر اساس آن «اقدام به امر به معروف و نهی از منکر» ممنوع شد. پس از انتشار این اعلامیه شیخ محمدتقی با دعوت از مردم به حضور در صحن حرم حضرت معصومه (س) زمینه اعتصاب علیه این اعلامیه را مهیا کرد و در میان اعتصاب کنندگان بالای منبر رفت و علیه آن این چنین سخنرانی کرد: «... دولت نمی تواند اجرای این اصل را به عهده گیرد چون لیاقت اجرای آن را ندارد زیرا علم به موارد لیاقت و کیفیت آن لازم است و افراد بویژه دولت و مأمورین دولت نسبت به این موارد جاهل اند...» سخنرانی شیخ محمدتقی چنان مردم را به هیجان آورد که مأموران دولت از ترس واکنش آنان تمامی اعلامیه های آن را از در و دیوار کندند. اما مهمترین واقعه ای که برخورد مستقیم رضا شاه با شیخ محمدتقی را در پی داشت حادثه قم بود.
بر اساس سنت تشریفاتی، شاه و خانوداده سلطنتی در هنگام تحویل سال در حرم حضرت معصومه (س) حضور می یافتند. اما در نوروز 1307 رضا شاه به تنهایی به قم رفت و پس از مراجعت او ملکه و دخترانش شمس و اشرف با عده ای مستخدم به قم رفتند و با روی باز و موی نمایان در بالای ایوان آیینه به تماشای مردم پرداختند این امر با اعتراض شدید شیخ محمدتقی مواجه شد. ماجرا با تلفن به اطلاع شاه رسانده شد. رضا شاه بی درنگ همراه با وزیر دربار «تیورتاش» و یک فوج زرهی از تهران روانه قم شد نظامیان را در «منظریه» قم مستقر کرد و خود همراه عده ای از گارد وارد شهر شد به محض ورود به حرم با بغض و کینه ای که از شیخ محمدتقی داشت به ضرب و شتم وی پرداخت بعد او را با چند نفر دیگر از جمله سیدعبدالرسول طهرانی دستگیر و به تهران فرستادند.
پس از دستگیری شش ماه در زندان به سر برد و با کوشش آیت الله حائری، شیخ محمدتقی آزاد و به شهر ری تبعید شد وی در تبعید هم دست از فعالیت برنداشت. بافقی بعد از شنیدن خبر کشتار مردم در مسجد گوهرشاد از فرط ناراحتی سکته کرد و فلج شد و پس از سه ماه با وجود ممنوع الخروج بودن رهسپار مشهد شد و با عزاداری برای شهدای این حادثه مردم را علیه این حکومت بر می انگیخت. شیخ بافقی در طول مدت تبعید در آستان حضرت عبدالعظیم به تبلیغ معارف اسلامی، ارشاد مردم و اقامه نماز جماعت پرداخت و به دلیل ساده زیستی محبوبیت فراوانی در بین مردم به دست آورد. شیخ محمدتقی بافقی در سال 1365ق در سن هفتاد دو سالگی در شهر ری وفات نمود و در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه(س) در مقبره مرحوم آیت الله حائری دفن گردید.
1- آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعة ، ج 1، مشهد، نقباء البشر: 1404، صص 249-248
2- داونی، علی، نهضت روحانیون ایران ج 2، بی جا، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع): بی تا، ص156.
3- ممبینی، صغری، درگذشت شیخ محمدتقی بافقی، «ماهنامه گلبرگ»، س1384، ش 61. ص161؛ بصیرت منش، حمید، علما و رژیم شاه نظری به عملکرد سیاسی – فرهنگی روحانیون در سالهای 1305-1320، تهران، عروج: 1378، ص 261
4- بصیرت منش، همان صص 263-262
5- بصیرت منش، همان، ص 264؛ آقای خلخالی به اشتباه 1306 ذکر کرده است نک به: ربانی خلخالی، علی، شهدای روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر، ج1، قم: بی نا، 1402، ص 156
6- بصیرت منش، همان، صص 266-265-264
7- همان، صص 267-268
8- ممبینی، همانجا.
+
دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۵۲
نظر شما