پروین بیگ محمدی
دکتری:
دانشجوی دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
کارشناسی ارشد تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان، ۱۳۸۷
کارشناسی:
کارشناسی تاریخ دانشگاه الزهرا، ۱۳۸۳
پیدایش فلسفه تحلیلی
کتاب پیدایش فلسفه تحلیلی حاصل همایش یک روزه ای است که در سال 1995 در دانشگاه ریدینگ برگزار شد. ازجمله سخنرانان همایش که مقاله هایشان در کتاب آورده شده، عبارتند از: ری مانک، داگفین فولسدال، هانس اسلوگا و...
پیدایش فلسفه تحلیلی
ویراسته هانس یوهان گلاک
ترجمه ی عبدالرزاق حسامی فر
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1393
کتاب پیدایش فلسفه تحلیلی حاصل همایش یک روزه ای است که در سال 1995 در دانشگاه ریدینگ برگزار شد. ازجمله سخنرانان همایش که مقاله هایشان در کتاب آورده شده، عبارتند از: ری مانک، داگفین فولسدال، هانس اسلوگا و... در این مقاله ها پاره ای از اندیشه های اصلی فلسفه تحلیلی قرن بیستم به ویژه توجهی که در این قرن به زبان شده است، شناسایی و ارزیابی می شود. همچنین در آن ها تعریف های گوناگون از فلسفه تحلیلی با روش شناسی و عمل فیلسوفان تحلیلی صاحب نام مقایسه می شود. توجه فلسفه تحلیلی به پدیدار زبان به روشنگری های عدیده ای در حوزه های گوناگون معرفت منجر شده است، اما فلسفه تحلیلی با کاوش های زبانی تعریف نادرستی است که نه جامع افراد است و نه مانع اغیار.
فصل اول کتاب با عنوان «فلسفه تحلیلی چیست و چرا باید به آن پرداخت؟» نوشته داگفین فوگسدال است که در این مقاله، فلسفه های معاصر را به دو جریان تحلیلی و اروپای متصل تقسیم کرده که جریان تحلیلی نیز به نوبه خود به دوسنت اصلی تقسیم می شود: یکی بر منطق استوار است که فرگه و راسل پیسشگامان اصلی آن اند و دیگری به زبان روزمره توجه دارد و در آن مور و وینگشتاین و ... نقش محوری دارند. در واقع فلسفه تحلیلی رویکرد خاص به مسائل فلسفی است که در آن براهین و توجیه نقش اساسی دارند در موارد بسیاری فلسفه تحلیلی با بهره گیری از ابزارهای تحلیلی-استدلال کارآمد نه تنها به رفع ابهام های معرفتی و حل مشکلات نظری کمک کرده در موارد متعددی به رشد فرقه های علمی نیز مدد رسانده است. فلسفه تحلیلی از آن جهت مهم است که متقاعد نمودن افراد را از طریق استدلال و توجیه آموزش می دهد نه از طریق اجبار و شگردهای خطابی، چرا که اجبار مردم را به سمت عدم تسامح و خشونت سوق می دهد. در حالیکه استدلال عقلی و گفت و گوی عقلی اموری مهم برای مردم سالاری کارآمدند و شاید بتوان گفت آموزش این فعالیت ها به مردم مهم ترین وظیفه فیلسوف تحلیلی باشد.
فصل دوم به آراء فرگه در باره معنا پرداخته شده که بر اساس نظر فرگه هیچ نظریه صوری در باب معنا نمی تواند وجود داشته باشد، هیچ مفهوم بنیادینی بدیهی نیست و در نگاه او دانستن اینکه یک عبارت، به عنوان بخشی از زبان، به چه نحوی عمل می کند، دانستن معنای آن نیز به حساب می آید.
در فصل سوم «تحت عنوان آیا راسل فیلسوف تحلیلی بود؟»ری مانک نشان می دهد که راسل، براین اعتقاد بود که فلسفه باید نه به زبان، بلکه به عالم و شناخت ما از آن بپردازد. از نظر مانک آن چه راسل را فیلسوف تحلیلی می کند نه چرخش زبانی و نه حتی در درجه اول نفی ایده آلیسم، بلکه نفی یگان گروی هگلی اولیه اش به نفع تلقی اتمیستی از واقعیت بود.
پیتر هکر نیز در مقاله ی «پیدایش فلسفه تحلیلی قرن بیستم» میان ظهور فلسفه تحلیلی و چرخش زبانی به دقت فرق می گذارد. هکر مشخص می کند که به یک معنای دقیق بخش اصلی فلسفه تحلیلی است، ولی به دنبال آن است که فلسفه تحلیلی قرن بیستم را مانند گرایش تاریخی و البته چندوجهی که دستخوش تغییرات زیادی شده است مورد بحث قرار دهد.
تعبیر چرخش زبانی در فلسفه را ریچارد رورتی مطرح کرد و آن را در گزیده ای از مقالات درباره روش فلسفی که در سال 1967م منتشر شد به کار برد. تقریبا در دهه ی 60م نیز چرخش زبانی در تاریخ مطرح شد، به این معنی که در عرصه ی تاریخ پرسش ها و مسایل مربوط به «چه چیزی می شناسیم و چگونه آن را می شناسیم» کم کم جای خود را به پرسش های مر بوط به اینکه«چه چیزی می گوییم و چگونه درباره آن چیزی که اتفاق افتاده سخن می گوییم » داد. از آن جا که در هر دوره ای گفتمان خاصی حاکم است و زبان دچار تغییر و تحول می شود، نیاز به فهم ادبیات ومتن هر دوره ای امری ضروری به نظر می رسد برای مثال در هر دوره ای بعضی کنایه ها وارد زبان می شود وبعد از بین می رود که ما نسبت به آن ها گیج هستیم بنابراین زمینه و زمانه را باید در تحلیل تاریخ در نظر گرفت، از آن جا که اندیشه های مربوط به زبان و معنا موضوع محوری سنت تحلیلی شده این روش فلسفی کمک زیادی به فهم چرخش زبانی در تاریخ می کند.
به طور کلی فلسفه انتقادی یا تحلیلی تاریخ در قرن بیستم به بار نشسته و به مباحثی چون عینیت و جایگاه امر واقع در تاریخ، علیت در تاریخ، تبیین در تاریخ، تعمیم و قانون مندی در تاریخ، تفسیر در تاریخ، روش شناسی تاریخی و جایگاه رویکردهای مختلفی از قبیل، رویکرد پوزیتویستی و هرمنوتیکی در تاریخ می پردازد. از جمله مهم ترین فیلسوفان تاریخ تحلیلی عبارتند از: بارتولد، نیبور، رانکه، ریکرد، دیلتای، کالینگود، والش، کارل پوپر، اکشات و...
در مقاله ی آخر کتاب تحت عنوان «چرا زبان برای فلسفه تحلیلی مسئله شد؟»جان اسکروپسکی برخلاف دیگر مقالات نه به مسایل تاریخی و نه به پرسش درباره چگونگی تعریف بهتر فلسفه تحلیلی توجه نمی کند.
ویراسته هانس یوهان گلاک
ترجمه ی عبدالرزاق حسامی فر
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1393
کتاب پیدایش فلسفه تحلیلی حاصل همایش یک روزه ای است که در سال 1995 در دانشگاه ریدینگ برگزار شد. ازجمله سخنرانان همایش که مقاله هایشان در کتاب آورده شده، عبارتند از: ری مانک، داگفین فولسدال، هانس اسلوگا و... در این مقاله ها پاره ای از اندیشه های اصلی فلسفه تحلیلی قرن بیستم به ویژه توجهی که در این قرن به زبان شده است، شناسایی و ارزیابی می شود. همچنین در آن ها تعریف های گوناگون از فلسفه تحلیلی با روش شناسی و عمل فیلسوفان تحلیلی صاحب نام مقایسه می شود. توجه فلسفه تحلیلی به پدیدار زبان به روشنگری های عدیده ای در حوزه های گوناگون معرفت منجر شده است، اما فلسفه تحلیلی با کاوش های زبانی تعریف نادرستی است که نه جامع افراد است و نه مانع اغیار.
فصل اول کتاب با عنوان «فلسفه تحلیلی چیست و چرا باید به آن پرداخت؟» نوشته داگفین فوگسدال است که در این مقاله، فلسفه های معاصر را به دو جریان تحلیلی و اروپای متصل تقسیم کرده که جریان تحلیلی نیز به نوبه خود به دوسنت اصلی تقسیم می شود: یکی بر منطق استوار است که فرگه و راسل پیسشگامان اصلی آن اند و دیگری به زبان روزمره توجه دارد و در آن مور و وینگشتاین و ... نقش محوری دارند. در واقع فلسفه تحلیلی رویکرد خاص به مسائل فلسفی است که در آن براهین و توجیه نقش اساسی دارند در موارد بسیاری فلسفه تحلیلی با بهره گیری از ابزارهای تحلیلی-استدلال کارآمد نه تنها به رفع ابهام های معرفتی و حل مشکلات نظری کمک کرده در موارد متعددی به رشد فرقه های علمی نیز مدد رسانده است. فلسفه تحلیلی از آن جهت مهم است که متقاعد نمودن افراد را از طریق استدلال و توجیه آموزش می دهد نه از طریق اجبار و شگردهای خطابی، چرا که اجبار مردم را به سمت عدم تسامح و خشونت سوق می دهد. در حالیکه استدلال عقلی و گفت و گوی عقلی اموری مهم برای مردم سالاری کارآمدند و شاید بتوان گفت آموزش این فعالیت ها به مردم مهم ترین وظیفه فیلسوف تحلیلی باشد.
فصل دوم به آراء فرگه در باره معنا پرداخته شده که بر اساس نظر فرگه هیچ نظریه صوری در باب معنا نمی تواند وجود داشته باشد، هیچ مفهوم بنیادینی بدیهی نیست و در نگاه او دانستن اینکه یک عبارت، به عنوان بخشی از زبان، به چه نحوی عمل می کند، دانستن معنای آن نیز به حساب می آید.
در فصل سوم «تحت عنوان آیا راسل فیلسوف تحلیلی بود؟»ری مانک نشان می دهد که راسل، براین اعتقاد بود که فلسفه باید نه به زبان، بلکه به عالم و شناخت ما از آن بپردازد. از نظر مانک آن چه راسل را فیلسوف تحلیلی می کند نه چرخش زبانی و نه حتی در درجه اول نفی ایده آلیسم، بلکه نفی یگان گروی هگلی اولیه اش به نفع تلقی اتمیستی از واقعیت بود.
پیتر هکر نیز در مقاله ی «پیدایش فلسفه تحلیلی قرن بیستم» میان ظهور فلسفه تحلیلی و چرخش زبانی به دقت فرق می گذارد. هکر مشخص می کند که به یک معنای دقیق بخش اصلی فلسفه تحلیلی است، ولی به دنبال آن است که فلسفه تحلیلی قرن بیستم را مانند گرایش تاریخی و البته چندوجهی که دستخوش تغییرات زیادی شده است مورد بحث قرار دهد.
تعبیر چرخش زبانی در فلسفه را ریچارد رورتی مطرح کرد و آن را در گزیده ای از مقالات درباره روش فلسفی که در سال 1967م منتشر شد به کار برد. تقریبا در دهه ی 60م نیز چرخش زبانی در تاریخ مطرح شد، به این معنی که در عرصه ی تاریخ پرسش ها و مسایل مربوط به «چه چیزی می شناسیم و چگونه آن را می شناسیم» کم کم جای خود را به پرسش های مر بوط به اینکه«چه چیزی می گوییم و چگونه درباره آن چیزی که اتفاق افتاده سخن می گوییم » داد. از آن جا که در هر دوره ای گفتمان خاصی حاکم است و زبان دچار تغییر و تحول می شود، نیاز به فهم ادبیات ومتن هر دوره ای امری ضروری به نظر می رسد برای مثال در هر دوره ای بعضی کنایه ها وارد زبان می شود وبعد از بین می رود که ما نسبت به آن ها گیج هستیم بنابراین زمینه و زمانه را باید در تحلیل تاریخ در نظر گرفت، از آن جا که اندیشه های مربوط به زبان و معنا موضوع محوری سنت تحلیلی شده این روش فلسفی کمک زیادی به فهم چرخش زبانی در تاریخ می کند.
به طور کلی فلسفه انتقادی یا تحلیلی تاریخ در قرن بیستم به بار نشسته و به مباحثی چون عینیت و جایگاه امر واقع در تاریخ، علیت در تاریخ، تبیین در تاریخ، تعمیم و قانون مندی در تاریخ، تفسیر در تاریخ، روش شناسی تاریخی و جایگاه رویکردهای مختلفی از قبیل، رویکرد پوزیتویستی و هرمنوتیکی در تاریخ می پردازد. از جمله مهم ترین فیلسوفان تاریخ تحلیلی عبارتند از: بارتولد، نیبور، رانکه، ریکرد، دیلتای، کالینگود، والش، کارل پوپر، اکشات و...
در مقاله ی آخر کتاب تحت عنوان «چرا زبان برای فلسفه تحلیلی مسئله شد؟»جان اسکروپسکی برخلاف دیگر مقالات نه به مسایل تاریخی و نه به پرسش درباره چگونگی تعریف بهتر فلسفه تحلیلی توجه نمی کند.
+
پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۲۱:۱۱
نظر شما