همایش قفقاز در گستره تاریخ، تبریز، آبان 1388
جمهوری آذربایجان نخستین بار در سال 1918م. استقلال و موجودیت خود را اعلام نمود. این جمهوری جوان رهیده از بند استعمار روسیه تزاری، برنامههای خاصی برای سیاست خارجه خود داشت که در این بین برقراری رابطه با کشورهای همسایه خصوصا ایران و عثمانی در اولویت قرار داشت. در راستای همین سیاست عادل خان زیادخان یکی از احفاد خاندان خوش سابقه زیاداوغلوی گنجه به عنوان سفیر جمهوری آذربایجان راهی تهران گشت. سفارت عادلخان زیادخان در ایران به مانند حکومت جمهوری متبوعش زیاد نپایید. وی با به یادگار گذاشتن دو اثر فارسی و ترکی، وضعیت سیاسی این جمهوری دو ساله را ترسیم نموده است. این مقاله در پی نقد و بررسی دو اثر مذکور می باشد تا اندیشه ها و آرای سیاسی جمهوری آذربایجان و عادل خان زیاد خان را مکشوف نماید.
مقدمه:
پایان جنگ جهانی اول را باید آغاز بسیاری از تغییرات و تحولات در جهان دانست. از جمله این تحولات میتوان به فروپاشی امپراتوریها و پادشاهیهای بزرگ و ظهور دولتها و حکومتهای خرد و کوچک اشاره کرد. نابودی دولت تزاری روسیه نیز، با تولد دولتهای جوان و کوچکی در گوشه و کنار این امپراتوری همراه بود. در این میان اقوام ساکن در قفقاز جنوبی بعد از سقوط تزاریسم، استقلال خود را در قالب یک حکومت کنفدراسیونی و سرانجام سه جمهوری مستقل آذربایجان، ارمنستان و گرجستان اعلام داشتند. تشکیل این جمهوریها در همسایگی ایران باعث شد تا فصل تازهای از روابط ایران با سرزمینهای آن سوی ارس آغاز گردد. جمهوری آذربایجان به عنوان نخستین جمهوری مسلمان جهان اسلام، از همان زمان اعلام موجودیت در سال 1918م./1297هـ.ش. روابط خود با ممالک اسلامی خصوصاً دو قدرت مطرح مسلمان و همسایه، ایران و عثمانی، را آغاز کرد. رابطه ایران و جمهوری آذربایجان از فراز و فرودهای متعددی برخوردار بود. در این بین اسماعیلخان زیادخان و عادلخان زیادخان[1] از بقایای خاندان زیاداوغلیهای گنجه نقش مهم و تعیین کنندهای در تقویت و تعمیق این مناسبات داشتند. به گونهای که اسماعیلخان افتخار اولین نماینده ارسالی جمهوری آذربایجان به ایران را از آن خود کرد و عادلخان به عنوان نخستین سفیر جمهوری آذربایجان راهی تهران شد.[2]
عادلخان شخصیت فرهیختهای میباشدکه در ادوار مختلف زندگیاش به بهانههای گوناگونی دست به قلم میبرد و آثاری از خود به یادگار میگذارد. از آن جایی که او از فعالان سیاسی قفقاز در اواخر دوران تزاری بود و در عهد نخستین جمهوری آذربایجان، دو مقام مهم سیاسی معاونت وزارت امور خارجه و سفارت جمهوری آذربایجان در ایران را بر عهده داشت، آثار وی انعکاسگر نظرات و عقاید سیاسی، اجتماعی وفرهنگی دولت جمهوری آذربایجان محسوب میگردد و دیدگاه آن جمهوری جوان نسبت به ایران و مسئله آذربایجان در قالب این آثار به خوبی قابل استخراج میباشد. هرچند گزارش سفر اروپایی عادلخان با عنوان «سیاحت سه ماهه من در اروپا» در دسترس قرار نداشت، اما بررسی دو اثر «آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات» و «طیران قلم » بدین منظور کفایت مینمود.
برای شناخت یک اثر، ابتدا باید مورخ آن را شناخت و از آنجایی که مورخ محصول یک زمان و مکان می باشد، برای شناخت او نیز زندگی و زمانهاش نیاز به مطالعه و بررسی دارد.[3] پس ما نیز در اولین گام برای نقد و بررسی آثار عادلخان زیادخان، زندگی و زمانه او را مورد تحقیق و مداقه قرار میدهیم و در گام بعدی، مواد تاریخی و تاریخنگاری دو اثر «آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات»و «طیران قلم» را به صورت مجزا و از نظر متن و محتوا بررسی میکنیم.
زندگی و زمانه عادل خان :
عادل خان، از سوی پدر به خاندان زیاداوغلیهای قاجار قراباغ[4] منسوب بود. خاندان زیاد اوغلی از زمان شاه طهماسب اول صفوی در این مناطق صاحب قدرت گشتند[5] و به پاس خدمات برجستهشان به دولت صفویه، بیگلربیگیگری ایل و اویماقات قاجار و حکومت در کل قراباغ در نسل های بعدی این خاندان تکرار شد.[6]
هر چند زیاد اوغلیها در ابتدا بر تمامی سرزمینهای مابین دو رود کر و ارس حکم میراندند اما اندک اندک در اثر تحولات بعدی منطقه تنها در گنجه محدود گشتند و نواحی جنوبی گنجه با عنوان اختصاصیتر قراباغ از زیر فرمان آنان خارج شد.
نخستین گام در راستای محدود شدن زیاداوغلیها در گنجه و استقلال نسبی منطقه قراباغ در همان عهد صفوی برداشته شد.شاه عباس اول صفوی با ایجاد ملک نشینهای پنجگانه ارمنی(ملوک خمسه) در قراباغ، ارامنه را در آن صاحب نوعی استقلال نسبی کرد. برخی این اقدام شاه عباس را ناشی از عدم توانایی او در اداره اقوام ساکن در این منطقه قلمداد میکنند و از او با عنوان پادشاهی دانا یاد مینمایند که توانست با دادن چنین امتیازی حکومت خود بر ایشان را استوار سازد.[7] اما نباید فراموش کرد که شاه عباس صفوی همواره قدردان حمایتهای ارامنه از دولت صفوی در قبال عثمانیها بود و اعطای قدرت به ملوک خمسه در قراباغ چونان پاداشی در برابر آن خدمات قلمداد میگشت.[8] بزرگترین تغییرات در قلمرو خاندان زیاد اوغلی در عهد نادر شاه افشار و پس از آن صورت گرفت. نادر شاه برای کاهش نفوذ و قدرت این خاندان و تسری قدرت خود در مناطق متعلق بدیشان و تقویت قدرت و نفوذ رقبای محلی آنان، قلمرو آنان را به ناحیه گنجه محدود کرد و قراباغ را از خاندان زیاد اوغلی جدا نمود. انتزاع قراباغ سبب اعتبار بیشتر ملوک خمسه ارمنی قراباغ گردید.[9] با این همه در تمامی این دوران ملوک خمسه از موقعیت متزلزلی برخوردار بودند و گه گاه سلطه حکام گنجه و آذربایجان را پذیرا میشدند.[10]
شکلگیری خان نشین مستقل قراباغ(خارج ازحکمرانی زیاداوغلیها) در آستانه ظهور و قدرتگیری کریم خان زند صورت میپذیرد. بنیان گذاری و تکوین این خان نشین با اقدامات خاندان جوانشیر، خصوصا پناه علی بیگ جوانشیر در ارتباط است.
هم زمان با حکومت سلسله قاجار در ایران، هفدهمین خان زیاد اوغلی بنام جواد خان، در گنجه قدرت داشت. وی در برابر پیشروی قوای روس مقاوت ورزید و تا آخرین قطره خون خویش از قلعه گنجه در برابر سیسیانوف روس دفاع نمود و سرانجام « صبح عید رمضان سیم کانون سنه 1218هـ.ق./ دی 1182هـ.ش. (1804م.) قلعه به یورش مسخر و جواد خان با چند نفری از اولاد و بسیاری از اهالی مقتول و گنجه به یلیسابط پول» موسوم گردید.»[11]
البته تمامی اعضای این خاندان در آن حادثه کشته نمیشوند تا در آینده بخش دیگری از تاریخ قفقاز به دست زیاد اوغلیها رقم بخورد.
ابوالفتح خان، نواده جوادخان، یکی از همان بازماندگان است که پدر عادلخان و اسماعیلخان[12] و شاهوردی خان[13] زیادخان محسوب میگردد.
عادلخان در خصوص پدرش مینویسد:« اسم پدرم که... در راه تحصیل ما حقیقتاً هیچ مضایقه نکرده و همیشه با قدر دانی و احترام او را به یاد خواهم آورد ابوالفتخ خان نواده جواد خان زیاد خان بود»[14]
نسب عادلخان از سوی مادری نیز به بهمن میرزای قاجار، چهارمین پسر عباس میرزا، میرسید.[15] داعیه سلطنت بهمن میرزا به هنگام بیماری معروف محمدشاه قاجار، سرنوشت سیاسی او را تغییر داد چراکه محمدشاه به زودی بهبود یافت و بهمن میرزا که جان خود را در خطر میدید به سفارت روسیه پناهنده گشت و سرانجام به عنوان تحت الحمایه روسها در قراباغ جای داده شد.[16]
حضور بهمن میرزا در قفقاز باعث ارتباط او با شاخه دیگری از خاندان قاجار این منطقه یعنی زیاداوغلیها گشت. به زودی ابوالفتح خان زیاداوغلی قاجار، آذرهمایون دختر بهمن میرزای قاجار را به عقد خود درآورد. عادل خان در کتاب »طیران قلم »این حقیقت را به روشنی شرح میدهد:
«مادرم آذرهمایون[17] صبیه شاهزاده بهمن میرزا نواده شاهزاده عباس میرزا نایب السلطنه بود، در پیروی دین اسلام نهایت محکم و دارای اخلاقی خیلی پاک و منزه بود، خوشبختانه اخلاق مشارالیها با نور تربیت و تحصیل منور شده بود.»[18]
ناصرالدین شاه قاجار در سفر سوم فرنگستان، هنگام گذر از منطقه دلیجان ایروان، با ابوالفتح خان دیدار میکند و در مهمانی نهار او شرکت میکند. شاه قاجار نیز در یادداشتهای خود از ازدواج ابوالفتح خان با دختر بهمن میرزا قاجار سخن به میان میآورد.[19]
بدین ترتیب عادلخان زیادخان از پدر و مادری قاجار در منطقهای که در طول قرون متمادی موطن این قبیله بود، پای به عرصه وجود مینهد. از این روست که او به هنگام نگارش تاریخ قفقاز درباره قاجارها چنین قلم فرسایی میکند:
«طایفه قاجار از ترکان جلایری هستند که توسط هلاکوخان نوه چنگیز خان 2000 خانوار از آنها به ایران کوچانده شدند؛ تیمور لنگ نیز 50 هزار خانوار از ترکان قاجار را در محالات ایروان، گنجه و قراباغ قفقاز اسکان داد. از آنجایی که بسیاری از ایشان از مأموران حکومتی بودند؛ در این اراضی نیز بر سر امور حکومتی قرار گرفته مملکت را اداره مینمودند. خانهای ایروان و گنجه نیز از همان نسل بودند. خصوصاً زیادخانهای گنجه، حکمداران تمامی اراضی مابین پل خداآفرین رود ارس تا روستای «شولاویر» یعنی تا محل «قرمزی کوپری» گرجستان بودند.»[20]
عادل خان در سال 1877م./ 1256هـ.ش. در شهر گنجه به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را در ژیمنازیای کلاسیک گنجه به پایان برد و به همراه برادرش اسماعیلخان، در دارالفنون مسکو دیپلم حقوق گرفت و بدین ترتیب برای اشتغال در امور سیاسی و اجتماعی مستعدتر گشت. دوران نخست زندگانی وی با اواخر حکومت تزارها مصادف شد.
عادلخان پس از پایان تحصیلات در سال 1902م./ 1281هـ.ش. به شغل وکالت در باکو روی آورد و چندی بعد این کار را در شعبه شوشای[21] دادگاه گنجه ادامه داد.[22]
تحولات روسیه به سرعت در مناطق مسلماننشین قفقاز جنوبی نیز تأثیر مینهاد. روسیه تزاری آبستن تحولات و انقلابهای بزرگی بود. ارتباط با اروپا طبقه جدید ی از روشنفکران را در روسیه پدید آورده بود. آزادی، برادری و جامعه بدون طبقه خواستههای اصلی این گروه جدید روشنفکر روس محسوب میشد. با به قدرت رسیدن الکساندر دوم مجموعه اصلاحاتی در روسیه اعمال شد. وی به مردم اجازه داد به خارج روسیه سفر کنند، میزان نظارت بر دانشگاهها را کاهش داد و مقررات سانسور را نسبتاَ بلااجرا گذاشت. وی سپس در سال 1861م./1240هـ.ش. قانون سرواژ را لغو کرد و زارعان آزاد گردیدند. الکساندر دوم اصلاحاتی در تشکیلات قضایی انجام داد و طی فرمانی در 1864 م./1243هـ.ش. سلسله شوراهای ایالتی یا مجالسی بنام زیمستیوو[23] به وجود آورد.[24]
الکساندر دوم همواره توجه ویژه ای به قفقاز داشت و با سفر به تفلیس از اوضاع و احوال آن خبردار میشد.[25] قفقاز نیز به سرعت از تحولات روسیه تاثیر میگرفت. بدین ترتیب اصلاحات الکساندر دوم قفقاز را نیز متحول ساخت و زمینه رشد مطبوعات، رواج افکار و آرای جدید و ... در آن فراهم آورد.
بعد از الکساندر دوم فرزندش الکساندر سوم قدرت یافت. او در صدد برآمد کلیه نهضتهای انقلابی را ریشهکن کند و حتی انتقاداتی را که از حلقوم افراد صلح جو بیرون میآمد خفه کند. در این دوران بود که برای نخستین بار در تاریخ روسیه، برنامهای اصولی برای روسی کردن سایر اقوام اتخاذ گردید. مسلمانان قفقاز نیز بسان دیگر ملل غیر روس امپراتوری مجبور بودند در فرهنگ روسیه کبیر مستحیل گردند. چنین روندی در دوران حکومت نیکلای دوم آخرین تزار روس ادامه یافت. از دیدگاه تزار، استبداد تنها طرز و بهترین شکل حکومت بود که خداوند به روسیه ارزانی داشته بود.[26] دوران پرتلاطم آخرین تزار روس با حوادث بزرگی چون شکست روسیه از ژاپن (1904م./1283هـ.ش.)، قدرتگیری احزاب ونیروهای انقلابی سوسیال، انقلاب 1905م./ 1284هـ.ش. و ایجاد دوما، جنگ جهانی اول (1914 م./1293 هـ.ش.) و سرانجام انقلاب مارس و نوامبر 1917 م./ 1295هـ.ش. و سقوط حکومت تزاری همراه گشت.
عادلخان تمامی این رخدادها و تحولات را با تمام وجود درک کرد، چراکه خانواده او یک خانواده کاملاً سیاسی بود و بسیاری از اعضای آن در متن این تحولات قرار داشتند. برادرش اسماعیل خان به عنوان نماینده مسلمانان قفقاز به اولین مجلس شورای ملی روسیه(دوما) راه یافت.[27] بعد از اینکه این مجلس به فرمان امپراطور نیکلای دوم در ژوئن 1906م./ 11 خرداد1285هـ.ش. بسته شد، اسماعیلخان نیز به همراه دیگر نمایندگان این مجلس راهی شهر ویبورغ فنلاند گشت و در مجلس انتقالی آنجا خطابه معروفش را با مضمون ذیل ایراد نمود:
«ملت! تا افتتاح مجلس شورای ملی با اختیارات تام و مسئولیت وزرا نه یک سرباز به قشون نه یک دینار مالیات به خزانه امپراطوری ندهید!»
بعد از مراجعت نمایندگان از فنلاند به پطرزبوغ همگی آنها به زندان محکوم شدند. اسماعیلخان بعد از آزادی از زندان تزار و بازگشت به گنجه در خصوص این عمل شجاعانه خود چنین اظهار نظر کرد:
«وقتی که نمایندگان درجه اول در راه مقدرات ملل روسیه حاضر به این اقدام بودند البته روا نبود که وکیل مسلمانان قفقاز فقط از ترس ضرر به شخص خود از این اقدام کناره جویی کند.»[28]
درگیریها و اختلافات قومی- مذهبی ارامنه و مسلمانان در منطقه قفقاز بار دیگر در نخستین سالهای قرن 20م. رخ نمود و آتش این اختلافات علاوه بر باکو، به نواحی دیگر این سامان چون گنجه نیزکشیده شد.[29] از این رو بسیاری ازاعضای خانواده و نزدیکان عادل خان نیز در جریان این تحولات قرار گرفتند.[30]
این درگیریها باعث شد تا اسماعیل خان در سال 1905م./1284هـ.ش. به همراه تنی چند از روشنفکران مسلمان، حزب دفاعی را در شهر گنجه بنیان نهاد.عادلخان نیز در کمیته مرکزی تشکیلات دفاعی عضو شد و به فعالیتهای سیاسی در قالب این حزب روی آورد.[31] این حزب یکی از چهار جمعیت فعال در گنجه بود که به صورت مخفیانهای فعالیت مینمود. حزب دفاعی در دفاع از مسلمانان قفقاز و تنقید از اختلاف افکنی روسها مابین مسلمانان و ارامنه میکوشید و از طرفی دیگر ارامنه را نیز از تجاوز به مسلمانان باز میداشت.این حزب بعدها به ترور فردی و عمدتا ترور مقامات تزاری که مسبب تحریک ارامنه بر ضد مسلمانان بودند، دست زد. دفاعی که حاصل جنگ ارمنی- مسلمان بود با موضعگیری اساساً ضد روسیاش به دوران تسلیم منفعلانه به سلطه تزاری در روسیه پایان داد.[32]
سفر عادلخان به کشورهای اروپایی در اوایل قرن بیستم، وی را با دنیای غرب و دستاوردهای مادی و معنوی نوین آن آشنا ساخت. زندگی در شهر باکو موجب آشنایی وی با خانواده معروف باکیخانوف و ازدواج او با ریحانه دختر ژنرال حسن باکیخانوف و نوه مورخ نامدار عباسقلی آقا باکیخانوف[33] گشت.[34]
عادلخان در 1905 م/1284هـ.ش.. به همراه دیگر روشنفکران مسلمان، خواهان توقف انتخابات دوماهای شهری تا زمان لغو قانون محدودیت حقوق مسلمانان در اداره شهرها شد.
وی در مذاکرات آشتی با ارامنه نیز شرکت جست و به دفاع از حقوق مسلمانان قفقاز پرداخت. در بخشی از سخنان او در این مذاکرات چنین آمده است:
«آزادی برای مسلمانان مانند آب و هوا ضروری است. اگر داشناکها نیروهای نظامی خود در قفقاز را رها نسازند مسلمانان نیز مجبور به شکل دهی تدریجی نیروی نظامی خواهند شد. در آن صورت لابد درگیریهای خونینی رخ خواهد داد و قفقاز دوباره در خون خواهد غلتید.»[35]
حوادث بعد از انقلاب 1917 م. و سرنگونی حکومت تزاری، اقوام ساکن در قفقاز را به سوی استقلال پیش برد و در این راه بسیاری از نخبگان سیاسی و روشنفکران مسلمان قفقاز چون عادل خان و برادرش اسماعیل خان تلاشهای جانانهای را انجام دادند. نتیجه این تلاش و تقلا تشکیل سیم ماوراءقفقاز در23 فوریه 1918م./ 4 اسفند1296هـ.ش.، جمهوری دموکراتیک فدراتیو ماوراءقفقاز در22 آوریل 1918 م./ 1 اردیبهشت 1297هـ.ش. و سرانجام ایجاد جمهوری آذربایجان، در 28 مه 1918م. / 6 خرداد 1297هـ.ش. بود.
عادلخان بعد از انقلاب 1917م./1296هـ.ش. یکی از هفت اعضای انتخابی و موقتی شورای اجرایی مسلمانان گنجه گشت. به زودی عدلخان به عنوان کفیل وزارت امورخارجه جمهوری آذربایجان، فصل نوینی از حیات سیاسی خویش را آغاز نمود. با توجه به تسلط و آشنایی وی به زبانهای ترکی، فارسی، روسی و فرانسه، انگلیسی و آلمانی، تحصیلاتش در علم حقوق و پیشینه فعالیتهای سیاسیاش، وی شایستهترین فرد برای فعالیت در این مقام بود.
عادلخان خود در این باره مینویسد:
« با درک وظیفه خود در قبال وطن، در روز 30 ماه اکتبر 1918 م./ 7 آبان1297هـ.ش. اقدام به فعالیت در وزارت امور خارجه جمهوری جوان آذربایجان کردم.»[36]
چندی بعد از اعلام استقلال، در اوایل ماه نوامبر 1918م./ اوایل آبان 1297هـ.ش. نامهای از سوی عادلخان زیادخان و فتحعلیخان خویسکی، ریئس هیات وکلای آذربایجان به ویلسون، رییس جمهور وقت ایالات متحده امریکا، ارسال گشت. در این نامه فعالیتهای ویلسون در راه پایان دادن به جنگ جهانی اول و برقراری صلح جهانی تمجید شد و از او تقاضا گشت تا جمهوری جوان آذربایجان را به رسمیت بپذیرد.[37]
عادلخان در جریان مناقشات ارضی دو جمهوری تازه تأسیس آذربایجان و ارمنستان منافع دولت متبوع خود را دنبال نمود. دفاع از حقوق مسلمانان ایالت ایروان که در آن زمان دولت ارمنستان بر آن حکم میراند، بخشی از این فعالیت بود.[38]
وی در 17نوامبر1919م./25 آبان 1298هـ.ش. به همراه بهبودخان جوانشیر، وزیر امور داخله جمهوری آذربایجان، به طور رسمی از ژنرال تامسون[39] استقبال کرد و درباره وظیفه آینده جمهوری آذربایجان با او گفتگو نمود. تامسون نیز از عدم دخالت در امور آذربایجان سخن به میان آورد.
عادلخان به مناسبت وضعیت جنگی مابین ارمنستان و گرجستان در نامهای به وزرای امور خارجه این دو جمهوری به منطقه مورد مناقشه بورچالی[40] اشاره کرد و گفت:
«این منطقه دارای ساکنان ترک آذری است و جز لاینفک خاک جمهوری آذربایجان محسوب میشود.»
وی بعد از برقراری صلح مابین ارمنستان و گرجستان طی یادداشتی به وزرای امور خارجه این دو جمهوری همسایه خاطر نشان کرد که مسائل ارضی قفقاز جنوبی باید با حضور هر سه دولت منطقه حل و فصل گردد.[41]
اصلیترین بخش از حیات سیاسی عادلخان زمانی آغاز گشت که وی به عنوان سفیر جمهوری آذربایجان در ایران انتخاب گشت. البته برادرش اسماعیلخان قبل از این انتخاب، به سرپرستی هیأتی عازم ایران شد[42] و مقدمات بهبود روابط با ایران و گشایش سفارت جمهوری آذربایجان در تهران را فراهم ساخت.[43]
گشایش سفارت جمهوری آذربایجان در تهران از اهمیت فوقالعادهای برای این جمهوری تازه تأسیس برخوردار بود.[44] در ژوئیه 1919م./ تیر 1298هـ.ش./شوال 1337هـ.ق.جمهوری آذربایجان مشخصاً عادلخان زیادخان را برای سفارت خود در ایران معرفی نمود. اما اختلافات موجود مابین دو کشور به قدری بود که وزارت امور خارجه ایران اعلام داشت:
«دولت علیّه ایران میتواند نماینده حکومت جمهوری آذربایجان قفقاز را عجالتاً به طور غیررسم شناخته و روابط کاری با مشارالیه داشته باشد، تا تعیین مقدرات ملل و دول جدید و حکومتهایی که از روسیه تشکیل گردیدهاند، در کنفرانس صلح مهین و معلوم گردد...»
عادلخان به هنگام سفر احمد شاه قاجار به اروپا در مسیر باکو-باطوم، به عنوان «مهماندرا موکب همایونی»، هیأت سیاسی دولت شاهنشاهی ایران را همراهی میکند. در این سفر جلسهای با حضور عادلخان، معززالدوله، کنسول ایران در تفلیس و فیروز میرزا نصرتالدوله، وزیر امور خارجه ایران، برگزار میگردد. در این جلسه وزیر امور خارجه ایران با استناد به گزارشهای کنسولگری ایران در تفلیس، از سوءرفتار مأموران حکومت جمهوری آذربایجان نسبت به اتباع ایرانی ابراز ناخرسندی میکند و به عادلخان هشدار میدهد که در صورت عدم تجدید نظر دولت متبوعش در رفتار نسبت به ایرانیان، مناسبات فیمابین کدر خواهد شد. عادلخان نیز با بیان این مطلب که« حکومت ما جدیدالتأسیس] است [ و هنوز چرخ اداراتمان راه نیفتاده و امور در مجرای طبیعی داخل نشده و مأمورین به حفظ روابط خارجی آشنا نگردیدهاند»، مراتب تأسف و عذرخواهی خود را به وزیر امور خارجه ایران ابلاغ میدارد.
معززالدوله در ادامه این جلسه لب به شکوه میگشاید و با بیان وضعیت روبهرشد روابط ایران با دول مسیحی منطقه ماوراءقفقاز، از وضعیت اسفبار مناسبات ایران و دولت مسلمان جمهوری آذربایجان اظهار ناراحتی مینماید.
عادلخان نیز با درایت و سیاست بسیار هوشمندانهای، بهبود وضعیت موجود را با تصدیق سفارت وی از سوی دولت شاهنشاهی ایران مرتبط میداند و چنین پاسخ میگوید:
«در صورتی که نمایندگی مرا در طهران تصویب و تصدیق نمایید من قول میدهم تمام اختلافات را رفع و امور معوقه را انجام و استرضای خاطر مأمورین شما را کاملاً فراهم نمایم.»
نصرتالدوله نظر خود در خصوص پیشنهاد عادلخان را منوط به اصلاح امور، رفع شکایات تجار و اتباع ایرانی مینماید تا بتواند افکار عمومی و مطبوعات ایران را با مأموریت وی در تهران موافق سازد.[45]
سفر هیأت فوق العاده دولت شاهنشاهی ایران به قفقاز به ریاست سیدضیاءالدین طباطبایی در 29 نوامبر 1919م./7 آذر 1298هـ.ش./ 6 ربیع الاول 1338 هـ.ق. صورت میپذیرد و عادلخان از بدو ورود این هیأت حضور فعالی از خود نشان میدهد. وی علاوه بر شرکت در مراسم استقبال و ضیافت ناهار روز نخست، در مذاکرات وزارت امور خارجه، مسائل تجاری و گمرکی و همچنین مسائل پست و تلگراف حضور مییابد.[46]
سفر هیأت سفارت جمهوری آذربایجان به تهران با به رسمیت شناخته شدن جمهوری آذربایجان در کنفرانس صلح پاریس[47] در ژانویه 1920م./ دی 1298هـ.ش.، همراه میشود[48] و بدین ترتیب این سفارت حالت کاملاً رسمی مییابد.
عادلخان و معاونش میرزا علیاکبر صادقزاده روز پنج شنبه 15 ژانویه1920م./ 24 دی 1298هـ.ش./23 ربیعالثانی 1338هـ.ق. از رشت وارد تهران میگردند.[49] مراسم استقبال رسمی در باغ سردار معتضد و با حضور وحیدالسلطان معاون تشریفات رئیس الوزرا ،وثوقالدوله ، در میان فریادهای «زنده باد ایران ، پاینده باد جمهوری آذربایجان» صورت میپذیرد.
عادلخان در نخستین اظهارت خود در ایران آزادی ملل کوچک را ثمره ارزشمند جنگ جهانی اول نامید و گفت:
«امیدواریم که قربانیها، تباهکاریها، دریاهای خون، زبانه آتشی که دنیا را خراب نمود یک ثمره درخشنده از خود نشان داد و آن آزادی ملل کوچک و صغیر میباشد. اکنون وقت است که تمام ملل عالم بدون فرق نژاد و مذهب جمیع مسلمان و ملل غیرمسلمان برادرانه زندگی نمایند.»
وی در مراسم استقبال رسمی نیز ایران را دولتی شش هزار ساله نامید و خواهان اتحاد این دولت کهن با دولت جدید التأسیس آذربایجان شد.
هیأت سفارت جمهوری آذربایجان بعد از این مراسم با کالسکه مخصوص و توسط گارد افتخار به سمت شهر حرکت و در عمارت آقامیر سکونت میگزینند.[50]
در اسناد موجود مطلبی درباره چند و چون مذاکرات عادلخان با مقامات ایرانی، جز یک مورد چیز دیگری در دست نیست.بر اساس سند مذکور، وثوقالدوله در خصوص عادلخان چنین اظهار نظر میکند:
«... عادلخان نماینده آذربایجان وارد، با محبت پذیرفته، آن چه در ملاقات احساس شد، ترکپرستی او غالب است. بعد از آن که وارد مذاکره مطالب بشود، از جریان مذاکرات، حضرت والا را مسبوق خواهم داشت.»[51]
البته وثوقالدوله کاملاً درست تشخیص داده بود. عادلخان در زمان سفارت خود در ایران همواره نسبت به مسائل ترک زبانان ایران حساس بود و در جهت گسترش و ترویج زبان ترکی در ایران فعالیت مینمود. بخشی از این فعالیتها از گزارشهای ارسالی او به باکو قابل تشخیص میباشد:
«به خاطر نبود امکانات مادی، نمایندگی نمیتواند در راستای کمک به زنان بیوه و کودکان یتیم، گشایش مدارس ترک زبان، نشر روزنامهها و حداقل ماهنامههای ترک زبان و سایر امور گام بردارد.
کار تأسیس جمعیت خیریه و جمعیت آموزش زبان ترکی آغاز شده است. علاوه بر این، نمایندگی علی رغم کمبود امکانات مالی، کتاب «آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات» عادلخان را که به زبان مادری است؛ در بین آذربایجانیهای ایران توزیع نموده است»[52]
دو ماه بعد سفارت جمهوری آذربایجان در تهران از 19 مارس 1920م./28 اسفند 1298هـ.ش./ 29 جمادی الثانی 1338 هـ.ق. مراسم جشن سه روزهای را برپامی دارد. این جشن به مناسبت به رسمیت شناخته شدن دولت جمهوری آذربایجان در صحنه بینالملل و افتتاح سفارتخانه این جمهوری در تهران مقارن با عید نوروز برگزار میگشت[53].روز اول این جشن مخصوص اتباع جمهوری آذربایجان و عموم اهالی، روز دوم مخصوص وزرا، رجال سیاسی و سفرای دول خارجی و روز آخر مخصوص علما و روحانیان بود.[54]
سفارت عادلخان در تهران زیاد نپایید. چرا که چند ماه بعد از آغاز به کار این سفارت، در آوریل1920م./ فروردین و اردیبهشت 1299هـ.ش. جمهوری آذربایجان به دست بلشویکها سقوط کرد. کمیته انقلابی موقت آذربایجان تشکیل شد و این کمیته در 28 آوریل/ 8 اردیبهشت موجودیت جمهوری آذربایجان شوروی را اعلام داشت.
عادلخان درباره این وضعیت پیش آمده مینگارد:
«هنگامی که مشغول انجام وظیفه خود بودم در وطنم تغییرات کلّی رخ داد، حکومت ملّی به حکومت شوروی تبدیل یافته و جمهوری فوق عضو اتّحاد جماهیر شوروی روس شد.
از تاریخ 22 ژوئن1920 م./1 تیر 1299هـ.ش. دیگر در دربار شاهنشاهی رسمیّت نداشتم زیرا که دولت علیّه تنها یک نفر نماینده را که از طرف تمام اتّحاد جماهیر شوروی در دربار ایران معیّن شده بود رسماً پذیرفته بود.»[55]
با حاکمیت بلشویکها بسیاری از فعالان سیاسی دوران دو ساله جمهوری آذربایجان تحت دستگیر گشته مجازات شدند. در این میان اسماعیلخان برادر عادل خان و تعدادی از داییهای او(فرزندان بهمن میرزا قاجار) دستگیر و تیرباران شدند.[56] عادلخان به دلیل حضور در ایران از خطر دستگیری و مجازات رهید.وی به دلیل ضیق مالی به مرخص کردن کارکنان سفارت وادار شد و خود نیز در ژوئیه1920م./ تیر 1299هـ.ش./ ذیقعده 1338هـ.ق. تحت پوشش مساعدت مالی دولت ایران قرار گرفت.[57]
عادلخان پس از پایان رسمیّت سفارت خود در ایران به دلیل تهدیدات ناشی از سوی بلشویکها به جمهوری شوروی آذربایجان باز نگشت و در ادارات و وزارتخانههای مختلف شاهنشاهی ایران مشغول خدمت شد. وی در سال1923م./ 1302هـ.ش. در بلدیّه تهران داخل شد. چندی بعد در12 دسامبر 1928م./ 21 آذر 1307هـ.ش. به اداره فلاحت وزارت فوائد عامه منتقل گشت. یک سال بعد در29 اکتبر 1929م./ 7 آبان 1308هـ.ش. به استخدام اداره راهآهن و کشتیرانی آذربایجان مشغول درآمد و از22 نوامبر/ اول آذر ماه کار خود در شهر تبریز را آغاز کرد.[58]
عادلخان در سال 1934م./1313هـ.ش. برای همیشه ایران را به قصد ترکیه ترک کرد و تا آخر عمرش به عنوان مدرس در دانشگاه استانبول خدمت نمود. وی سرانجام در 1957م./ 1336هـ.ش. به مانند بسیاری از سیاسیون دوره دو ساله جمهوری آذربایجان به دور از وطن در استانبول چهره در نقاب خاک کشید.[59]
«آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات»:
این کتاب را باید اصلیترین اثر تألیفی عادلخان قلمداد کرد. چنانچه از عنوان کتاب نیز بر میآید این اثر به زبان ترکی آذربایجانی نگاشته شده و در آن معلوماتی سیاسی، ادبی و تاریخی درباره جمهوری آذربایجان ارائه گشته است. فکر نگارش چنین کتابی زمانی به ذهن نویسنده خطور میکند که او در 30 اکتبر 1918م./7 آبان 1297هـ.ش. در وزرات امورخارجه جمهوری آذربایجان مشغول به خدمت میشود.
عادل خان هدف از نگارش این اثر را گوشزد به مورخان و سایر متخصصان امور تاریخی، سیاسی و ادبی میداند تا در این خصوص تلاش نمایند و آثاری جدی، جامع و علمی به جامعه آن روز جمهوری جوان آذربایجان تقدیم نمایند. وی عقیده خود در خصوص نگارش چنین آثاری را این گونه انعکاس میدهد:
«این چنین معروضهها و نوشتههایی است که استقلال و آزادگی وطن و حکومت و سلطنتمان را مستحکم خواهد نمود و با نور خود موجب روشنایی تمامی نقاط آن خواهد شد.»[60]
وی در بخشی از همین کتاب با اشاره به تکلیف جوانان روشنفکر جمهوری آذربایجان، برای شناساندن مفاخر ادبی این کشور، کار جزئی خود در این اثر را چنین ارزیابی میکند:
«با وجود اینکه من در این خصوص اهل خبره نمیباشم بازهم این معلومات جزئی را برای ملت و وطنم جمع کرده و تقدیم نمودهام.»[61]
عادل خان در مقدمه این کتاب، روزهای29-22 مارس 1919 م./8-1 فروردین 1298هـ.ش. را تاریخ نگارش اثر خویش قید میکند و بر تقارن آن با عید نورزو تأکید مینماید. توجه ویژه عادلخان به عید نوروز بسیار جالب توجه میباشد. چراکه وی این عید را به چشم جشنی ملّی مینگرد و بر احیای آن همزمان با استقلال جمهوری آذربایجان فخر میکند. عادلخان در دیگر مراحل زندگی خود چون برپایی جشن به رسمیّت شمرده شدن استقلال جمهوری آذربایجان در سفارت تهران و... نیز سعی میکند تا شادیها و افتخارات ملّی همزمان با نوروز باستان باشد.[62]
او در بخش دیگری از کتاب خود، مصادف گشتن سقوط تزاریسم در ماه مارس 1917م./ فروردین 1296هـ.ش. با عید نوروز را به فال نیک میگیرد و مجدداً علاقه و توجه ویژه خود به این عید ملّی ابراز میدارد.[63]
هرچند زبان غالب در نگارش این اثر زبان ترکی آذربایجانی میباشد، اما در بسیاری از موارد کاربرد شیوه ترکی عثمانی به طور کاملاً آشکاری مشهود است. برای مثال میتوان به استفاده گسترده واژگان ترکی عثمانی چون «بن» (من)، «پک»،(زیاد)،« طاغ»(کوه)،«قافقاسیه» (قفقازیه)، «آراس (ارس)، «کوپری»(پل)، «پاره»(پول)، «نره»(کجا)، درحال(فوراً)، «عجبا»،(آیا)، «شمدی»(حالا)، آرقاداشلق(رفاقت)، «کندی»(خود)، «اینانیور»(باور میکند) به جای معادلهای ترکی آذربایجانی اشاره داشت.
کاربرد وسیع واژگان عربی چون «معروضه»، «سلطنت»، «نقصان»، «سنه»، «هجریه»، «حرب»،«محاربه»، «اقدم»، «معالتأسف»، «داخلاً»، «خارجاً»، «ثانیاً»، «ارثاً»، «طرق»، «ارض»، «بحر»، «خریطه»، «معابر»، «عدلیه»، «معارف»، «خیریه»، «مفتش»، «لسان»، «موقف»، «بالعموم»، «بالمره»، «صناعت»، «لوازمات»، «وساطت»، «استنطاق»، «محکمه»، «رذیل»، «ناطق»، «نطق»، «فصاحت»، «بلاغت»، «طرفهالعین» و استفاده از کلمات و عبارات متعدد فارسی مانند «چهفایده»، «هرگاه»، «هر چند»، «گویا»، «سرکرده»، «گرفتار»، «روزنامه»، «شیر»، «پادشاه»، «نمکبهحرام»، «آتش پرست»، «بیسواد»، «سیاهه»، «جنگجو»، «جهانگیر»، «فداکارانه»، «یکدل»، «یکجهت»، «رنگارنگ»، «هر آینه»، «نماینده»، «خانواده»، «بدخواه»، «خوشرفتار»، «خواهش»، «یکدیگر»، «گذشت»، «آتش»، «رنجبر» و... در سرتاسر متن کتاب قابل مشاهده است.
کاربرد فراوان لغات عربی و فارسی در این اثر را باید تا حدودی تحت تأثیر گرایش نویسنده به شیوه عثمانی دانست.
بعضاً احساس میشود که ادبیات نوشتاری این اثر دارای حالتی برزخی میباشد و نویسنده در استعمال لغات هربار به سوی یکی از زبانهای ترکی آذربایجانی، ترکی عثمانی، فارسی و عربی کشیده میشود. این حالت زمانی به وضوح هویدا میگردد که عادلخان، یک لغت را در چندین زبان تکرار میکند. برای مثال او گاه واژه «من» را به شکل عثمانی «بن» و گاهی به شکل آذری «من» قید میکند. وی با استعمال واژگان هم معنی «دریا»، «دنیز» و «بحر » هر سه شکل فارسی، ترکی و عربی آن را تکرار مینماید.
چنین وضعیتی در ذکر اعلام جغرافیایی نیز کاملاً مشهود است. برای مثال میتوان به مواردی چون(«شمکور»، «شمکیر» ، «شامخور») ،(«یوروپا» ، «آوروپا») و(«انگلیس»، «انگلتره») اشاره داشت.
ترکیبات عربی- فارسی، عربی- ترکی و فارسی – ترکی فراوان موجود در متن کتاب، لغات جالب و نوینی را آفریده است. برای نمونه وی لغات ترکیبی عربی- فارس «محصولدار» و «عتیقخانه» را به ترتیب در معانی «حاصلخیز» و «موزه»به کار برده است. همچنین کلمه ترکیبی فارسی- ترکی«زندگانلق» به معنای زندگی و واژگان ترکیبی عربی- ترکی ضیالی، «شرفسیز»، «سفاهتچی» و «انقلابچب» به ترتبی در معانی »روشنفکر»، «بیشرف» ، «پست» و «انقلابی» استعمال شده است.
در این اثر، نون غنه به شکل حرف کاف نشان داده شده که بر روی آن سه نقطه وجود دارد. کاربرد نون غنه در کلماتی چون »دکز» (دنیز: دریا)، صوکره(صونره: سپس)، «صوک» (صون:پایان)، «یکی» (یئنی: جدید)، «بیک» (بین: هزار)، «یالکز» (یالنئز: فقط)، آکلایجی» (آنلایجی: فهم)، «آچک» (آچئن: بازکنید) و... استعمال گشته است.
درمتن کتاب به هنگام اشاره به مظاهر نوین تمدنی ، اعم از مظاهر مادی و معنوی، واژگان غربی به کار رفته است، که بخش بزرگی از آنها به زبان روسی می باشد. از جمله این کلمات میتوان مواردی چون «قاپتان»(کاپیتان)، «قوماندان» (فرمانده)، «قنیاز» (شاهزاده)، «قومیته» (کمیته)، «اتنوغرافی» (قوم نگاری)، «زاوود» (کارخانه صنایع سنگین)، «فابریقه» (کارخانه صنایع سبک)، «ماکنه» (ماشین)، «جاندارم»(ژاندارم)، «سهپهراتیزم» (جدایی طلبی)، «تلغرام» (تلگرام)، «پولهمیوت» (آتش گلوله)، دهموقراتیا» (دموکراسی)، «ماسقه» (ماسک)، «پوسته» (پست)، «تلغراف» (تلگراف)، «بولشهویق» (بلشویک)، «ایلکتریق» (الکترویک)، «ماطور» (موتور)، «اوپهرا» (اپرا)، «سوسیالیزم» ، «پروغرام» (برنامه)، «واغزال» (ایستگاه قطار)، «ئهشالون» (رده نظامی)، «ایمپراتریتس» (امپراتریس)، «سالدات» (سرباز)، «مودا» (مد)، «زاقافقاسیا» (ماوراء قفقاز)، «استاسیون» (ایستگاه)، «قونفیدیراتسیا» (کنفدراسیون)، «نوتا» (یادداشت) و« قونغره» (کنگره)و ...را عنوان کرد.
اکثر سالها به میلادی ذکر شده و عنوان روسی ماه ها استعمال گشته است.مانند «یانوار» (ژانویه)، «دیقابر» (دسامبر)، «سنتیابر» (سپتامبر)، «آپریل» (آوریل)، «نویابر» (نوامبر)، ایون (ژوئن) و...
کتاب «آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات»، با بررسی وجهتسمیه عنوان آذربایجان آغاز میگردد. نویسنده این عنوان را مترداف با «معدن آتش» و یا «آتش بابک» میداند و از بابک به عنوان آتشپرستی یاد میکند که همراه با مریدانش در آذربایجان به سر میبرد. این توجیه، مقدمهای برای مطرح ساختن ارتباط آتشکدههای باکو با لفظ آذربایجان میباشد.[64] چنین توجیهی در آن دوران علاوه بر وی، توسط دیگر سیاسیون و بنیانگذاران مساواتی جمهوری آذربایجان مطرح گشته و حتی در یادداشت تقدیمی هیأت اعزامی جمهوری آذربایجان به کنفرانس صلح پاریس نیز آمده است.[65]
البته، عادلخان در ادامه کتابش به وجه تسمیه حقیقی آذربایجان به نقل از وامبری می پردازد و آن را با نام «آتروپاتن» مرتبط بر میشمارد.[66]
به نظر میرسد، بیان داستان استقبال سعدان باکویی از اسکندر، رابطه عاشقانه وی با نوشابه[67] حاکم بردع، ساخت سد اسکندر در دربند و جنگ کیخسرو با طومرس ملکه ماساژتها در این کتاب، تحت تأثیر کتاب «گلستان ارم» باشد. مقایسه متن دو کتاب و رابطه خویشاوندی سببی عادلخان با عباسقلی آقا باکیخانوف نیز این گمان را قویتر مینماید.[68]
عادلخان در بخشهای مختلف کتابش، اندیشهها و افکاری فراتر از جمهوری آذربایجان و در ابعاد جهان ترک را ارائه میدهد و خود را اندیشمندی ترک متصور میشود که باید برای دردها و رنجهای تمامی ترکان جهان چارهاندیشی کند. وی با پرداختن به علّتشناسی عقبماندگی ترکان، اختلافات و درگیریهای داخلی و تسلط سایر ملل بر ایشان را علل اصلی این امر میداند. نویسنده از صفات انسانی ترکان چون شجاعت، نجابت، رحم، مهمانوازی، اطاعت از بزرگان و وفای به عهد تمجید مینماید و تمسک به این صفات را برای گام نهادن در مسیر مدنیّت ضروری برمیشمارد. عادلخان در ادامه تمجید از فضایل اخلاقی ترکان، از تسامح و تساهل ایلخانان نسبت به مسیحیان سخن به میان میآورد و نمونههایی از رفتارهای تسامحآمیز ایشان را بیان میکند.[69]
وی در ادامه با مبالغه در تاریخ استقلال خانات قفقاز، این تاریخ را تا دوران صفویه و روزگار حکمرانی عبدالله خان در شیروان عقب میبرد و روابط تجاری وی با انگلیسیها را نمونهای از استقلال وی بیان میدارد. حال اینکه عبداللهخان و نوادگان او سالهای مدیدی تحت بیرق حکومت صفویه حکمرانی مینمودند و هیچ گاه به مانند برخی برهههای آشفته بعد از صفویه از استقلال کامل و حتی نسبی برخوردار نبودند.[70]
ذکر چگونگی تاریخ سقوط گنجه در برابر سیسیانوف روسی و کشته شدن جوادخان زیاداوغلی از مهمترین و باارزشترین بخشهای این کتاب محسوب میگردد. چراکه این خاطره تلخ خانوادگی، میتواند به کاملترین و دقیقترین شکل ممکن توسط نواده جوادخان گزارش شود.[71]
تمجید از شیخ شامل، مبارز و آزادیخواه داغستانی توسط عادلخان را باید انعکاسی از دیدگاههای رایج آن زمان و سیاستهای دوستانه دولت جمهوری آذربایجان نسبت به همسایه شمالی، داغستان، دانست. به گونهای که عادلخان در بخش دیگری از همین اثر از روابط نیک خود با داغستان همسایه سخن میراند.[72]
عادلخان در ادامه به معرفی مشاهیر و مفاخر مناطق مختلف جمهوری آذربایجان میپردازد که در این میان در کنار نام مفاخر باکو،گنجه[73]، شروان[74] و شکی از بزرگان قراباغ و ایروان و نخجوان نیز سخن به میان میآورد و بدین گونه بر تعلق این مناطق به جمهوری رآذربایجان تأکید مینماید و ادعاهای جمهوری ارمنستان را بیهوده میشمارد.[75]
اندیشههای ترکگرایانه عادلخان و توجه ویژه او به وضعیت جهان ترک، در قسمتهای دیگری از این اثر متبلور میگردد. او ترکهای آسیا را تحت تأثیر قوانین حقوقی عربی و ادبیات ایرانی میداند. به عقیده وی، هرچند زبانهای عربی و فارسی بر ادبیات نوشتاری ترکی طغیان نمودهاند[76]، اما ادبیات شفاهی ترک، به صورت گنجینهای بکر و خالص باقی مانده است.[77]
عادلخان با یادآوری قلمرو وسیع و یکپارچه چنگیزخان مغول، بر لزروم وحدت دنیای ترک تأکید میورزد. وی در ضمن ستایش ملّت ژاپن[78] به دلیل پیشرفتهای روزافزونشان در 50 سال اخیر، خاستگاهی ترکی-مغولی برای ایشان قائل میشود.[79]
با این حال، عادلخان به سنتهای ناصحیح ترکی در خصوص زنان میشورد و آزاید زنان در عین عفت و دوری از تجملات و مدگرایی را توصیه میکند.
وی محدودیت انجام امور دینی، بیحرمتی به قرآن کریم در محاکم قضائی، عدم اجازه وکالت به فارغالتحصیلان مسلمان رشته حقوق، محدودیتهای مربوط به زبان مادری، تملک اراضی مسلمانان توسط مهاجران روستبار، خلع سلاح اقوام مسلمان و مسلحسازی اقوام مسیحی قفقاز و توطئه اختلافافکنی مابین اقوام ارمنیو مسلمان را از ویژگیها نکوهیده عصر زمستانی و کسالتبار استیلای روسها برمیشمرده وضعیت کلی نابسامانیهای آن عهد را ان چنین به رشته قلم میکشد:
«وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ما در بدترین حالت قرار داشت. حکومت و امپراطوری روس در حکم نامادری ما بود و ما به مانند فرزند خوانده او بودیم. »[80]
عادلخان سپس از رنجهایی سخن به میان میآورد که تزاریسم بر سر ایران کهن آورده است و اظهار امیدواری میکند که خاطرات تلخ به توپ بسته شدن مجلس ملی، اعدام بعضی از نمایندگان، انداخته شدن طناب دار به گردن مجاهد و مجتهد طرفدار آزادی ثقه الاسلام در روز عاشورا و سرانجام به توپ بسته شدن روضه مبارک امام رضا (ع)[81] هیچ وقت و هیچ زمانی از خاطر دنیای اسلام بیرون نرود.[82]
مابقی صفحات کتاب « آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات» به رویدادهای سیاسی و نظامی منطقه قفقاز در بعد از انقلاب 1917م. روسیه مربوط میشود. کشتار ماه مارس 1918 باکو[83]، اندیشه اتحاد قفقاز با نادیده انگاشتن مظالم ارامنه نسبت به مسلمانان، تشکیل کمیساریای ماوراءقفقاز، سیم ماوراءقفقاز[84] و جمهوری مستقل ماوراءقفقاز، استقلال جمهوریهای سه گانه از جمهوری مستقل ماوراءقفقاز[85]، آزادسازی اراضی جمهوری آذربایجان از دست بلشویکها و ارامنه به یاری اردوی اسلام عثمانی، خلع سلاح سالداتهای در حال بازگشت از جبهه جنگ جهانی اول و وقایع شهر شمکور، سقوط بلشویکهای باکو و انتقال پایتخت از گنجه به باکو، فعالیتهای آندرانیک در قره باغ بعد از عهدنامه مدرس[86]، ورود نیروهای متفق به رهبری ژنرال تامسون[87] و فرستاده شدن نمایندگان جمهوری آذربایجان به کنفرانس صلح پاریس از جمله اصلیترین مباحث مطرح شده در این بخش کتاب میباشد.
آخرین جملات کتاب، جملاتی ادیبانه است که در آن با استفاده از خصوصیات آرم پرچم جمهوری آذربایجان، آینده سعادمند این جمهوری آرزو شده است:
«بگذار بعد از این ستاره سرخ و نورانی و درخشان قرار گرفته در میان هلال، نشان جمهوریمان، با انوار خود راه اولاد حقیقی وطن را روشن سازد و ملّت مصیبت کشیده را به روشنایی سوق دهد.»[88]
«طیران قلم»:
عادلخان، همواره علاقه وافری به امر نگارش داشته است. این عشق و علاقه در دوران حضور او در ایران بعد از سقوط جمهوری آذربایجان، همچنان استمرار داشت و به بهانههای گوناگونی هویدا میگشت. وی بعد از بازدید از مدرسه فلاحت کرج[89]، چنان به وجد میآید که تصمیم به نگارش کتابی در باب فلاحت میگیرد. اما انتقال وی به اداره راه آهن آذربایجان، این فرصت را از او میرباید و این خواسته به صورت نهفتهای در وجودش باقی میماند. حضور عادلخان در آذربایجان و تبریز، زادگاه مادرش، باعث میگردد تا او به فکر نگارش سطوری در باب مادر خود بپردازد. اما خدمت او در اداره راه آهن آذربایجان به اتمام میرسد و وی درسپتامبر 1930م./ شهریور 1309هـ.ش. به تهران باز میگردد. ایام فراغت و بلاتکلیفی عادلخان در تهران، امکان تحقق دو ایده پیشن وی را فراهم میسازد. و طیران قلم در سال 1931م./1310 هـ.ش. در شهر تهران نگاشته میشود.
نویسنده درباب وجه تسمیه این کتاب این گونه شرح میدهد:
«باید اعتراف کنم که قلم موقع تحریر از اطاعتم خارج شده از یک شاخه مطلب به شاخه مطلب دیگر پرش کرده و بعد از آن در فضای عوالم مختلف حیات و در ادوار گذشته طیران نموده است.»
فضای حاکم بر طیران قلم ، فضایی کاملاً ایرانی است. زبان این اثر فارسی میباشد و نویسنده حتی در نگارش اعلام جغرافیایی قفقاز سعی نموده اشکال متداول در زبان فارسی را به کار برد. مثلاً به جای «باکو»، از «بادکوبه»، به جای «نخچوان» از «نخجوان» و به جای«قوبا» از «قبّه» استفاده نموده است. بارزترین شکل این فضای ایرانی، احتیاط نویسنده در به کاربردن عنوان «جمهوری آذربایجان» است. عادلخان به جای استعمال این عنوان از عناوینی چون، «قفقاز»، «قطعه آذربایجان قفقاز» و «جمهوری دموکراسی آذربایجان قفقاز» بهره برده است. تمجید از رضا شاه پهلوی و اقدامات او در ایران بخش دیگری از این فضا را شکل میدهد. در واقع محیط ایران و وابستگی عادلخان به دولت ایران در شکل گیری این فضا نقش اساسی داشته است. فضایی که در کتاب پیشین وی به هیچ وجه قابل مشاهده نیست. و اگر فضای کتاب «آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات» فضایی ترکی و آذربایجانی میباشد. فضای «طیران قلم» فارسی و ایرانی است.
این کتاب نیز دارای تعداد قابل توجهی لغات و ترکیبات عربی میباشد که از آن جمله میتوان به مواردی چون «تحت الارضی»، «تحت البحری»، «السنه»، «منورالفکر»، «مضحکه»، «آخرالامر»، «مشارالیهم»، «مشارالیها»، «علی الاطلاق»، «صبیّه»، «والده»، «سماوی»، «احجار»، «اجرام»، «تبدلات»، «ابن الوقتی» ، «اناثاً»، «ذکوراً»، «احصائیه»،و ... اشاره داشت.
عادلخان در این اثر خود نیز برای مطرح ساختن مظاهر نوین تمدن بشری، به استفاده از واژگان غربی چون «اونیورسیته» (دانشگاه)، «راپرت» (گزاطش»، «آیروپلان» (هواپیما)، «زیپلین» (کشتی هوایی آلمانیها در جنگ جهانی اول)، «تیفوئید» (حصبه)، «دیسانتری» (اسهال خونی) و... ناگزیر گشته است.
«طیران قلم» از یک مقدمه و و دو قسمت تشکیل یافته است. قسمت اول «راجع به شرح حال» نویسنده و قسمت دوم « در خصوص فلاحت» میباشد.
عادلخان در مقدمه این کتاب که در 28 مه 1931م./ 6 خرداد 1310 هـ.ش. نگاشته شده است، از چگونگی تألیف آن سخن به میان میآورد و عدم فصاحت زبان و رعایت ترتیب و تنظیم را از جمله ضعفهای «طیران قلم» برمیشمارد. [90]
قسمت نخست این کتاب، به شرح کوتاه زندگی عادلخان، براردش اسماعیل خان، پدرش ابوالفتح خان، مادرش آذر همایون و جد اعلایش جوادخان اختصاص دارد. بخش مربوط به جنگ جوادخان با سیسیانوف روس را باید ترجمه و تکرار مطالب موجود در کتاب « آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات» دانست.
عادلخان در این بخش از کتاب، از عشق و ارادت بینهایت خود را خاندان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سخن به میان میآورد و سفر معنوی خود به عتبات عالیات و شام و زیارت قبور حضرت علی(ع)، امام حسین (ع) و حضرت سکینه(س) در دسامبر1927م./ آذر 1306هـ.ش./ جمادیالثانی 1346هـ.ق. را چیزی والاتر و متعالیتر از سفرش به فرنگ عنوان میکند.[91]
ترقی و پیشرفت کشورهای مستقل اسلامی خصوصاً ایران و ترکیه برای عادلخان از جذابیت والایی برخوردار است. با این وجود، وی همچنان به اتحاد اسلام دلبستگی دارد[92] و اتحاد در عین استقلال را برای دولتهای اسلامی تجویز میکند، چراکه معتقد است «این اتحاد شبیه به گلستانی خواهد بود که گلهای گوناگون آن در حصار محکم برادری طبیعی از طوفانهای خطرناک سیاسی محفوظ و سلامت میماند.»
پیشرفتهای خیرهکننده ژاپن همچنان موجبات ستایش نویسنده را برمیانگیزد و این بار وی نه درباره نژاد ژاپنیها، بلکه در خصوص وطن دوستی آنان قلم فرسایی مینماید و آن را الگویی برای تمام شرق میپندارد.[93]
هرچند قسمت دوم کتاب درباره فلاحت و کشاورزی میباشد، اما نویسنده در جای جای این بخش از کتاب، به بهانههای گوناگونی مسائل سیاسی و تاریخی را پیش میکشد. تجربیات و مشاهدات او در به سفر اروپا و سکونت در مسکو و دیگر مناطق پیشرفته روسیه نیز امکان قلمفرسایی درباره پیشرفتهای کشاورزی و دامپروری نوین در جهان را فراهم ساخته است.
عادلخان در ابتدا با دیده یک عالم علوم انسانی و اجتماعی به پدیده فلاحت مینگرد. وی با رویکردی تاریخباورانه به شرح و توضیح پیشینه کشاورزی و دامپروری میپردازد و فلاحت را آغاز تمدن بشر و محرک پیشرفتهای او در سایر فنون و صنایع عنوانمیکند.[94]
وی قوانین علوم اجتماعی و سیاسی را بسی سستتر و متزلزلتر از قوانین علوم طبیعی برمیشمارد و تجربیات خود در خصوص تغییرات و تغیرات سیاسی آن دوران جهان و جمهوری آذربایجان را حجت گفتههایش قرار میدهد و چنین نتیجه میگیرد:
«پایه سیاست دنیا روی اساس ابنالوقتی و تبدلات مستقر و معمول شده.»[95]
پیشرفتهای خیرهکننده علوم در چند قرن اخیر، آن چنان بر انسان آن روزگار تأثیر نهاد که او گمان مینمود که میتواند به زودی طبیعت را نیز تسخیر نماید.[96] به نظر میرسد عادلخان نیز چنین تصور و گمانی داشته است. چراکه در «طیران قلم» بخشی از این امیدها و آرزوها را مطرح میسازد و از سرسبز گشتن کویر لوت به مدد پیشرفتهای علمی در آینده سخن به میان میآورد.[97]
ارجاعات و یادداشتها:
کارشناس ارشد تاریخ- مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز از دانشگاه تهران[*]
[1] . انتخاب نام خانوادگی زیادخان، نمودی از روس گریزی عادلخان و برادرش اسماعیلخان میباشد البته در برخی از منابع این نام خانوادگی به شکل روسی «زیادخانوف» یا «زیادخانف« آمده است.
[2] . هر چند برخی اسماعیلخان زیادخان را اولین سفیر جمهوری آذربایجان در ایران میدانند؛ اما باید خاطر نشان کرد که او نه به عنوان سفیر دائمی بلکه به عنوان صدر یک هیئت موقتی سیاسی وارد تهران شد و زمینه را برای سفارت دائمی برادرش عادلخان در تهران فراهم آورد. وجه تمایز این دو نوع نمایندگی سیاسی را در «مآثر مهدیه» مرور میکنیم:
«ایلچیان صنف اول که به مرتبه اعلی، شرف وکالت دولت متبوعه خود داشته، مظهر شخص پادشاه و حکمران میباشند و در محل مأموریت به تشریفات رسمیّه نایل خواهند بود، نیز به دو صنف منقسماند؛ صنفی مأمور به اقامت و اداره انجام امور واقعه از قبیل عقد عهود و غیره و غیره. ] به مانند عادلخان [ صنف دیگر مأمور به ادای پارهای تشریفات رسمیه از قبیل تبریک تاجگذاری و جلوس و تولد تعزیت و تسلیت و غیره و غیره است که بعد از انجام مراسم مأموریت ، باید مراجعت نمایند، یعنی مدت مأموریت اینگونه سفرا بسته به مدت معینه ایام تبریک و تعزیت است و بعد از انقضای آن ایام باید به دربار اصلی خود مراجعت نمایند. ] به مانند اسماعیلخان [ ر.ک:
ممتحنالدوله شقاقی، میرزا مهدیخان، مآثر مهدیه، (تهران: وزرات امور خارجه، 1379)، ص 62.
[3] . بخش دوم از کتاب «تارخ چیست؟» با عنوان «جامعه و فرد» به خوبی این مسئله را مورد بررسی قرار داده است. برای اطلاعات بیشتر ر.ک:
کار، ای.اچ.، تاریخ چیست؟،ترجمه: حسن کامشاد، (تهران: خوارزمی، 1351).
[4] . قراباغ در دوران صفویه به شکل یک بیگلربیگی در اراضی ارّان قدیم ظهور کرد و از این رو سرزمین های مابین دو رود کر و ارس و از آن جمله ناحیه گنجه، تحت نظارت این بیگلربیگی اداره میگشت.ر. ک:
میرزا رفیعا، محمد رفیع، دستور الملوک، به تصحیح : محمد اسماعیل مارچنیکوفسکی، ترجمه: علی کرد آبادی، (تهران: وزرات امور خارجه ،1386)، ص186.
میرزا سمیعا، تذکرة الملوک، به کوشش: سید محمد دبیر سیاقی، با تعلیقانت: مینورسکی، ترجمه: مسعود رجب نیا، (تهران: امیر کبیر ، 1386)، ص76.
القاب و مواجب دوره سلاطین صفویه، به تصحیح: یوسف رحیم لو، (مشهد: دانشگاه فردوسی، 1371)، ص 79.
[5] . البته خضربیگ قاری میش قاجار، اولین فرد از خاندان زیاد اوغلی قاجار بود که در صحنه سیاسی ایران پدیدار گشت . خضر بیگ نزدیک سال 900هـ.ق. از آناتولی و شام به همراه ایل قاجار به ایران آمد و در مسلک پیروان صفوی وارد گشت. امت بیگ فرزند وی نیز به سال 907هـ.ق. به حضور شاه اسماعیل رسید و لقب زیاد اوغلی گرفت.اما شاهوردی سلطان زیاد اوغلی، نامدارترین شخصیت خاندان زیاد اوغلی است که در زمان شاه طهماسب اول حکومت ایالت قراباغ را در دست گرفت. ر.ک:
بهمنی قاجار، محمدعلی، «تبار و دودمان جواد خان زیاد اوغلی»، خلاصه مقالات همایش جواد خان گنجه ای؛ مرزدار ایرانی قفقاز،( تهران : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، 1386)، ص 4.
[6] . خواجگی اصفهانی، محمد معصوم، خلاصـه السیر، زیر نظر: ایرج افشار، (تهران: علمی، 1368)، صص 320 و319.
[7] . پاسدرماجیان ، هراند ، تاریخ ارمنستان ، (تهران: زرین، 1369)، ص 294.
[8] . ملیک هاکوپیان، هاکوپ، ملوک خمسه، ترجمه: آرا دراستپانیان، (تهران: پردیس دانش، 1385)، ص2.
[9] . پورصفر، علی، «قلمرو خاندان زیاد اوغلی قاجار گنجه و قراباغ»،خلاصه مقالات همایش جواد خان گنجه ای؛ مرزدار ایرانی قفقاز،( تهران : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، 1386)، ص13.
[10] . جوانشیر قراباغی، میرزا جمال، تاریخ قراباغ، به تصحیح: حسین احمدی ، (تهران : وزارت امورخارجه، 1386)، ص81 .
[11] . باکیخانوف، عباسقلی آقا،گلستان ارم، ویراستار: عبدالکریم علیزاده، (تهران: ققنوس، 1383)، صص7-236 .
عادل خان در طیران قلم این واقعه را به طور کاملا دقیقی شرح داده است:
«وقتی که قشون امپراطور روس در تحت سرکردگی ژنرال سیسییانوف شروع به تصرف قفقازیه که تحت حمایت دولت علیه ایران بود نمود به گنجه از طرف تفلیس هجوم آور شدند، جواد خان شخصاً دفاع قلعه گنجه را به عهده خود گرفت. هر چند از طرف ژنرال سیسییانوف شرایطی خیلی بامنفعت و مفید برای خود جوادخان و نسلشان تکلیف شده بود و به موجب شرایط فوق تمام املاک ایالت گنجه ارثاً در تحت تصرف خانواده جوادخان درمیآمد و جوادخان و نسل او ارثاً خان مستقل ایالت گنجه باقی میماندند و در عوض از تحت حمایت ایران خارج و تحت حمایت امپراطور روس قرار میگرفتند و سالیانه بیست هزار منات(روبله) به خزانه امپراطوری میبایست بپردازند معذالک جوادخان تمام این شرایط را رد نمود و زیر بار این ننگ نرفت.
تا پنج دفعه ژنرال فوق این پیشنهاد را تجدید کرد اما باز جوادخان به قطعی رد کرد، آخرالامر ژنرال مزبور به جوادخان به وسیله مراسله سختی تهدید نمود که در مقابل این مقاومت و ایستادگی قلعه گنجه را گرفته شما را به قتل خواهم رسانید، جوادخان در جواب نوشت که تا من زنده هستم شما برای گرفتن قلعه قادر نخواهید بود مگر اینکه اول از روی جسد من گذشته بعد وارد قلعه شوید، آن وقت در رفتار با جسد من اختیار با شماست.
درفصل زمستان در اوایل ماه مبارک رمضان جنگهای خیلی سخت شروع و قشون روس حمله به طرف قلعه گنجه نمود، مدت یک ماه متوالیاً به جنگها ادامه دادند، فقط وقت صبح در تاریخ سوم ژانویه 1804 میلادی روز عید فطر قشون روس به برج قلعه که حاجی قلعه نامیده میشود و تا به حال یادگار باقی است حمله کرده متصرف شدند و در همان برج جوادخان شمشیر به دست در پای توپ در ردیف اول مدافعین به شهادت رسید، در همانجا فرزند بزرگش حسینقلی خان هم مقتول گردید.» ر.ک:
زیادخان، عادل خان، طیران قلم، (تهران: وزرات امور خارجه،1381)، صص1-22.
عادل خان همچنین در کتاب دیگر ش با نام «آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات» به این واقعه پرداخته است:
« محاصره قلعه گنجه یک ماه به طول انجامید بالاخره بعد از تسخیر باغات، شهر به توپ بسته شد، جواد خان به گونهای قهرمانانه به دفاع از شهر ادامه میداد، اگر چه کنیاز تسیتسیانوف پنج مرتبه خواهان تسلیم قلعه شده بود، هر پنج بار نیز نتیجهای نگرفته بود.آخر الامر در سوم ژانویه سال 1804 بر طبق قطعنامه شورای جنگ هجوم متوقف شد. ارتش روسیه در شبی تاریک و سرد فرصت یافته به دیوارهای قلعه نزدیک گشت. این ارتش در صبح روز سوم ژانویه مصادف با عید فطر اقدام به حمله کرده بعد از درگیری سختی سه برج قلعه پشت سرهم تسخیر گشت. در برج معروف به حاجی قلعه که تا به امروز بقایای آن باقی مانده است؛ جوادخان با پسرش حسینقلی آغا به شهادت رسیدند. به دلیل عدم امکان مقاومت در برابر هجوم نیروهای نظامی دشمن، جواد خان در برابر نخستین دسته دشمن به صورت قهرمانانهای و با جرأت هر چه تمام ظاهر گشت و سرانجام به شهادت رسید. در این حال در کوچهها و میادین شهر درگیریهای شدیدی ادامه داشت. این درگیریها تا بعد از ظهر دوام یافت. سرانجام سالداتها مسجد خان را محاصره کرده و پانصد نفر قهرمان گنجهای را که در آن حوالی مستقر بودند، از دم شمشیر و نیزه گذرانده به شهادت رساندند.»ر.ک:
زیادخان، عادل خان، آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، (باکو: حکومت مطبعه سی، 1919)، صص 6/12 -7/12 .
[12] . اسماعیل خان برادر ارشد عادل خان زیادخان، همراه با او در دارالفنون مسکو در رشته حقوق دیپلم میگیرد. ر.ک:
زیادخان،طیران قلم،ص 18 و 19.
[13] . شاهوردی خان زیادخان نیز از نظر سنی، بزرگتر از عادل خان بود. وی تحصیلاتش را در مدرسه عالی نظامی تمام کرد و داخل خدمت قشون سواره نظام شد. ر.ک:
همان.
[14] . همان، صص 21و 20 .
[15] . برای اطلاعات بیشتر ر.ک:
نوایی، عبدالحسین، «بهمن میرزا»، دانشنامه جهان اسلام، ج4، زیر نظر : غلامعلی حداد عادل، (تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی،1375)، صص 4-843 .
[16] . برای اطلاعات بیشتر ر.ک:
احمدی، حسین، «مقدمه»، شکرنامه شاهنشاهی، بهمن میرزا قاجار، (تهران:وزارت امور خارجه،1384)، ص یازده – بیست.
[17] . با توجه به اینکه عادل خان تبریز را محل تولد مادرش میداند، میتوان چنین حدس زد کهآذرهمایون در زمان حکومت بهمن میرزا در ایالت آذربایجان (هم زمان با ولایت عهدی ناصرالدین شاه) به دنیا آمده است. ر.ک:
زیادخان، طیران قلم، ص 14.
[18] .همان، ص 27.
[19] . در روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان در این خصوص میخوانیم:
«زیادخان گنجه که داماد بهمن میرزا است چاخان پاخان میکرد و نهار را او حاضر کرده بود...»ر.ک:
قاجار، ناصرالدین شاه، روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان، به کوشش:محمد اسماعیل رضوانی ، فاطمه قاضیها،(تهران:سازمان اسناد ملی ایران، 1378)، ص116.
[20] . زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات ، ص3/12.
[21] . «شوشا»، «شوشی»و یا «شیشه»، عنوان قلعه مستحکمی است که توسط پناه خان جوانشیر تأسیس گشت. تأسیس این قلعه نقطه عطفی در تثبیت قدرت خان نشین قراباغ بود. استحکام و فتح ناپذیری شوشا از همان زمان تأسیس آن تا غلبه روسها زبانزد خاص و عام گردید:
«... قلعه شیشه و آن کوهیست مرتفع و متین و قلعه خداآفرین ، فرازش با افلاک محاذی و اوجش با سماک موازی»ر.ک:
موسوی نامی اصفهانی، میرزا محمد صادق، تاریخ گیتی گشا، (تهران: اقبال، 1363)، ص 105.
«قلعه محکم شهر شوشی که در استحکام مانندش کسی ندیده و نشنیده »ر.ک:
آصف، محمد هاشم، رستم التواریخ، به اهتمام: عزیز الله علیزاده، (تهران: فردوس،1380)، ص 411.
پناه خان پس از اتمام ساخت استحکامات دفاعی شوشا، کارهای عمرانی در داخل قلعه راآغاز کرد. نخستین ساخت و سازهای شوشا، حمام و مسجد آن بود. مسجدی که توسط پناه خان ساخته شد در دورههای بعدی بارها مرمت و تجددبنا گشت. مسجد شوشی در کنار میدان شهر ساخته شد. این میدان تا راسته بازار و سربازار 300متر درازا داشت. در سربازار بنای دیوانخانه بنیان نهاده شد. این دیوانخانه تا زمان الحاق قراباغ به روسیه فعال بود که بعد از غبله روس ها به کلیسا شوشی مبدل گشت. پناه خان برای ساختن ابنیه شوشی به سبکی آذری، معمارانی را از تبریز و اردبیل استخدام کرد. بعدها همین استادکاران نیز در شوشا سکنی گزیدند. به طور طبیعی خان نام خود را به شوشا داد و آن را «پناه آباد» خواند. بعد از اتمام ساخت و سازهای شهری، ضرابخانهای به دستور پناه خان ایجاد شد و ضرب سکه در پناه آباد آغاز گشت. سکههای نقره ای ضرب شده در شوشا، «پناه آباد» نامیده میشدند و این عنوان در نزد مردم به صورت تغییر یافتهای «پناوات» تلفظ میگشت. خان نشین جدید قراباغ ، مقیاس اندازه گیری مستقلی بنام «خان اَرشینی» داشت که 5-10 سانتی متر بیشتر از یک متر بود. همچنین مقیاس توزینی بنام «ایستیل» که تقریبا معادل 800گرم بود در قراباغ کاربرد داشت. ر.ک:
Әлизадә,Һәсән Ихфа, “шуша шәһәринин тарихи”, Гарабағнамәләр,(Бакы: јазыҹы, 1991),с316,317;
اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، مراة البلدان، به تصحیح: عبدالحسین نوایی و میر هاشم محدث، ج1، (تهران: دانشگاه تهران، 1367)، ص328
Azərbaycan xalq cümhuriyyəti ensiklopediyası , c2 , ( Bakı : lider nəşriyyat , 2005) , s464. .[22]
[23] . Zemstovs.
[24] . پالمر ، رابرت روزول ، تاریخ جهان نو ، ترجمه : ابوالقاسم طاهری ، ج 2 ، ( تهران : امیرکبیر ، 1383 ) ، صص 7- 942 .
[25] . این سفر در سال 1871م./ 1250هـ.ش./1288هـ.ق. صورت گرفت. امپراطور در این سفر ضمن آشنایی نزدیک از اوضاع و احوال قفقاز ، در تفلیس با شاهزاده حشمت الدوله فرستاده دولت ایران ملاقات نمود.ر.ک:
روزنامه تشریف فرمایی اعلیحضرت امپراتور به قفقازیه و ورود سفارت کبریا دولت ایران، نسخه خطی، کتابخانه مرکزی تبریز، کتب اهدایی محمد نخجوانی، شماره ردیف 754، شماره دفتر 3332 .
[26] . پالمر، همان ،صص 2-1251 .
[27] . در دوره نخست دوما علاوه بر اسماعیلخان زیادخان، علیمردان بیگ توپچیباشوف،محمدتقی علیف، اسدالله بیگ مرادخانف و...به نمایندگی از مسلمان نشین های قفقاز حضور داشتند. ر.ک:
Бајкара, Һүсејн, Азәрбајҹан истиглал мүҹадиләси тарихи, (Бакы: Азәрбајҹандөвләт нәшријјаты,1992), с118.
[28] . زیادخان،طیران قلم،ص 18 و 19.
[29] . روزنامه چهرهنما آمار قربانیان درگیریهای ارمنی- مسلمان قفقاز در سالهای 1905م. و1906 م./1284هـ.ش. و1285هـ.ش./ 1323 هـ.ق. و 1324 هـ .ق. را انعکاس داده است، که در این میان تعداد قربانیان ارمنی و مسلمان در باکو و گنجه بیش از سایر نواحی قفقاز میباشد.ر.ک:
چهره نما ، شماره 15 ، 1 ربیع الاول 1324 هـ .ق. / 25 آوریل 1906 م.
[30] . در درگیرهای ارمنی- مسلمان رخ داده به سال 1906م. ، خانه خاله عادل خان تاج الملوک و دایی هایش عبدالصمد میرزا، رضاقلی میرزا، اکبر میرزا و فتحعلی میرزا نابود شدند. ر.ک:
احمدی،«مقدمه»، ص 36.
همچنین چندین تن از فرزندان بهمن میرزا که در واقع دایی های عادل خان بودند در ارتش روس فعالیت داشتند و از این رو ساختار نظامی و تحرکات نظامی دولت تزاری نیز چیز غریبهای برای وی به حساب نمیآمد. کارنامه فعالیتهای نظامی- سیاسی برخی از این افراد بدین شرح است:
سیف الله میرزا قاجار در مدرسه نظامی تفلیس تحصیل نمود. از سال 1886م./ 1265هـ.ش. به خدمت در هنگ 152 ولادیقفقاز روسیه پرداخت. در جبهههای مختلف جنگ جهانی اول شرکت نمود و نشانها و مدالهای «والدیمیر مقدس»، «آنّای مقدس»، «استانیسلاو مقدس» و سلاح « جورجی» را از آن خود کرد. با تشکیل جمهوری آذربایجان در سال 1918م./ 1297هـ.ش. به ارتش این جمهوری پیوست و طی فرمان 15 نوامبر 1918 م. / 23 آبان 1297هـ.ش. وزارت جنگ جمهوری اذربایجان، به عنوان رئیس تجهیزات قرارگاه کل ارتش انتخاب شد.وی از ابتدای سال 1919م./ دی ما 1297هـ.ش. به عنوان فرمانده هنگ سوم پیاده نظام گنجه خدمت نمود.
امان الله میرزا بعد از فراگیری فنون و علوم رزمی در ارتش روسیه تزاری وارد شد.در سالهای 5-1904 م./4-1283هـ.ش. در جنگ روسیه و ژاپن شرکت نمود. با آغاز جنگ جهانی اول به نفع دولت روسیه پیکار کرد و شایسته دریافت نشانهای «والدیمیر مقدس»، «آنّای مقدس»، «استانیسلاو مقدس» گشت.بعد از اعلان جمهوری آذربایجان در سال 1918م./1297هـ.ش. به صورت داوطلبانه خدمت در ارتش این جمهوری پرداخت و با سقوط آن به ایران مهاجرت نمود.
امیر کاظم میرزا نیز از سال 1871م./1250هـ.ش. خدمت خود در ارتش روسیه را آغاز کرد. در جنگ روسیه و ژاپن و جنگ جهانی اول شرکت نمود. او نیز مانند برادرش امان الله میرزا نشان ها و مدالهای نظامی فوق الذکر دولت روسیه را از آن خود کرد. با آغاز به کار جمهوری آذربایجان در 1918م./1297هـ.ش. به نزد صمد بیگ مهمانداروف ، وزیر جنگ این جمهوری شتافت و فعالیت داوطلبانه خود در ارتش این جمهوری را آغاز کرد و مدتی به عنوان فرمانده نظامی گنجه فعالیت نمود. با سقوط جمهوری آذربایجان در 1920م./1299هـ.ش. توسط بلشویکها گلوله باران شد.
فیض الله میرزا هم دوران تزاری را با خدمت در ارتش روسیه سپری کرد و با تشکیل جمهوری آذربایجان به خدمت در ارتش این جمهوری شتافت و سرانجام مانند برادرش امان الله میرزا با تسلط بلشویکها بر جمهوری آذربایجان تیرباران شد.
خسرو میرزا دیگر فرزند بهمن میرزا قاجار نیز به مانند برادرانش در ارتش روسیه و اردوی جمهوری آذربایجان خدمت نمود و با سقوط این جمهوری به ترکیه پناهنده شد.ر.ک:
Azərbaycan xalq cümhuriyyəti ensiklopediyası , c2, s93-4.
نادرمیرزا قاجار در این باره مینویسد:
«این شاهزاده(بهمن میرزا) را بیش از یک صد تن فرزند و فرزندزاده باشد . از فرزندان او چندین سپاهی باشند.» ر.ک:
قاجار، نادرمیرزا، تاریخ و جغرافی دارالسلنه تبریز، تصحیح: غلامرضا طباطبایی مجد، (تبریز: ستوده، 1373)، ص248.
Azərbaycan xalq cümhuriyyəti ensiklopediyası , c2 , s464. .[31]
[32] . سویتو خوفسکی، تادیوش، آذربایجان و روسیه(1905-1920): شکل گیری هویت ملی در یک جامعه مسلمان، ترجمه: کاظم فیرزمند، (تهران: شادگان، 1381)، صص56و57 ؛
Шејхзаманлы, Нағы, Азәрбајҹан истиглал мүҹадиләси хатирәләри, (Бакы: Азәрбајҹаннәшријјаты,1997), с16-23.
[33] . عباسقلی آقا باکیخانوف مورخ کتاب «گلستان ارم» میباشد. این کتاب از نظر تاریخنگاری در موضوع تاریخ قفقاز، جز نخستین آثار علمی تاریخنگاری در زبان فارسی محسوب میگردد. برای اطلاعات بیشتر ر.ک:
Isaxanli, Hamlet, “Abbasqulu Ağa Bakıxanovu oxuyarkən”, Azərbaycan çağdaş problemləri, (Bakı:Xəzər unversitəsi, 2000), c 143-51.
عادلخان دراین باره مینویسد:
«عباسقلی آقا فرزند میرزا محمدخان در سال 1794م./1173هـ.ش.دریکی از خانواده های اصیل و نجیب روستای امیرحاجان پایتخت آذربایجان به دنیا آمده است.کسی که با بزرگترین متفکران آذربایجانمان برابری میکند. عباسقلیآقا در اشعار و آثار تاریخی خود به زبان های عربی، فارسی و ترکی آثاری علمی و فلسفی برجای نهاده است. متاسفانه آثار آن مرحوم تا این زمان چاپ و منتشر نشده است. در گذشته یکی از خویشاوندان عباسقلی آقا بنام مرحوم طبیب مصطفی با جمعآوری آثار وی، می خواست آنها را به چاپ برساند. حیف که اجل بدان بیچاره مجال تحقق این هدف را نداد تا این آثار چاپ گردد و خلق را فیضیاب نماید. هم اکنون نوه عباسقلی آقا و دختر ژنرال حسن آقا باکوخانوف بنام ریحانه به جمعآوری همان آثار شروع کرده است. به زودی به نفع دانش آموزان مسلمان بیچیز طبع و نشر خواهد کرد.»ر.ک:
زیادخان، آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، ص13/12.
[34] . بیات، کاوه، «پیشگفتار» ، طیران قلم، عادلخان زیادخان ،ص سه.
[35] . Azərbaycan xalq cümhuriyyəti ensiklopediyası , c2 ,həmən.
[36] . زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات ، ص 3.
[37]. متن نامه بدین شرح است:
« در زمانی که طوفان سوزان و با هیبت جنگ جهانی و فلاکت و خسارت آن جان بشریت را به لبش رساند و در زمانی که خونهای ریخته شده مانند سیل جاری بود، شما به خود حرکت داده پرچم صلح و مسالمت را در دست گرفته با تمام وجودتان به خونریزان و فلاکت آفرینان زمان صلح و مسالمت را فریاد زدهاید و حل عموم مسائل بحث برانگیز را از راه صلح اظهار داشتهاید. از مرحمتی که ابراز نموده اید صدای ماشینهای و توپهای آتشین جهنّم نمون قطع گشته و سلاحهای ایجاد شد برای محو بشر ذوب شد و فرصتی برای ساخت مجدد خیش رنجبران فراهم گشت. در دقایق تاریخی که به نام انسانیت برخاسته و به نیّت دفاع و محافظت از بشر در برابر دشمنان بشریت و مدافعه از حقوق ملل کوچک و خرد و آزاد ساختن ایشان از پنجه استبداد جهانگیران وارد عرصه گشتید و فریاد مروّت و رأفت را به گوش تمام جهانیان رسانیدید. در آن زمان ملت سه ملیونی ترک آذربایجان در قفقاز که از فلاکت جنگ جهانی رهیده بود به همراه ارتش متفقین تا کوههای قارپات رشیدانه پیکار کرد ودر این راه خونهای بسیاری جاری گشت. آنان هم اکنون در آرزوی استقلال دولت مستقلی تشکیل داده اند. بنای جمهوری جوان آذربایجان ما بر اساس عدالت و مساوات و با رضایت همگان از هر مذهبی در 28 مه سال 1918م. بنیان گذاشته شد.
حکومت آذربایجان به اهالی خود تمامی اختیارات سیاسی، اجتماعی را اعطا کرده است و تمام سعی خود را در راه فرهنگ و تمدن و انسانیت مبذول داشته و در راه تداوم تجارت و دیگر امور مدنی مملکت تلاش میکند. برای درک قواعد جمهوری آذربایجان و برای درک درست و صحیح مسیر حرکت این جمهوری نمایندگان حکومت های متمدن میتوانند شهادت دهند.
جمهوری آذربایجان اثبات کرده است که آن هم به مانند حکومت های غیر متمدن مستقل استحقاق و قدرت و قابلیت زندگی مستقلانه را دارد. لکن برای به رسمیت شناخته شدن نیاز دارد تا استقلال و حقوق اش توسط دیگر ملت های بزرگ جها ن پذیرفته شود و روابط مدنی اش با دیگر ملل تنظیم گشته و ادامه یابد. جمهوری جوان آذربایجان قبل از مراجعه به ملل معظم اروپا به محضر جنابعالی که در راه دفاع از حقوق ملل خرد و کوچک قیام کرده اید رجوع نموده است و ملت ما از شما انتظار دارد که استقلال کشورمان را تصدیق نمایید و به تمام ملل اعلان دارید و ما را در راه رفع و دفع موانع موجود بر سر راه بهرهمندی از حکومت حیات مستقلمان یاری نمایید.
رئیس هیأت وکلا : فتحعلی خان خویسکی
ایفاگر وظیفه وزیر امور خارجه : عادل خان زیادخان» ر.ک:
همان،صص 9-67.
[38] . در این خصوص روزنامه رعد چنین گزارش میکند:
«استخلاص زنهای اسیر:
هنگامی که ارامنه چندین دهات مسلماننشین ایروان را قتل و غارت نمودند، چندین صد نفر زنها و دختران مسلمه را به اسیری برده بودند. اینک معلوم شده است که اسرای مذکور هنوز در نواحی ایروان و محال یدیباسار در دست دستجات ارامنه میباشد. کفیل وزارت امورخارجه دولت آذربایجان عادلخان زیادخانوف به نماینده سیاسی آذرربایجان در تفلیس دستورالعمل داده که در خصوص استخلاص اسرای مسلمه و جبران خسارات وراده غارتزدگان مسلمان ایروان با ریاست قشون متفقین داخل در مذاکره گردد.»ر.ک:
رعد، شماره 13، 9 رجب 1337هـ.ق./20 حمل
[39] .بعد از شکست متحدین در جنگ جهانی اول ، دولت عثمانی بر اساس مفاد عهدنامه مدرس (1918م./1297هـ.ش.) مجبور به انحلال اردوی نظامی شرق عثمانی شد و بدین ترتیب اردوی اسلام ، یکی از زیرشاخههای اردوی نظامی شرق عثمانی ، نیز ازجمهوری آذربایجان فراخوانده شد.
بعد از خروج نیروهای عثمانی از جمهوری آذربایجان ، دولت انگلیس شرایط را برای حضور مجدد نیروهای انگلیسی در باکو مساعد دید. پس نیروهای انگلیسی تحت فرماندهی ژنرال تامسون برنامه لشکرکشی به باکو را سرلوحه کارهای خود قرار دادند. نمایندگانی از سوی جمهوری آذربایجان به انزلی روانه شدند تا با فرمانده نیروهای انگلیسی در جهت جلوگیری از این اقدام گفتگو کنند. با این وجود انگلیسیها بر تسخیر باکو پای فشردند و باکو برای دومین بار در 17 نوامبر 1918 م./ 25 آبان 1297هـ.ش. به دست نیروهای انگلیسی افتاد. کنترل جمهوری دموکراتیک آذربایجان بر باکو قطع شد و در آن جنرال – گوبرناطوری بریتانیای کبیر ایجاد گشت.ر.ک:
Әзизов , Түрјан, Азәрбајҹан ХХ әсрин әввәлләриндә, ( Бакы : заман , 1997) , с168
زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، ص71.
[40] . عادلخان در کتاب «آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات» در خصوص بورچالی تأکید میکند:
« خصوصاً زیادخانهای گنجه، حکمداران تمامی اراضی مابین پل خداآفرین رود ارس تا روستای«شولاویر» یعنی تا محل «قرمزی کوپری» گرجستان بودند. (در خصوص بورجالی بر اساس اسناد و مدارک تاریخی، ادبی ، عرقی و قومنگاری به نظر میرسد انکار حق حکومت آذربایجان بر این منطقه غیر ممکن باشد.) در چنین حالتی نمیتوانند به برادران ترک ما در منطقه «بورچالی» که از لحاظ دین و آداب و رسوم و زبان با ما مشترکند به دید بیگانه بنگرند.»ر.ک:
همان،ص 4/12.
[41] . Azərbaycan xalq cümhuriyyəti ensiklopediyası , c2 , s465.
[42] . اتر(Etter) ، سفیر پیشین روسیه در ایرن، سعی نمود به هر نحو ممکن از سفر اسماعیلخان به ایران ممانعت به عمل آورد. اما دیگر آن دوران سپری شده بود که هر حرف سفیر دولت روسیه برای تهران به منزله قانون تلقی گردد. دیگر هیچ کس به سخنان او محل نمی گذاشت. پس سفر اسماعیلخان به تهران تحقق یافت. ر.ک:
Тағыјева, Шөвкәт, Нәсиб, Нәсибзадә, “1918-1920ҹи илләрдә Азәрбајҹан-Иран мүнасибәтләри вә Азадистанмәсәләси”, Азәрбајҹан демократик республикасы, инҝилис дилиндән чевирәни: Вилајәт Гулијев,(Бакы: Азәрнәшр,1992), c66.
[43] . در اواخر ژانویه 1919م./ بهمن 1297هـ.ش./ اواخر ربیع الثانی 1337هـ.ق. دولت فتحعلیخان خویسکی، با اعلان آن که قصد دارد هیئتی را به سرپرستی اسماعیلخان زیادخانوف «برای تبلیغ احساسات به طهران اعزام» دارد، قدم اول را در جهت کسب تفاهم بیشتر برداشت. اسماعیلخان در اواسط آوریل 1919م./ فروردین 1298هت.ش./ اواسط رجب1337هـ.ق.از طریق انزلی وارد ایران شد و مذاکرات با مقامات وزارت امور خارجه ایران را آغاز کرد. ر.ک:
بیات، کاوه، توفان بر فراز قفقاز، (تهران: وزارت امور خارجه، 1380)، ص 107.
روزنامه رعد این خبر را چنین منعکس نمود:
« نمایندگان قفقاز:
قونسول دولت علیه در بادکوبه اطلاع میدهند که تعویق حرکت هیئت اعزامی قفقاز به ایران به واسطه بحران کابینه بوده در این چند روزه هیئت اعزامی حرکت خواهند نمود.
حرکت:
بعد از ظهر تلگرافاً از انزلی خبر رسید که آقای زیادخانوف روز سهشنبه 15 جمادیالثانی با سایر همراهان خود طرف طهران حرکت نمودند»ر.ک:
رعد، شماره 141، 17جمادیالثانی 1337هـ.ق./ 29 حوت
اسماعیلخان از سوی احمدشاه قاجار با الطاف تمام پذیرفته شد. شاه ایرن در این دیدار موافقت خود را از تأسیس نمایندگی دائم جمهوری آذربایجان در تهران، تبریز و سایر شهرهای ایران اعلام داشت. اسماعیلخان گفتگوها و مذاکرات اولیه در خصوص امضای قرادادهای همکاری تجاری، اقتصادی و حقوقی بین ایران و جمهوری آذربایجان را انجام داد و سپس به گفتگو در راستای عادی سازی وضعیت در نخجوان پرداخت. هأت نمایندگی با مطرح کردن کمک به بیخانمانهای نخجوان، این مطلب را هم به سمع حکومت تهران رساند که در در اغتشاشات ارمنی- مسلمان نخجوان، ارامنه ایران نیز حضور فعالی داشتهاند. این هیأت از دولت ایران درخواست نمود تا از چنین تحرکات تبعه ارامنهاش ممانعت نماید. ر.ک:
Тағыјева, с66,67.
[44] . محمدامین رسولزاده، رییس شورای ملی جمهوری آذربایجان، بعدها در این باره مینویسد:
«به سرعت روابط بسیار صمیمانهای مابین دو ملت هم دین برقرار میشد. با پذیرش سفیر آذربایجان در تهران، سفیر ایران نیز در باکو نیز پذیرفته میشد.»ر.ک:
Рәсулзадә, Мәһәммәд Әмин,Азәрбајҹан мүҹадиләси ,(Бакы: Елм нәшријјаты, 1990), с 59.
[45] .بیات، توفان بر فراز قفقاز، صص 212و211 ؛هیأت فوقالعاده قفقازیه، به کوشش: رضا آذری شهرضایی، (تهران: وزرات امور خارجه، 1379)، صص5-43 .
[46] . هیأت فوقالعاده قفقازیه، صص 73، 74، 83، 87،88 و 151.
[47] . هیأتی از جمهوری نوپای آذربایجان به سرپرستی علیمردان بیگ توپچیباشوف پس از روبه رو شدن با موانع و مشکلات فراوان در این کنفرانس شرکت میکنند. این هیئت علاوه بر مذاکره در خصوص به رسمیت شناخته شدن جمهوری آذربایجان، با ارائه و پخش کتابچهها، مقالات و دیدارهای شخصی بنیان مطالعات علمی راجع به جمهوری آذربایجان را در اروپا، خصوصاً در فرانسه پی میافکنند. برای اطلاعات بیشتر ر.ک:
L. Altstadt, Audrey, “Ceyhun Hacıbəyli”, Azərbaycan çağdaş problemləri, (Bakı:Xəzər unversitəsi,2000), s54-61.
[48] . روزنامه رعد ضمن خیرمقدم به هیئت سفارت جمهوری آذربایجان در این خصوص مینگارد:
« امروز در حالی که ورود شخص محترم نماینده دولت آذربایجان جناب عادلخان زیادخان و معاون محترم ایشان آقای میرزا علیاکبر آقا را تبریک میگوییم، مسروریم که آنان نیز در سرور و نشاط پذیرایی ایرانیان مژده رسمیّت یافتن آذربایجان را در خاک ما شنیده و این خوشبختی و سعادت را در میان آغوش نوازش برادرانه ما مشاهده کردند.»
عادلخان نیز به مناسبت این تقارن چنین اظهار نظر مینماید:
«حقانیت به طور دائمی در زیر ابرهای تیره و تار نمانده و آفتاب حقیقت پرتو خود را به خطه آذربایجان انداخت، و من خوشبخت هستم که ورود من به پایتخت ایران مصادف با روز تصدیق رسمیّت دولت آذربایجان گردید.»
میرزا علیاکبر صادقاده ، معاون و مستشار عادلخان نیز در این باره تصریح میکند:
«هموطنان گرامی! ورود هیئت سیاسی جمهوری آذربایجان به پایتخت ایران مانند یک عیدی تلقی نمودید. خود را وظیفهدلر میدانم که حول یک عید مهمتر از این را که تمام هموطنانی که در داخله و یا خارجه سکنی دارند و در آن مشترک هستند به سمع عموم برسانم. آن عید بزرگ همانا تصدیق رسمیت آذربایجان میباشدو آن را امروز به ما اظهار داشتهاند.»ر.ک:
رعد، شماره 227، 24 ربیع الثانی 1338هـ.ق./ 25جدی
[49] . عادلخان در این باره مینویسد:
«در تاریخ 15 ژانویه 1920 وارد طهران شدم، از طرف دولت علیّه رسماً پذیرفته شده اعتبارنامه خود را تقدیم نموده اولین سفارتخانه جمهوری فوق را در پایتخت کیان تأسیس نموده به دائره روابط رسمی با دولت علیّه و تمام سفراء و وزراء مختار و نمایندگان سیاسی مقیم طهران داخل شدم.»ر.ک:
زیادخان،طیران قلم،صص 11و12.
[50] . همان.
[51] . بیات، توفان بر فراز قفقاز، ص 225.
[52] . Тағыјева, с 69.
[53] . بدین مناسبت عادلخان در صفحه 4 یک جلد از کتاب «آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات» یادداشتی تقدیمی به زبان ترکی و با این مضمون مینویسد:« 29 ج 2] (جمادیالثانی)[ (21 مارت 1920) به مناسبت جشن عید نوروز ، به رسمیت شناخته شدن جمهوری آذربایجان، گشایش سفارت و برافراشته شدن پرچم به عنوان یادگاری تقدیم میگردد. ]امضاء [عادلخان»
گفتنی است این کتاب در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری میشود. و بخشی از دست خط عادلخان در آن نابود گشته است.
[54] .رعد، شماره 277، 27 جمادیالثانی 1338هـ.ق./ 29 حوت
[55] . زیادخان،طیران قلم،ص 12.
[56] . در این خصوص دولت ایران از منشورالملک، نماینده دیپلماتیک خود در باکو، میخواهد تا برای استخلاص اسماعیلخان زیادخان برادر عادلخان زیادخان از دست بلشویکها اقدام کند اما منشورالملک با ابرزا تأسف چنین پاسخ میدهد:
«... اسمعیلخان زیادخان و هرکس که جزو آن هیأت و از فرقه مساوات یا مخالف خود تصور میکردند، در همان دفعه اول تیرباران کردهاند... حالا دیگر کسی از مسبوقین باقی نمانده...»ر.ک:
بیات، توفان بر فراز قفقاز، ص411.
[57] . همان.
[58] . زیادخان،طیران قلم،ص13.
[59] . Azərbaycan xalq cümhuriyyəti ensiklopediyası , c2 , həmən.
[60] . زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، ص4.
[61] . همان، ص 22.
[62] . به نظر میرسد احیای نوروز به عنوان جشنی ملی، از دستاودرهای جمهوری آذربایجان سالهای 20-1918م./9-1297هـ.ش. تلقی میشد. به گونهای که بعداها، فردی چون محمدامین رسولاده از فراموشی این عید در رژیم کمونیستی اظهار ناراحتی میکند و مینویسد:
«نوروز، عید آغاز بهار که از گذشتههای بسیار دور در آذربایجان از اهمیت والایی برخوردار بود ، امروزه از ارزش ساقط گشته است و همزمان با سراسراتحاد جماهیر شوروی تنها عید انقلاب اکتبر و عید پیوست آذربایجان به بلشویکها گرامی داشته میشود.»ر.ک:
Рәсулзадә, Мәһәммәд Әмин,ҹағдаш Азәрбајҹан тарихи ,(Бакы: ҝәнҹлик, 1991),с104.
علی بیگ حسینزاده از دیگر متفکران ترکگرای آن دوران در مقالهای عقاید خود در خصوص خاستگاه عید نوروز را چنین بیان میکند:
«یک قسم از مسلمانان یعنی قسم اعظم ایشان میگویند که در اسلام چیزی بنام نوروز وجود ندارد. قسم اقل آنها نیز میگویند که نوروز یک عید اسلامی است.بنا بر نظر من هر دو گروه در اشتباهند. چراکه این عید اساساً عیدی شیعه نبوده یک عید سنی است. دلیل این گفته را میخواهید بدانید؟ به تاریخ مراجعه میکنیم: تأسیس این عید را به ایران قدیم به خصوص به جمشید ربط میدهند. این نیز درست نیست. اولاً عید دانستن ابتدای بهار مخصوص ایران نبوده به جمیع اقوام غیر موحد یعنی آتشپرستان و از آن جمله آتشپرستان ترک مربوط میشود. ثانیاً نه تنها جمشید بلکه تمام پیشدادیان وجود حقیقی نداشته از اساطیر و خرافات هند قدیم برگرفته شده اند. زرتشت که از سوی برهمنها طرد شده بود این خرافات را به ایران میآورد و از آنجایی که مشرک نبود با مطرح ساختن نامهای جمشید و ضحاک و فریدون سعی کرد تا ذهن مردم را از ضلالت شرک نجات دهد. پس در ایران پادشاهی بنام جمشید نبوده تا نوروز را نیز پیافکند. از طرفی دیگر در آن زمان علم ریاضی بدان صورت ترقی نکرده بود که اعتدال ربیعی تشخیص داده شود و آن روز عید اعلام گردد.
ایجاد چنین تقویم مکملی به ملکشاه از ترکان شرقی سلجوقی و علمای دوران او مربوط میشود ... وی در سال 465 از کوه های آلتای تا آق دنیز، از جبال قفقاز تا بحر احمر، عمان و تا هند را در دست داشته؛ ماوراء النهر، خوارزم، شام، مصر و آناطولی را نیز ضبط نموده و حکمران قسم اعظم عالم بود. ملکشاه پادشاهی ایرانی نبوده و در زمان خود پادشاه بزرگ عالم اسلام بود. این عید در آن زمان عید سیاسی مسلمانان شد. هرچند سلالههای بعد از سلاجقه این عید را درایران برگزار کردند اما عثمانیها بدان ارج ندادند با این همه مردم آناطولی نوروز را برپا داشتند. عثمانیها به جای این تقویم اسلامی و شمسی به تقویمهای آشفته دیگری روی آوردند. البته در ایران بعد از سلاجقه جز دوران شاه عباس به این تقویم جز روز عید نوروز آن توجه خاصی نشد.»ر.ک:
حسین زاده ، علی بک ، «نوروز انقلاب » ، فیوضات ، 13 صفر 1325هـ .ق ./ 15 مارس 1907 م.
[63] . زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، ص46.
[64]. عادل خان در بخش آخر این اثر، مجدداً گریزی به این بخش آغازین کتاب میکند و از ارتباط وجهتسیمه آذربایجان به معنای معدن آتش با آتشکدههای باکو سخن به میان میآورد:
«من در ابتدا، سخنم را با این عبارت شروع کردم که «آذربایجان» یعنی «معدن آتش». با این عبارت نیز به پایان می رسانم. من در ابتدای معروضهام نشان دادم که در سوراخانی واقع در نزدیکی پایتختمان از گذشتههای دور آتشکدهای وجود دارد که سجدهگاه اجدادمان بوده است.»ر.ک:
زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، ص 99.
[65]. Парисдәки сүлһ конфрансына Гафгаз Азәрбајҹаны сүлһ нүмајәндәлијинин тәләбләри,Азәрбајҹан демократик республикасы, инҝилис дилиндән чевирәни: Вилајәт Гулијев,(Бакы: Азәрнәшр,1992), c162-3.
[66] . عادل خان در این بخش از کتاب نام کوچک وامبری را با صورت «هیرمان»(Hermann) می آورد. در واقع مشهورترین شکل نوشتاری و تلفظی نام کوچک وامبری مجار تبار «آرمین»Ármin)) و یا «آرمینوس»Arminius))میباشد. البته فضای فکری و مطالعاتی حاکم بر آن دوران ، اقتضا میکرد که عادلخان مطالعاتی در آثار وامبری ترکشناس برجسته و از تأثیرگذارترین افراد در شکل گیری اندیشههای ترک گرایانه داشته باشد. برای آشنایی هر چه بیشتر از پژوهشهای وامبری در خصوص زبان، ادبیات و تاریخ ترک چند مورد از آثار وی را مرور میکنیم:
فرهنگ لغات آلمانی- ترکی، مطالعات زبان جغتایی، کلمات قصار اویغوری، رسالهای در فرهنگ صرفی گویشهای ترک و تاتار، فرهنگ ابتدایی مردم ترک و تاتار، تاریخ بخارا و ماوراء جیحون، منشاء مجارها، سیاحت درویش دروغین، تاریخ بخارا از کهن ترین روزگار تا کنون و... ر.ک:
روحانی، سیدمحمد،«مقدمه»، تاریخ بخارا از کهن ترین روزگار تا کنون، آرمینوس وامبری،( تهران: سروش ، 1380)، ص پنج و چهار.
[67] . داستان ملاقات نوشابه، پادشاه بردع و اسکندر به طور مفصلی در اسکندرنامه خمسه نظامی گنجوی ذکر گشته است. در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«چنین گفت گنجینهدار سخن
که سالار آن گنجدان کهن
زنی حاکمه بود نوشابه نام
همه ساله با عشرت و نوش جام
سکندر چو لشکر به صحرا کشید
سراپرده سر بر ثریا کشید
بپرسید کین بوم فرخ کراست
کدامین تهمتن بود پادشاست
نمودند کین مرز آراسته
زنی راست با این همه خواسته»ر.ک:
نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف، کلیات خمسه نظامی، به اهتمام: م. درویش، (تهران: جاویدان، 1370)، صص 38-1136 .
البته داستان اسکندر و نوشابه، به قدری در منطقه قفقاز مشهور بوده و میباشد که عادلخان حتی بدون مطالعه گلستان ارم نیز میتواند آن را در کتاب خود آورده باشد.
[68] . البته باکیخانوف در نگارش این بخش از کتاب خود از اسکندرنامهها، دربندنامهها و تاریخ هرودوت بهره جسته، که به نظر میرسد عادلخان بدون مراجعه به این منابع اصلی از منبع دست دومی چون «گلستان ارم» استفاده کرده است. ر.ک:
زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، ص7و6 ؛ باکیخانوف،ص 5-31.
[69] . زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، ص9و 10 .
[70] . برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص روابط عبداللهخان با تجار انگلیسی ر.ک:
تاریخ ایران دوره صفویان،( پژوهش در دانشگاه کمبریج)، ترجمه: یعقوب آژند، (تهران: جامی، 1387)، ص 191؛ هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران :از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی(1500-1945)، (تهران: امیرکبیر،1386)، ص 39؛ زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، ص11 و 1/12 .
[71] . زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، صص 9/12-2/12.
[72] . همان،صص 8/12.
[73] . در میان تمامی مشاهیر گنجه، حکیم نطامی گنجوی برای عادلخان از جایگاه والاتری برخوردار بود و وضعیت نابسامان آرامگاه او، همواره عادلخان را آزار میداد، به گونهای که در هر دو اثر خود بر لزروم بهسازی مقبره حکیم گنجه تأکید میکند:
«ننگ بر ما باد که ما آذربایجانی ها نشان یادگاری برای اصحاب قلم و علمای برجسته خود ایجاد نکرده ایم. حتی مقبره عالمی چون شیخ نظامی که شیللهر و سایر اروپاییها به آثار او افتخار میکنند در نتیجه بیاحترامی ما، در حوالی گنجه به مسکن مارها و عقربان مبدل گشته است. دین معنوی ما به این گونه از علما اقتضا میکند که مجسمههای ایشان را بر فراز مقبرهشان قرار دهیم کاری که اروپایی ها وامریکایی ها برای تشکر و تقدیر از علمای خود انجام می دهند.»ر.ک:
زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، ص22 .
«قبر او]نظامی[ بزرگترین و عزیزترین یادگار ادوار تاریخی گنجه است. بعد از برافراشتن بیرق استقلال در فکر بودیم در عوض گنبد، قشنگترین و مجللترین ساختمانی به طرز جدید فنی در روی قبر آن شاعر تهیه نمائیم.» ر.ک:
زیادخان، طیران قلم، ص 23.
[74] . عادلخان هنگام عنوان کردن نام شروان، بر لزوم تأسیس مرکز مطالعات و پیشبینی زلزله در جمهوری آذربایجان تأکید میکند. این امر ناشی از یادآوری زمین لرزه هولناک شروان در آخرین روز ماه ژانویه 1902م./4 ذیالقعده 1319هـ.ق. میباشد. این زمین لرزه خسارات فراوانی به شماخی مرکز شیروان و تعدادی از روستاهای منطقه وارد کرد. بر اساس آمار اولیه، در اثر این حادثه بیش از 2 هزار و 200 نفر جان باختند و هزار و 561 خانواده بیخانمان شدند.
محمدتقی قاسمزاده شیروانی، از شعرای شروان در منظومهای به ذکر مصیبت این حادثه طبیعی پرداخته است. در بخشی از این منظومه ترکی میخوانیم:
« شهر شیروانی حق خراب ائتدی
چئخدی افلاک آه ، افغانی
مین دوققوز یوز ، هم ایکینجی سنه
سلخ یانوارده گوردو طوفانی »
ترجمه: (حق شهر شیروان را خراب کرد
آه و افغان مردم آن به آسمان بلند شد
در سنه هزار و نهصد و دو
در سلخ ماه ژانویه آن طوفان فرا رسید )
علی محزون شیروانی ، دیگر شاعر منطقه نیز در این باره چنین سرود:
«بار الهی داغئلئب دئر سر به سر شیروانئمئز
حدّیدن چون کی فزون اولموش بیزیم عصیانئمئز »
ترجمه: (بار الهی شیروان ما سرتاسر ویران شده است
چون که گناهانمان از حد گذشته بود.) ر.ک:
کما ل ، شماره 20و19، 15 ذی الحجه 1319 هـ .ق.؛ مظفری ، نمره 16 ، 15 جمادی الاول 1320 هـ.ق.؛
Китаби-һимәм әр-риҹал тәглә әл-ҹибал ,(Бакы : Азәрбајҹан нәшријјаты , 1993),c 95-8.
[75] . زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات ، ص16 /12 .
[76] . مسئله خلوص زبان ترکی، یکی از مهمترین و موردتوجهترین بحثهای آن دوران مسلمانان ترک روسیه بود. روشنفکران و متفکران ترک، هر کدام نظری در این خصوص داشتند. هر چند برخی از آنان بر عربیزدایی و فارسی زدایی کامل تأکید مینمودند، گروهی از معروفترین و تأثیرگذارترین ایشان، دیدگاهی ملایمترداشتند. در این مجال، بخشی از عقاید حسن صبری آیوازوف و علی بیگ حسینزاده،دو تن از اندیشمندان ترک و مسلمان روسیه را مرور میکنیم:
«فریا د «آچیق یاز، تاتارجه یاز»(ساده بنویس، تاتاری بنویس) از خیلی وقت پیش کاسه صبرم را لبریز کرده است. هر چقدر این شعار بیشتر به گوش برسد، بدان اندازه عملی کردن این کار سخت خواهد شد: برای سادهنویسی باید به زبان خالص تاتاری نوشته، لغات ترکی]عثمانی[، عربی و فارسی را از زبانمان خارج کنیم. خیلی خوب، این ها را کنار نهادیم، چه چیز را به جایش به کار ببریم؟ اگر لغات عربی و فارسی را کنار نهیم و معادل ترکی آن را نداشته باشیم، چه کار کنیم؟ با کنار نهادن این لغات احساسات و افکار خود را به چه زباین انتقال دهیم؟... اگر زبان استعمالی خود را یک بار دیگر لخت و عریان کنیم، بیشک به کلی با مشکل روبه رو خواهیم شد. کسانی که در دل خود محبت ملت را دارند، می توانند معانی لغات عربی و فارسی به کار رفته در این زبانمان را یاد بگیرند. در حالی که معانی لغات اجنبی روسی را به زودی یاد می گیرند ؛ چرا معانی کلمات عربی و فارسی را یاد نمی گیرند؟
لغات روسی چون سوسیالیز، قوممونیز، آنارخیز، مونارخیز، روولیوتسیونیز و... که تا دو سال پیش عده کمی معنی آن را میدانستند الآن عمومی شدهاند. اگر ما هم همت کنیم می توانیم لغات عربی و فارسی را نیز بدان صورت مورد استفاده قرار دهیم.» ر.ک:
صبری آیوازوف، حسن، «لسان غوغاسی»، فیوضات ، نمره 16، 28 ربیع الاول 1325 هـ .ق./ 29 آوریل
«اسلام به اعتبار جنس و قومیت و لسان چون مثلثی است که ترک و فارس و عرب سه رأس آن را تشکیل میدهند. از این رو هیچ مشکل احتمالی وجود ندارد، زیرا هر مسلمان دیانتاً به دانستن و دوست داشتن زبان عربی مجبور است. زبان های فارسی و ترکی و نیز آنقدر به یکدیگر نزدیکی جستهاند که در عرض یکی دو ماه با اندکی غیرت فارس ترکی و ترک فارسی را فرا می گیرد.»ر.ک:
حسین زاده، علی بک، «پرده اینیور»، فیوضات ، نمره 32 ، 7 شوال 1325 هـ .ق./ 1 نوامبر 1907 م.
[77] . عادلخان در این قسمت از کتاب، داستان «اصلی و کرم» را به عنوان یکی از قدرتمندترین داستانهای شفاهی مردم آذربایجان ذکر میکند. این داستان به احتمال قوی در حدود قرن هفدهم میلادی شکل یافته است. کرم، خانزاده مسلمان جوانی است که عاشق اصلی، دختر قراملک، کشیش متعصب ارمنی میشود. اصلی هم دل به عشق کرم میبازد،اما کشیش، نماینده مذهب و ارتجاع فئودالی، چون مانعی گذرناپذیر بین عاشق و معشوق قرار میگیرد و برای اینکه دست کرم به دامن اصلی نرسد ، اصلی را از دیاری به دیاری دیگر میبرد و کرم ، ساز عاشقی در دست در پی آنان رهسپار میشود. سرانجام پاشای ارزروم کشیش را وادار میکند تا اصلی را به کرم بدهد. ولی کشیش در شب ازدواج با استفاده از طلسم و جادو مانع رسیدن عاشق دلباخته به معشوق میشود. کرم در حضور اصلی آتش گرفته میسوزد. اصلی نیز با همان آتش خاکستر میشود. عاشق و معشوق سوخته را در کنار هم به خاک میسپارند.و بنا به وصیت قراملک کشیش گور او را بین مزار اصلی و کرم قرار میدهند.گویند هر سال از مزار دو اصلی و کرم گلهای سرخ میرویند و به سوی هم کشیده میشوند اما خاربنی که از قبر قراملک میروید مانع رسیدن گلها به هم میشود.این داستان محصول همزیستی ارامنه و مسلمانان قفقاز در طول قرون متمادی است که همواره مانعآفرینی های نیروهای ارتجاعی از مسالمتآمیزی آن جلوگیری میکند البته داستان اصلی و کرم نمونه مناسبی برای عنوان کردن در کتاب این سیاستمدار مسلمان جمهوری آذربایجان میباشد. چراکه در آن برهه زمانی، این جمهوری مسلمان، خواهان داشتن روابط مسالمتآمیز با جمهوری ارمنستان میباشد، اما هنوز زخمهای به یادگار مانده از حوادث سالهای 1905م./ 1284هـ.ش.، 1906م. /1285هـ.ش. وماه مارس 1918م. / اسفند 1296هـ.ش. را فراموش نکرده است.پس داستان اصلی و کرم ذکر میگردد، چراکه در آن رفتار نابخردانه یک کشیش ارمنی، آتش به دامن ارمنی و مسلمان دلباخته میزند. ر.ک:
همان، صص 20-19 ؛ رئیسنیا، رحیم، عزیر و دو انقلاب، (تهران:چاپار،1357)، صص3-142 .
[78] . تمجید و ستایش از ژاپن در آن دوران در نزد سایرملل آسیایی ، خصوصاً ایرانیان نیز وجود داشته است وروزنامههای عصر قاجار سرشار از مقالات و گزارشهایی در این خصوص است. البته پیروزی ژاپن بر روسیه در سال 1904م/1283هـ.ش..نیز موجب تقویت این ستایشگری شده بود که عادلخان نیز بی تأثیر از این واقعه بزرگ نبوده است.
[79] . زیادخان،آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات ، صص 23 و24.
[80] . همان، صص 31-41 .
[81] . توجه ویژه عادلخان بیدن واقعه، علاوه بر احساسات روس ستیزانه وی، نمادی از عشق و علاقه او و هممسلکانش به اهل بیت (ع) علی الخصص حضرت امام رضا(ع) میباشد. میزان این محبت به قدری بود که گفته میشود ستاره 8 پر پرچم جمهوری آذربایجان نمادی از علاقه این جمهوری شیعی به ثامنالائمه(ع) است.
[82] . همان، صص 46و47.
[83] . وقایع خونین ماه مارس1918م. /اسفند 1296هـ.ش. پس از آن اتفاق افتاد که نیروهای مسلمان توسط بلشویکها خلع سلاح شدند و در پی آن اعتراضات عمومی باکو را فراگرفت. بلشویکها نیز با عملیات نظامی از 17 مارس تا 21 مارس / 26 تا 30 اسفند1296هـ.ش. به سرکوب اهالی مسلمان باکو پرداختند. در این حوادث حدود 1200 نفر کشته شدند. بلشویکها از وقایع مارس با عنوان «تحکیم وحدت پرولتاریا و دهقانان» یاد کردند اما در واقع حقیقت چیز دیگری بود و بسیاری از مسلمانان باکو از هر طبقه و موقعیت اجتماعی در آن قتل عام شدند.ر.ک:
حاجی بَی لی، جیحون،«چهار یادبود در تاریخ آذربایجان»، قفقاز درتاریخ معاصر ، به کوشش: کاوه بیات، ( تهران :شیرازه ، 1377)، صص 133-129.
[84] . در 6 ژانویه 1918 م./ 16 دی 1296هـ.ش. مجلس مؤسسان روسیه توسط نیروهای کمونیست ایجاد شد. نمایندگان قفقاز بعد از شرکت در این مجلس، دستیابی به آزادی و استقلال از این طریق را غیرممکن یافتند و به تفلیس بازگشتند. آنها طی اجلاسی در 23 فوریه/ 24 بهمن «سِیم» (مجلس) ماوراء قفقاز را با شرکت نمایندگان ارمنی، آذری و گرجی تشکیل دادند.ر.ک:
Әзизов, ( Бакы : заман , 1997) , с150;
بیات، توفان بر فراز قفقاز ،ص 35.
[85] . در22 آوریل 1918 م. / 1 ادریبهشت 1297هـ.ش. سیم ماوراء قفقاز به جمهوری دموکراتیک فدراتیو ماوراء قفقاز مبدل شد و جمهوریهای مستقل آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان در ترکیب آن باهم متحد گشتند. این جمهوری فدراتیو جدید زیاد دوام نیاورد و چند روز بعد در 26 آوریل/5 اردیبهشت گرجستان از ترکیب آن خارج گشت. استقلال کامل آذربایجان از جمهوری دموکراتیک فدراتیو ماوراء قفقاز در 28 مه / 6 خردادهمان سال تحقق یافت. شورای ملی آذربایجان، بیان نامه استقلال را تنظیم کرد و به دولتهای بزرگ جهان و همسایگانش ارسال داشت.ر.ک:
Piriyev , Vaqif , Azərbaycanın tarixi-siyasi coğrafiyası , ( Bakı : araz , 2002), s126-7 ; Әзизов , с 156 ;
زیادخان، آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات، ص 2-50 .
[86] . بعد از شکست متحدین در جنگ جهانی اول، دولت عثمانی بر اساس مفاد عهدنامه مدرس (1918م./1297هـ.ش.) مجبور به انحلال اردوی نظامی شرق عثمانی شد و بدین ترتیب اردوی اسلام، یکی از زیرشاخههای اردوی نظامی شرق عثمانی، نیز ازجمهوری آذربایجان فراخوانده شد. در 7 آگوست 1918 م./ 15 مرداد 1297هـ.ش.ارتش عثمانی به فرماندهی قارابکیر پاشا وارد نخجوان میشود و به تحرکات آندرونیک در منطقه پایان می دهد اما بعد از خروج اردوی ترک از نخجوان و سرتاسر قفقاز ، وضعیت از نو بحرانی میگردد.ر.ک:
Piriyev , s 128 ; Azərbaycan xalq cümhuriyyəti ensiklopediyası ,( Bakı: Lider nəşriyyat ), c1 , s123- 4.
[87] . بعد از خروج نیروهای عثمانی از جمهوری آذربایجان ، دولت انگلیس شرایط را برای حضور مجدد نیروهای انگلیسی در باکو مساعد دید. پس نیروهای انگلیسی تحت فرماندهی ژنرال تامسون برنامه لشکرکشی به باکو را سرلوحه کارهای خود قرار دادند. نمایندگانی از سوی جمهوری آذربایجان به انزلی روانه شدند تا با فرمانده نیروهای انگلیسی در جهت جلوگیری از این اقدام گفتگو کنند با این وجود انگلیسیها بر تسخیر باکو پای فشردند. محمد امین رسول زاده ، رییس شورای ملی آذربایجان و رهبر حزب مساوات در خصوص تعامل دیپلماتیک با نیروهای انگلیسی چنین توضیح می دهد: «رویارویی آذربایجان با قدرتی که آلمان و ترکیه تسلیم آن شده بودند عاقلانه نبود و تنها مسئله می بایست از راه دیپلماتیک حل میشد.» بدین ترتیب باکو برای دومین بار در 17 نوامبر 1918 م./ 25 آبان 1297هـ.ش.به دست نیروهای انگلیسی افتاد. کنترل جمهوری دموکراتیک آذربایجان بر باکو قطع شد و در آن جنرال – گوبرناطوری بریتانیای کبیر ایجاد گشت.ر.ک:
.Әзизов,с 168 ;
سلیمانوف، باکو شهر نفت و موسیقی، ترجمه:صمد سرداری نیا،(تبریز: اختر، 1385 )،ص 520.
[88] . زیادخان، آذربایجان حقنده تاریخی، ادبی و سیاسی معلومات ، ص 99.
[89] . مدرسه فلاحت کرج از سال 1929م. / 1308هـ.ش. یک مرکز توسعه کشاورزی، به شمار آمد. ابتدا یک کارشناس اقتصاد کشاورزی از امریکا ، استخدام شد. در سالهای بعد از وجود کارشناسان آلمانی استفاده گشت. برای اطلاعات بیشتر ر.ک:
آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران، ج2، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، (تهران: عطائی، 1376)، ص 120صو 121.
[90] . زیادخان، طیران قلم، ص 13و14.
[91] . زیادخان، طیران قلم، صص 28-30.
[92] . این دلبستگی را باید تحت تأثیر نفوذ اندیشههای سیدجمالالدین اسدآبادی در جامعه مسلمانان روسیه در اواخر قرن 19م. و اوایل قرن 20 م. دانست. به گونهای که بسیاری از متفرکان و سیاسیون جمهوری آذربایجان 20-1918م./9-1297هـ.ش. چون احمد آقا اوغلو(آقایف)، علی بیگ حسینزداه، محمدامین رسولزاده و... مجذوب شخصیت و نظرات وی، خصوصاًاندیشه «اتحاد اسلام» او شده بودند.اندیشههای سیدجمالالدین به قدری بر همرطنان عادلخان تأثیر مینهد ، که شخصیت اقتصادی مانند حاج زین العابدین تقیاف بخشقابل توجهی از ثروت خود را در راه تحققق اندیشه «اتحاد اسلام» مصروف میدارند. برای اطلاعات بیشتر ر.ک:
Гурбанов,Шамил,Ҹәмаләддин Әфгани вә түрк дүнјасы,(Бакы: Азәрбајҹандөвләт нәшријјаты,1996),c80-94
حسینی، سجاد، زندگی و زمانه حاج زینالعابدین تقیاف، «پایان نامه» ، دانشگاه تهران ، شهریور 1387، صص3-190.
[93] . زیادخان، طیران قلم، ص 32.
[94] . بسیاری از صاحبنظران ، آشنایی انسان با کشاورزی را یک مرحله انقلابی در تاریخ بشر میدانند. در این دوره، انسان از حالت ساده تحصیل وسایل معیشتی به تولید وسایل زندگی پرداخت. با رسیدن به مرحله کشاورزی و دامپروری، بشر از مرحله دیرینه سنگی وارد مرحله نوسنگی شد. ر.ک:
راوندی، مرتضی، تاریخ ریخ اجتماعی ایران، ج5، (تهران: روزبهان، 1382)، ص 17.
[95] . زیادخان، طیران قلم، ص 39
[96] .تحول روشنفکرانه به همراه انقلاب علمی، اعتماد به نفس تازهای را جهت تحقیق درباره طبیعت و کنترل آن برانگیخت. در قرن هفدهمفخوش بینیهای بیسابقهای درباره پیشرفت بالقوه انسان، از طریق بهبود و توسعه فناوری و نیز درک دنیای طبیعی به وجود آمذ. ابراز امیدواری شده بود که شناخت و کنترل طبیعت میتواند روشهای موجود در صنعت و کشاورزی را بهبود بخشد؛ هرچند فاصله زیادی بین قصد انجام یک کار و به انجام رساندن آن در کاربرد دانش علمی وجود داشت. ر.ک:
هرمان، پیتر مایکل، انقلاب علمی، ترجمه: محمد عترتی خسروشاهی، (تهران: بقعه، 1383)، ص14.
[97] . عادلخان در این خصوص آورده است:
«نظر به فتوحات درخشان متوالی علم کنونی یقیناً یک وقت نوبه سیراب شدن دشت کویر لوت از خزاین آب کوهستانها خواهد رسید و این اژدها که فعلاً با حرارت نفس خود اطراف و جوانب خویش را میسوزاند به واسطه علم به یک گاو شیرده فلاحت مبدل شده در چمنزارها خواهد چرید.»ر.ک:
زیادخان، طیران قلم، ص 43.