دکتر سید رسول ابطحی
دکتری:
دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز
ضیاءالدین جناب
نوشتار زیر به معرفی «ضیاءالدین جناب» و خدمات فرهنگی ایشان به کشورمان میپردازد.
به تازگی کتاب «ایام
پرتلاطم» با عنوان فرعی «نگاهی به تحولات مشروطه و بنیاد آموزش نوین در
اصفهان» به اهتمام رضا بیطرفان و مولود ستوده منتشر شده است. این کتاب
دربردارندهی خاطرات خودنوشت «ضیاءالدین جناب» از قسمتی از زندگانی خویش
در عرصهی عمومی میباشد. یعنی اینکه بیشتر بازگو کنندهی خاطرات و فعالیتهای ایشان در
پهنهی نظام آموزش و پرورش نوین ایران به ویژه اصفهان در دروهی مشروطه تا روی
کارآمدن رضاشاه است. جناب این خاطرات را به شکلی ناپیوسته و نقل حوادث به گونهای
جدا از هم به درخواست امیرقلی امینی برای چاپ در روزنامهی اصفهان نگاشت. در این نوشتار به بهانهی چاپ این خاطرات، زندگانی ضیاءالدین جناب با استفاده از این کتاب
و دیگر منابع بیان میگردد.
ضیاءالدین
جناب در سال 1308 ق/ 1269 ش، در اصفهان در خانوادهای تاجر پیشه و اهل فرهنگ به دنیا
آمد. مراحل اولیهی تعلیم را از قبیل صرف و نحو عربی، فارسی، حساب، زبان فرانسه و
آموزش خط را در منزل نزد عمویش (میرسید علی جناب مؤلف کتاب الاصفهان)، پدرش
(میرسید محمد جناب) و دوستان آنها، از سن چهارسالگی در
کنار سه تن دیگر از بچه های هم سن و سال خویش شروع کرد. مدتی بعد جناب در مدرسهی
باقریه که به تازگی به وسیلهی میرزا باقرخان مشیرالملک، پیشکار و مشاور ظلالسلطان، در سال 1279 ش/ 1318 ق، در ساختمانی نزدیک قبر صاحب بن عباد در دروازه
طوقچی افتتاح شده بود، با شهریهی ماهی دوازده قران، که در آن زمان رقم قابل توجهی
به حساب میآمد، به مدت چهار سال به ادامهی تحصیل پرداخت. جناب سپس برای تکمیل
زبان فرانسهی خویش به مدرسهی آلیانس، که به وسیلهی یک فرانسوی اداره میشد،
انتقال یافت. او همزمان به تحصیل فقه و اصول در مدرسهی صدر و نیماورد پرداخت و علوم
حوزوی را تا درجهی سطح آموخت. هر چند به گفتهی خودش اولین مسالهی سیاسی را که
عبارت از قرارداد 1907 م روس و انگلیس بود و همچنین مفهوم وطن و وطندوستی را در
مدرسهی آلیانس فراگرفت.
در سال 1284 ش/
1324 ق، جناب برای مدت کوتاهی در مدرسهی اسلامیه در سن پانزده سالگی به تدریس حساب
پرداخت، اما با تعطیلی این مدرسه، وی به ادامهی تحصیلات خویش مشغول گردید تا اینکه حدود
هفت سال بعد، مدرسه ی گلبهار تأسیس شد و از او دعوت کردند تا سرپرستی این مدرسه
را به عهده بگیرد. مدیریت این مدرسه اولین کار جدی و موفق جناب در عرصهی آموزش و
پرورش اصفهان بود. با همت جناب و سید سعید نائینی، بنیانگذار این مدرسه، هفت شعبهی دیگر از مدرسه ی گلبهار (پنج مدرسهی پسرانه و دو مدرسهی دخترانه) در محلات
مختلف اصفهان دایر گردید. این مدارس در حدود سه هزار دانش آموز دختر و پسر داشتند و بعدها
بعضی از این مدارس با نامی دیگر مانند مدرسهی فرهنگ، به شکل مستقل به کار خود ادامه دادند.
جناب در عین اینکه در مدرسهی آلیانس درس میخواند، هم مدیر و هم ناظم مدرسهی گلبهار بود و هم معلم دروسی بود که برای آنها
معلم نداشتند. در این مدارس که جزو مدارس ابتدایی محسوب میشدند، دروسی مانند حساب،
فارسی، خطاطی، صرف و نحو عربی و یک زبان خارجی که معمولاَ زبان فرانسه بود، تدریس
میگردید. تهیهی کتابهای درسی بخشی از مشکلات وی بود. این کتابها یا به شکل
گزیدهای از کتابهای موجود و یا ترجمه و تألیف جناب و همکاران وی بود که در اصفهان
چاپ میشد و یا از تهران و تبریز تهیه میگردید. در این میان، مشکل اصلی، حفظ این مدارس
از تکفیر و مخالفت دیگران بود. جناب برای دفع این مخالفتها کارهای زیادی مانند توسل جستن به حاج آقا نورالله، روحانی متنفذ شهر، خوانین بختیاری و دیگر قدرتمندان شهری
میکرد.
با شروع جنگ جهانی اول، مدرسهی آلیانس به علت
اینکه بنیانگذار آن به وسیلهی دولت فرانسه به جنگ فراخوانده شد، تعطیل گردید. جناب هم که تمایلات آزادیخواهانه داشت به حزب دموکرات پیوست. او همراه با افسران
ژاندارمری، که عموماً تحصیلکرده و فرهنگدوست بودند، برای تشکیل شرکت علمیه همکاری
کرد. هدف از تشکیل این شرکت، آموزش مجانی بزرگسالان، تأسیس تئاتر، قرائتخانه و دیگر امور فرهنگی بود که مرکز فعالیت آن در مدرسهی گلبهار قرار داشت. با اینکه این
شرکت بسیار فعال بود، اما بیشتر از سه یا چهار ماه عمر نکرد، زیرا این فعالیتها با هجوم روسها و مهاجرت
افسران ژاندارمری، دموکراتها و
آزادیخواهان تعطیل گردید. جناب هم مجبور شد برای مدت حدود یک ماه
در اصفهان به شکل مخفیانه زندگی کند تا با وساطت افراد بانفوذ با پرداخت فدیهی
پانصد تومانی توانست به سر کار خویش در مدرسهی گلبهار بازگردد.
با پایان جنگ جهانی اول و تشکیل کابینهی وثوق
الدوله، وزارت معارف در سال 1338 ق/ 1298ش، قانونی از مجلس گذراند. براساس این قانون، دولت موظف شد که تومانی یک
عباسی از مالیات نقدی و خرواری یک قران از مالیات جنسی برای تأسیس مدارس دولتی در سراسر ایران، که جز
تعدادی اندک در تهران در دیگر نقاط ایران وجود نداشت، و همچنین برای هرینهی وزارت معارف در
اختیار این وزارتخانه قرار بدهد. در پی این اقدام، میرزا اسدالله خان مصفا، رئیس
معارف اصفهان، با استفاده از این اعتبار چند مدرسهی ابتدایی دولتی در شهر و اطراف
آن تأسیس کرد. او همچنین اولین مدرسهی متوسطهی اصفهان را با دو نفر معلم دیپلمهی
دارالفنون در سال 1299ش، دایر نمود که جناب به ریاست این مدرسه برگزیده شد. اما
پس از مدتی با تکفیر علمای شهر، آن دو معلم تهرانی از بیم جان به تهران گریختند و
مدرسه هم قبل از موعد به عنوان تعطیلی تابستانی برای همیشه بسته شد و جناب دوباره
به مدرسهی گلبهار بازگشت.
در حدود یک سال پس از انحلال مدرسهی مذکور،
صارمالدوله، پسر ظلالسلطان که بر اثر کودتای 1299 ش، زندانی بود، به حکم قوامالسلطنه
آزاد شد. وی به اصفهان آمد و تصمیم گرفت که مدرسهی متوسطهای در قسمتی از ملک
خویش در باغ نو احداث نماید. زمین این مدرسه بسیار بزرگ بود و مجهز به وسایل
پیشرفتهی آن زمان از قبیل زمین فوتبال، وسایل کامل ژیمناستیک، کتابخانه،
آزمایشگاه، کارگاه و … بود. صارمالدوله بجز ساختمان و تأسیس این مدرسه، برای تأمین مخارج آن، موقوفاتی از قبیل تعدادی از دکانهای میدان نقش جهان (امام
خمینی فعلی) و یک رشته قنات به نام محمودیه در جنوب اصفهان مشخص نمود؛ علاوه بر اینکه سالیانه
برای هر کلاس به تناسب پایه از سالی صد تومان تا چهارصد تومان کمک نقدی میکرد.
ریاست این مدرسه و تمام اختیارات آن به جناب واگذار گردید. جناب هم عده ای از
شاگردان گلبهار را، که تحصیلات ابتدایی خویش را به پایان رسانده بودند، به این مدرسه
منتقل کرد. او شعار این مدرسه را که «مدرسهی متوسطهی اصفهان» نامیده شد،
«خورشید طالع» انتخاب نمود. جناب برای ادارهی این مدرسه با شوق و ذوق و با بهرهگیری از تجارب خویش به کار پرداخت و تلاش کرد تا بهترین معلمان مانند جلالالدین همایی یا احمد آرام را از اصفهان
و تهران استخدام کند. احمد آرام به تشویق جناب از
خدمت وزارت فرهنگ در تهران استعفا داد و با حقوق ماهی نود تومان، که در آن زمان
چشمگیر بود، به استخدام یک مدرسهی غیردولتی در اصفهان درآمد.
جناب در
راستای بهبود کیفی این مدرسه، در کار تعلیم و تربیت هم نوآوریهایی کرد. مثلاً دستگاه کوچکی در
حیاط مدرسه برای اندازهگیری تغییرات جوی مانند دمای هوا، رطوبت و ریزش باران
سالیانه قرار داد که دانش آموزان کلاسهای بالای مدرسه، مسئول مراقبت از آن و
ثبت اطلاعات بودند. یا اینکه بسیاری از وسایل آزمایشگاهی را از تهران برای مدرسه
تهیه کرد و خودش و شاگردان با این وسایل
کار میکردند. آنها نقشهای هم از شهر اصفهان تهیه نمودند که با نقشهبرداری از مدرسه
و اطراف آن شروع شد. از دیگر نوآوریهای جناب، تشکیل انجمنهای مختلفی بود که
شاگردان باید حداقل در یکی از این انجمنها نامنویسی و فعالیت میکردند. به عنوان
نمونه، انجمن نطق و خطابه که روزهای پنجشنبه پس از پایان کلاسها تشکیل میشد. در این انجمن یک
یا چند دانشآموز میبایست سخنرانی کنند و یا خطابه بخوانند و سپس شاگردان و
معلمان انتقاد میکردند. همچنین مناظرههایی بین دو نفر یا دو دسته تشکیل میشد.
در تالار مدرسه هم گاه شخصیتهای مهم مانند سیاستمداران حکومتی، که از تهران میآمدند، سخنرانی میکردند.
با توجه به
اینکه دانش آموزان این مدرسه شهریه نمیپرداختند و یکی از گرفتاریهای جناب رسیدگی
به امور موقوفات مدرسه و اخذ اجارهی آنها بود، این مدرسه از نیمهی سال 1304 ش، دچار مشکل مادی شد. در این سال با اینکه اولین گروه از دانشآموزان از این مدرسه فارغالتحصیل شدند، کمبود مالی باعث شد تا کلاسهای دورهی دوم آن تعطیل گردد و بعضی دانشآموزان ترک
تحصیل کنند یا به دارالفنون بروند.
با اینحال جناب تا سال
1309 ش، به ریاست این مدرسه باقی ماند. سپس به تقاضای خود به تهران منتقل شد و
به ریاست مدرسهی متوسطهی شاپور در رشت انتخاب گردید. وی در طول یک سال توانست
کلاسهای این مدرسه را با معلمان شایستهای که از رشت و اصفهان به کار گرفته بود،
تکمیل نماید. به طوری که در سال 1311 ش، برای اولین بار در استان گیلان دانش آموزان این مدرسه
با دیپلم متوسطه فارغالتحصیل شدند. سال بعد جناب به ریاست ادارهی معارف گرگان و
دشت گرگان منصوب گردید، ناحیهای که مورد نظر مخصوص رضاشاه بود. بنابراین او میبایست در
بازدیدهای رضاشاه که سالی دو بار صورت میگرفت، حاضر باشد و حساب پس بدهد.
از اقدامات جناب در این شغل، تأسیس مدارس شبانهروزی برای فرزندان ترکمن در نواحی
مختلف ترکمن صحرا بود. وی تا سال 1316 ش، در این سمت بود و آنگاه به درخواست خویش به
علت خستگی شدید، برای مدت یکسال در مرخصی به سر برد. سپس تا سال 1319 ش، در سمت
بازرس فرهنگ شهرستانهای جنوب ایران به کار مشغول گردید ولی اندکی بعد به تقاضای خود، که
دوست داشت به امر تدریس بپردازد، به ریاست مدرسهی بازرگانی تهران منصوب شد. او در
این مدرسه، آزمایشگاه شیمی و فیزیک دایر کرد. با انحلال این مدرسه در سالهای بعد، جناب
به سمت رئیس فرهنگ منطقهی جنوب ایران تعیین گردید. آخرین پست وی در وزارت معارف،
ریاست تعاون عمومی بود که افراد بیخانمان و بیسرپرست را جمع آوری میکردند و به
آنها آموزش و حرفههای لازم برای کار کردن در جامعه را میآموختند.
جناب بالاخره
به تقاضای خویش در سال 1329 ش، از کارهای دولتی بازنشسته گردید ولی کار فرهنگی را رها
نکرد. به طوری که در سال 1334 ش، به تقاضای دوستان فرهنگی خویش از جمله احمد آرام، که دبستان خصوصی «الفبا» را تأسیس کرده و در کار ادارهی آن درمانده
بودند، سرپرستی این دبستان را به عهده گرفت. البته چند سال بعد به علت کهنسالی و
اینکه در حادثهی تصادف با اتومبیلی پایش شکست و برای مدتی دراز در بیمارستان
بستری شد؛ دبستان الفبا را به وزارت فرهنگ واگذاشت و خانهنشین گردید. با اینحال جلسات
ادبی و فرهنگی با دوستان وی در خانهاش در تهران به شکل هفتگی دایر بود. عاقبت ضیاءالدین
جناب بر اثر سکتهی مغزی در دهم اسفند 1355 ش، به دیار باقی شتافت.
حسامالدین دولتآبادی در رثای جناب، شعر زیر را همراه با ماده تاریخ وفات او سرود:
جناب، استاد باایمان من رفت سـوی جنت از این بیتالحزن رفت.
ضیاءالدین ز دنیا رخت بربست و ز این دار المحن آن ممتـحن رفت.
هزاران مشعل دانش برافروخت مــگو خامـوش از ایـن انجمن رفت.
تــن خاکـی به خـاک تیره افکند پس ازهشتادواند ازخویشتن رفت.
چـو کـرد آهنگ رفتن جان پاکش و ز این دانشسـرا دانای فن رفت.
حــسام آورد تاریخش به هجـری «جــناب، استاد بـاایمان من رفت.»
+
آدینه ۱ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۰۷
نظر شما