دکتر سید رسول ابطحی
دکتری:
دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز
زیر آفتاب سوزان ایران
نوشتهی زیر معرفی کتاب «زیر آفتاب سوزان ایران» است.
نام
کتاب: زیر آفتاب سوزان ایران
مؤلف: اسکار فن نیدرمایر
ترجمهی: کیکاووس جهانداری
ناشر: نشر تاریخ ایران
سال نشر: 1363
تعداد صفحات: 412
سفرنامهها که حاصل ثبت خاطرات سفر افراد به مناطق مختلف میباشند، همواره مانند خود سفر به علل و انگیزههای گوناگون تحقق یافتهاند. از جملهی این علل، مأموریت افراد بیگانه از طرف حکومت خویش به کشور ما، ایران، و ارائهی گزارشی از سفر خود به مقامات مربوطه و یا ثبت تجارب سیر و سفرشان برای دیگران بوده است.
این سفرنامهها با توجه به مطالبی که دربردارند یکی از منابع مورخان برای تحقیق در عرصهی تاریخ اعم از ملی و یا محلی میباشند. هر چند این منابع باید مانند دیگر منابع تاریخی مورد نقد و بررسی پژوهشگران قرار بگیرند و صحت و سقم مطالب آنها مورد ارزیابی واقع شوند.
یکی از این سفرنامهها که برای شناخت شهرها، مناطق و محلهایی از ایران در زمان جنگ جهانی اول (1918- 1914 م) مفید میباشد، خاطرات سفر «اسکار فن نیدرمایر» تحت عنوان «زیر آفتاب سوزان ایران» است. این سفرنامه در سال 1925 م، یعنی حدود 10 سال پس از مأموریت این افسر آلمانی به ایران و افغانستان تألیف شده است. نیدرمایر در بحبوحهی جنگ جهانی اول به وسیلهی تلگرامی خبردار شد که برای انجام مأموریتی در خارج از کشور آلمان انتخاب شده است. این مأموریت یک مأموریت مختلط از افراد آلمانی و ترک (عثمانی) برای نفوذ در افغانستان به منظور ترغیب امیر افغانستان برای حمله به هند (که در آن زمان مستعمرهی انگلستان بود) و ضربه زدن به منافع انگلستان در هندوستان و مشغول کردن بخشی از نیروهای انگلیسی در هند بود. مبدع چنین مأموریتی عثمانیها بودند. دولت آلمان هم که در آن شرایط جنگی به هر وسیلهای متوسل میشد تا از فشار وارده بر خود در جبهههای جنگ بکاهد، با این پیشنهاد موافقت کرد. از آنجا که در بین افسران موجود در سپاه آلمان، نیدرمایر به گفتهی خودش، تنها کسی بود که ایران و هند را واقعاً میشناخت و کمتر از یک سال پیش از این پیشنهاد یعنی بهار 1914 م، از مأموریتی از هندوستان بازگشته بود، برای سرپرستی گروه برگزیده شد.
بنابراین گروهی آلمانی به رهبری نیدرمایر از برلین به استانبول و از آنجا همراه با تعدادی از مأموران ترک از طریق سوریه، در حالی که در همه جا جنگ و درگیری وجود داشت، عازم بغداد شد. در بغداد هیأت آلمانی متوجه شد که ترکها از ادامهی سفر منصرف شدهاند و آلمانیها باید خودشان به تنهایی این مأموریت را به انجام برسانند. با توجه به اینکه نیروهای روسیه و بریتانیا در بخش اعظم ایران نفوذ و حضور فیزیکی داشتند، افراد گروه آلمانی باید با پرهیز از مناطق شمالی و جنوبی ایران، که تحت تسلط روس و انگلیس بود، به گونهای از ایران عبور میکردند که به دست نیروهای روسی یا بریتانیایی اسیر و یا کشته نشوند. خاصه این که، آلمانیها در نظر داشتند با توجه به استقبال مردم ایران از آلمانها به عنوان یک نیروی رهاییبخش از چنگال روس و انگلیس، با ایجاد پایگاههای متعدد در مسیرشان از غرب به شرق به منظور کسب خبر، تجسس، انجام کارهای تبلیغی و انجام کارهای تدارکاتی مثل جمعآوری غذا، اسلحه و مهمات از همراهی نیروی عشایر و حتی همراهی راهزنان معروف جادهی تهران – اصفهان یعنی نایب حسین کاشی و پسرش، ماشاالله خان، بهرهمند شوند و بدین ترتیب به منافع روس و انگلیس در ایران ضربه بزنند.
بر این اساس، گروه آلمانی از کرمانشاه به اصفهان آمد و با تعیین اصفهان به عنوان پایگاه مرکزی خود و با به جا نهادن تعدادی از افراد گروه در این شهر، عازم نائین شد. آنها با عبور از بخش جنوبی دشت کویر، که به قول نیدرمایر ایرانیها به آن «دوزخ ایران» میگفتند، به طبس رسیدند و از راه قائن به افغانستان وارد شدند. در افغانستان به علت نفوذ نایبالسلطنهی هند و بیمیلی امیر آنجا، به هدف خود یعنی ترغیب افغانها برای حمله به هندوستان نائل نشدند. بنابراین تصمیم به بازگشت گرفتند، اما به علت حضور گستردهی نیروهای روس و انگلیس در منطقه، افراد گروه آلمانی در دستههای جداگانه و از راههای مختلف حرکت کردند. نیدرمایر با تعدادی از همراهان محلی از سمت شمال با عبور از کوههای هندوکش و صحرای قرهقورم و از میان ترکمنها در لباس مبدل به مشهد و سپس از راه شاهرود به تهران و آنگاه به همدان و کرمانشاه، که در اشغال عثمانیها (متحد آلمانیها) بود، برگشت. او با اینکه در راه همدان مورد تهاجم راهزنان واقع و مجروح شد، نهایتاً جان به سلامت برد.
صفحات پایانی کتاب هم شامل عکسهایی است که اغلب خود نیدرمایر در طول سفر گرفته است. همچنین شرح اقدامات دیگر اعضای گروه در شهرهایی مانند اصفهان، یزد و کرمان و شرح فعالیتها و درگیریهایشان با نیروهای مختلف و مرگ و فرار بعضی از آنها در این صفحات پایانی وجود دارد. این مطالب بر اساس یادداشتهای زایلر (رئیس آلمانی گروه در اصفهان) و دکتر فریتس نیدرمایر (برادر نویسنده که پزشک گروه بود و همراه با زایلر در اصفهان ماند) میباشد. مطالبی که مانند خاطرات سفر نویسندهی کتاب هیجانانگیز و جالب هستند.
توصیف نویسنده از این سفر دور و دراز با شرایط محدود ایران آن زمان در دل بیابانها آن چنان با حوادث مهیج و سختیهای گوناگون همراه است که خوانندهی کتاب را به یاد فیلم بازگشته "The Revenant" میاندازد. از جملهی این توصیفات: نبود آب و غذا و اجبار آلمانیها گاه به نوشیدن آبی که بوی مدفوع شتر و هر چیز فاسد دیگری را میداد و حتی چهارپایان هم نمینوشیدند (ص 150)، وجود حیوانات خطرناک مانند ماران سمی و عقربهای درشت، که این عقربها به داخل بار و بندیل، لباس و رختخواب میخزیدند، به طوری که لازم بود هر تکه لباس را قبل از پوشیدن خوب بتکانند (ص 102)، وجود فراوان کک و شپش که از نظر یک ایرانی متوسطالحال از اجزای لاینفک زندگی به شمار میرفتند (ص 101)، وجود راهزنان و حضور نیروهای روس و انگلیس، که برای دستگیری یا کشتار آلمانها در ایران دستور داشتند، و دیگر خطرات که باعث شدند گروه نیدرمایر به گفتهی او به شکل رقتانگیزی کم و کوچک شوند، یا بمیرند و در ریگ فرو روند (ص 146) یا فرار کنند. همچنین خود نیدرمایر که با طرز غذا خوردن و نحوهی زندگی ایرانیان آشنا بود و درست مانند اهالی بومی وضو میگرفت و نماز میخواند، فارسی را با لهجهی افغانی صحبت میکرد و برای مدتی همچون یک گدای ایرانی زندگی کرد، از هر چالهای آب نوشید و با هر بیسروپایی در هر جای کثیفی مانند اصطبل حیوانات خوابید (ص 268). با این حال، نباید از نظر دور داشت که نیدرمایر تلاش کرده است تا آلمانیها را به عنوان قهرمانانی به تصویر بکشد که سعی داشتند کشورهای منطقه را از دست استعمار روس و انگلیس رهایی بخشند و به استقلال برسانند. بنابراین، نویسنده این واقعیت را که حکومت آلمان به عنوان یک نیروی سوم در رقابت با دیگر استعمارگران درپی ضربه زدن به منافع آنها برای پیشبرد اهداف استعماری خود در منطقه بود، مخفی داشته است.
با این اوصاف، آن چه این کتاب را بیشتر برای یک پژوهشگر تاریخ شایان توجه میسازد، توصیف شرایط سیاسی و به ویژه اجتماعی ایران در زمان جنگ جهانی اول است. شرایطی بشدت نابسامان و فقر و فلاکت مردم ایران که ناشی از حضور نیروهای بیگانه در کشور و درگیریهای آنها با یکدیگر و با نیروهای داخلی ایرانی، ناامنی شدید در راهها، به طوری که در هیج جای ایران نبود که از راهزنان خبری نباشد (ص 84 و صص 274 -271) و ضعف شدید حکومت مرکزی در کنترل اوضاع بود.
وضعیت بد بهداشتی در ایران آن زمان از دیگر مشاهدات، تجربیات و توصیفات نویسنده در این کتاب است که در زیر قسمتهایی از آن بر اساس فعالیتهای پزشکی دکتر نیدرمایر، برادر نویسنده، در اصفهان، که برای جلب افراد متنفذ اصفهان و مردم این شهر از طریق طبابت آنها تلاش میکرد، ذکر میگردد (ص 290).
«وی (دکتر نیدرمایر) در طول هفت ماه فعالیت خود در اصفهان بدون برخورداری از هیچ دستیاری و داروسازی به درمان هشت هزار مورد بیماری دست زد. نتایجی که از این کار به دست آمد برای ایران کاملاً اندوهبار بود. صرف نظر از سطح نازل مفاهیم اخلاقی و تربیتی موجود که برای قومی چنین تیزهوش جلب توجه میکند، غیر از بیماریهای گوناگون بومی که با شدت و حدت خاص بروز میکند و آثار مخرب الکل، دو بلای دیگر هست که روزگار این قوم را تباه کرده: سفلیس و تریاک. بدین ترتیب معلوم شد که از کل تعداد بیمارانی که در اصفهان مورد معاینه قرار گرفتند 65 درصد مبتلا به سفلیساند! مقتضیات فوقالعاده بد بهداشتی در توسعه و انتشار این بیماریها سهم عمده داشت. هر گاه در نظر داشته باشیم که میزان متوسط مصرف تریاک از طریق یک تریاکی متوسطالحال هفت تا نه گرم است و مردمی هم هستند که روزانه شانزده گرم و بیشتر هم میکشند، میتوانیم حدس بزنیم که تریاک کشیدن چگونه ریشهی این ملت را از بیخ و بن میکند. در مورد … " (ص 291).
و دیگر نکتههای مفید که این کتاب را هم برای خوانندگان معمولی و هم پژوهشگران تاریخ جذاب میسازد.
مؤلف: اسکار فن نیدرمایر
ترجمهی: کیکاووس جهانداری
ناشر: نشر تاریخ ایران
سال نشر: 1363
تعداد صفحات: 412
سفرنامهها که حاصل ثبت خاطرات سفر افراد به مناطق مختلف میباشند، همواره مانند خود سفر به علل و انگیزههای گوناگون تحقق یافتهاند. از جملهی این علل، مأموریت افراد بیگانه از طرف حکومت خویش به کشور ما، ایران، و ارائهی گزارشی از سفر خود به مقامات مربوطه و یا ثبت تجارب سیر و سفرشان برای دیگران بوده است.
این سفرنامهها با توجه به مطالبی که دربردارند یکی از منابع مورخان برای تحقیق در عرصهی تاریخ اعم از ملی و یا محلی میباشند. هر چند این منابع باید مانند دیگر منابع تاریخی مورد نقد و بررسی پژوهشگران قرار بگیرند و صحت و سقم مطالب آنها مورد ارزیابی واقع شوند.
یکی از این سفرنامهها که برای شناخت شهرها، مناطق و محلهایی از ایران در زمان جنگ جهانی اول (1918- 1914 م) مفید میباشد، خاطرات سفر «اسکار فن نیدرمایر» تحت عنوان «زیر آفتاب سوزان ایران» است. این سفرنامه در سال 1925 م، یعنی حدود 10 سال پس از مأموریت این افسر آلمانی به ایران و افغانستان تألیف شده است. نیدرمایر در بحبوحهی جنگ جهانی اول به وسیلهی تلگرامی خبردار شد که برای انجام مأموریتی در خارج از کشور آلمان انتخاب شده است. این مأموریت یک مأموریت مختلط از افراد آلمانی و ترک (عثمانی) برای نفوذ در افغانستان به منظور ترغیب امیر افغانستان برای حمله به هند (که در آن زمان مستعمرهی انگلستان بود) و ضربه زدن به منافع انگلستان در هندوستان و مشغول کردن بخشی از نیروهای انگلیسی در هند بود. مبدع چنین مأموریتی عثمانیها بودند. دولت آلمان هم که در آن شرایط جنگی به هر وسیلهای متوسل میشد تا از فشار وارده بر خود در جبهههای جنگ بکاهد، با این پیشنهاد موافقت کرد. از آنجا که در بین افسران موجود در سپاه آلمان، نیدرمایر به گفتهی خودش، تنها کسی بود که ایران و هند را واقعاً میشناخت و کمتر از یک سال پیش از این پیشنهاد یعنی بهار 1914 م، از مأموریتی از هندوستان بازگشته بود، برای سرپرستی گروه برگزیده شد.
بنابراین گروهی آلمانی به رهبری نیدرمایر از برلین به استانبول و از آنجا همراه با تعدادی از مأموران ترک از طریق سوریه، در حالی که در همه جا جنگ و درگیری وجود داشت، عازم بغداد شد. در بغداد هیأت آلمانی متوجه شد که ترکها از ادامهی سفر منصرف شدهاند و آلمانیها باید خودشان به تنهایی این مأموریت را به انجام برسانند. با توجه به اینکه نیروهای روسیه و بریتانیا در بخش اعظم ایران نفوذ و حضور فیزیکی داشتند، افراد گروه آلمانی باید با پرهیز از مناطق شمالی و جنوبی ایران، که تحت تسلط روس و انگلیس بود، به گونهای از ایران عبور میکردند که به دست نیروهای روسی یا بریتانیایی اسیر و یا کشته نشوند. خاصه این که، آلمانیها در نظر داشتند با توجه به استقبال مردم ایران از آلمانها به عنوان یک نیروی رهاییبخش از چنگال روس و انگلیس، با ایجاد پایگاههای متعدد در مسیرشان از غرب به شرق به منظور کسب خبر، تجسس، انجام کارهای تبلیغی و انجام کارهای تدارکاتی مثل جمعآوری غذا، اسلحه و مهمات از همراهی نیروی عشایر و حتی همراهی راهزنان معروف جادهی تهران – اصفهان یعنی نایب حسین کاشی و پسرش، ماشاالله خان، بهرهمند شوند و بدین ترتیب به منافع روس و انگلیس در ایران ضربه بزنند.
بر این اساس، گروه آلمانی از کرمانشاه به اصفهان آمد و با تعیین اصفهان به عنوان پایگاه مرکزی خود و با به جا نهادن تعدادی از افراد گروه در این شهر، عازم نائین شد. آنها با عبور از بخش جنوبی دشت کویر، که به قول نیدرمایر ایرانیها به آن «دوزخ ایران» میگفتند، به طبس رسیدند و از راه قائن به افغانستان وارد شدند. در افغانستان به علت نفوذ نایبالسلطنهی هند و بیمیلی امیر آنجا، به هدف خود یعنی ترغیب افغانها برای حمله به هندوستان نائل نشدند. بنابراین تصمیم به بازگشت گرفتند، اما به علت حضور گستردهی نیروهای روس و انگلیس در منطقه، افراد گروه آلمانی در دستههای جداگانه و از راههای مختلف حرکت کردند. نیدرمایر با تعدادی از همراهان محلی از سمت شمال با عبور از کوههای هندوکش و صحرای قرهقورم و از میان ترکمنها در لباس مبدل به مشهد و سپس از راه شاهرود به تهران و آنگاه به همدان و کرمانشاه، که در اشغال عثمانیها (متحد آلمانیها) بود، برگشت. او با اینکه در راه همدان مورد تهاجم راهزنان واقع و مجروح شد، نهایتاً جان به سلامت برد.
صفحات پایانی کتاب هم شامل عکسهایی است که اغلب خود نیدرمایر در طول سفر گرفته است. همچنین شرح اقدامات دیگر اعضای گروه در شهرهایی مانند اصفهان، یزد و کرمان و شرح فعالیتها و درگیریهایشان با نیروهای مختلف و مرگ و فرار بعضی از آنها در این صفحات پایانی وجود دارد. این مطالب بر اساس یادداشتهای زایلر (رئیس آلمانی گروه در اصفهان) و دکتر فریتس نیدرمایر (برادر نویسنده که پزشک گروه بود و همراه با زایلر در اصفهان ماند) میباشد. مطالبی که مانند خاطرات سفر نویسندهی کتاب هیجانانگیز و جالب هستند.
توصیف نویسنده از این سفر دور و دراز با شرایط محدود ایران آن زمان در دل بیابانها آن چنان با حوادث مهیج و سختیهای گوناگون همراه است که خوانندهی کتاب را به یاد فیلم بازگشته "The Revenant" میاندازد. از جملهی این توصیفات: نبود آب و غذا و اجبار آلمانیها گاه به نوشیدن آبی که بوی مدفوع شتر و هر چیز فاسد دیگری را میداد و حتی چهارپایان هم نمینوشیدند (ص 150)، وجود حیوانات خطرناک مانند ماران سمی و عقربهای درشت، که این عقربها به داخل بار و بندیل، لباس و رختخواب میخزیدند، به طوری که لازم بود هر تکه لباس را قبل از پوشیدن خوب بتکانند (ص 102)، وجود فراوان کک و شپش که از نظر یک ایرانی متوسطالحال از اجزای لاینفک زندگی به شمار میرفتند (ص 101)، وجود راهزنان و حضور نیروهای روس و انگلیس، که برای دستگیری یا کشتار آلمانها در ایران دستور داشتند، و دیگر خطرات که باعث شدند گروه نیدرمایر به گفتهی او به شکل رقتانگیزی کم و کوچک شوند، یا بمیرند و در ریگ فرو روند (ص 146) یا فرار کنند. همچنین خود نیدرمایر که با طرز غذا خوردن و نحوهی زندگی ایرانیان آشنا بود و درست مانند اهالی بومی وضو میگرفت و نماز میخواند، فارسی را با لهجهی افغانی صحبت میکرد و برای مدتی همچون یک گدای ایرانی زندگی کرد، از هر چالهای آب نوشید و با هر بیسروپایی در هر جای کثیفی مانند اصطبل حیوانات خوابید (ص 268). با این حال، نباید از نظر دور داشت که نیدرمایر تلاش کرده است تا آلمانیها را به عنوان قهرمانانی به تصویر بکشد که سعی داشتند کشورهای منطقه را از دست استعمار روس و انگلیس رهایی بخشند و به استقلال برسانند. بنابراین، نویسنده این واقعیت را که حکومت آلمان به عنوان یک نیروی سوم در رقابت با دیگر استعمارگران درپی ضربه زدن به منافع آنها برای پیشبرد اهداف استعماری خود در منطقه بود، مخفی داشته است.
با این اوصاف، آن چه این کتاب را بیشتر برای یک پژوهشگر تاریخ شایان توجه میسازد، توصیف شرایط سیاسی و به ویژه اجتماعی ایران در زمان جنگ جهانی اول است. شرایطی بشدت نابسامان و فقر و فلاکت مردم ایران که ناشی از حضور نیروهای بیگانه در کشور و درگیریهای آنها با یکدیگر و با نیروهای داخلی ایرانی، ناامنی شدید در راهها، به طوری که در هیج جای ایران نبود که از راهزنان خبری نباشد (ص 84 و صص 274 -271) و ضعف شدید حکومت مرکزی در کنترل اوضاع بود.
وضعیت بد بهداشتی در ایران آن زمان از دیگر مشاهدات، تجربیات و توصیفات نویسنده در این کتاب است که در زیر قسمتهایی از آن بر اساس فعالیتهای پزشکی دکتر نیدرمایر، برادر نویسنده، در اصفهان، که برای جلب افراد متنفذ اصفهان و مردم این شهر از طریق طبابت آنها تلاش میکرد، ذکر میگردد (ص 290).
«وی (دکتر نیدرمایر) در طول هفت ماه فعالیت خود در اصفهان بدون برخورداری از هیچ دستیاری و داروسازی به درمان هشت هزار مورد بیماری دست زد. نتایجی که از این کار به دست آمد برای ایران کاملاً اندوهبار بود. صرف نظر از سطح نازل مفاهیم اخلاقی و تربیتی موجود که برای قومی چنین تیزهوش جلب توجه میکند، غیر از بیماریهای گوناگون بومی که با شدت و حدت خاص بروز میکند و آثار مخرب الکل، دو بلای دیگر هست که روزگار این قوم را تباه کرده: سفلیس و تریاک. بدین ترتیب معلوم شد که از کل تعداد بیمارانی که در اصفهان مورد معاینه قرار گرفتند 65 درصد مبتلا به سفلیساند! مقتضیات فوقالعاده بد بهداشتی در توسعه و انتشار این بیماریها سهم عمده داشت. هر گاه در نظر داشته باشیم که میزان متوسط مصرف تریاک از طریق یک تریاکی متوسطالحال هفت تا نه گرم است و مردمی هم هستند که روزانه شانزده گرم و بیشتر هم میکشند، میتوانیم حدس بزنیم که تریاک کشیدن چگونه ریشهی این ملت را از بیخ و بن میکند. در مورد … " (ص 291).
و دیگر نکتههای مفید که این کتاب را هم برای خوانندگان معمولی و هم پژوهشگران تاریخ جذاب میسازد.
+
چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۴۳
نظر شما