دکتر سید رسول ابطحی
دکتری:
دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز
دیدگاههای مختلف از تواریخ محلی ایرانی
مقایسهی دغدغههای نویسنده در این مقاله و آثار چاپشده در یک فاصلهی زمانی پانزده ساله، نشانگر تلاشهای انجام شده در راستای پرتو افکنی بر بخشی از تاریخنگاری در ایران میباشد.
نوشتهی زیر ادامهی ترجمهی مقالهی چارلز ملویل در مجلهی مطالعات ایرانی است. این نوشتار به بررسی دیدگاههای مختلف متخصصان دربارهی
تواریخ محلی ایرانی و طبقهبندی آنها و به طرح پرسشهای گوناگون دربارهی آنان میپردازد. توجه به پرسشهای مطرح شده در این مقاله که در سال 2000 م به چاپ رسیده و
توجه به آثاری که در این فاصلهی زمانی توسط اساتید و دانشجویان تاریخ در ایران به
ویژه در گروه تاریخ دانشگاه اصفهان از جمله پایاننامهی دکتری آقای عبدالرحیم قنوات در
دانشگاه اصفهان که به تازگی تحت عنوان «تاریخنگاری محلی ایران در دورهی
اسلامی» به چاپ رسیده است، میتواند نشانگر تلاشهایی باشد که در راستای
روشناییبخشی به تیرگیهای موجود در این حیطه از تاریخنگاری ایران به ثمر رسیده
است.
در تقسیمبندی تواریخ محلی، گیب (H. A. R. Gibb) با یک نگاه به ادبیات تواریخ موجود، تواریخ محلی را به دو دسته تقسیم کرده است. 1- آنهایی که بر وقایع تاریخی تمرکز دارند و آنهایی که به شکلی گسترده زندگینامهای هستند. برای فرانتس روزنتال این تقسیمبندی در شکل دینی و دنیوی بوده است. دنیوی ظاهراً بیشتر مربوط به وقایع سیاسی است و دینی مربوط به جغرافیای شهری و زندگینامههای شخصیتهای مذهبی میباشد. مثالهایی هم که وی برای تقسیمبندی خویش ارائه میدهد به سختی قانعکننده هستند. او خود نیز به عنوان مثال تأیید میکند که تاریخ بیهق از ابن فندق به راحتی در این طبقهبندی جای نمیگیرد. با این حال طبقهبندی وی تا حد زیادی باید پذیرفته شود. زیرا تواریخ مربوط به زندگانی بزرگان در انگیزهای که برای پرداختن به آنها وجود داشت، امری دنیوی نبوده است و این افراد بر اساس ترمینولوژی «تعریف خالدی» باید تحت عنوان «اهل حدیث» طبقهبندی شوند. بر اساس دیدگاه فلیکس تاوئر (felix Tauer) تفاوتی بین تواریخ جهانی و تکنگاریها وجود دارد. تکنگاریها خود به دو دسته آثار سلسلهای (خاندانی) و آنهایی که مربوط به ایالات و شهرها میشوند، تقسیم میگردند. اما هامفریس (R. S. Humphreys) تقسیمبندی دیگری از تواریخ محلی دارد. وی آنها را به دو دستهی گاهشماریهای وقایع و فرهنگنامههای زندگینامهای تقسیم میکند.
نویسندگان نامبرده در بالا همراه با دیگر نویسندگان یک تمایز اساسی بین تاریخ عمومی یا جهانی با تاریخ محلی آن گونه که در تواریخ غربی وجود دارد، قائل شدهاند. این طبقهبندی کلی، همان دیدگاه مورخان مسلمان از تقسیمبندیهای تاریخ در اواخر دوران میانه است که در کتاب ابن فندق و سپس در آثار الصفدی و السخاوی و دیگران بیان شده است. همان طور که قبلاً گفته شد در بین این دو گروه اصلی، نوع دیگری از تاریخنگاری محلی وجود دارد که به آن تکنگاری گفته میشود که شامل موضوعات مخصوص یا گروههایی از مردم شامل حاکمان و سلسلهها میباشد.
اهمیت این گونه طبقهبندیها باید مورد ارزیابی مجدد قرار گیرد. به عنوان مثال جیوانا کالاسو (Giovanna Calasso) با مفهوم تاریخ جهانی موافق نیست. به اعتقاد او مشکل اینجاست که تعداد کمی از مورخان قرون اولیهی اسلامی حقیقتاً تاریخ جهان یا حتی جهان اسلام را نوشتهاند، در حالی که به نظر وی کتاب تاریخ دمشق ابن عساکر در شیوهی خویش دارای دیدگاهی جهانی است. زیرا مؤلف در تلاش خود برای بررسی هر دانشمندی که در منطقهی دمشق زندگی میکرده، حتی به شکل خلاصه محدودهی تاریخ محلی را تا جایی که تقریباً تبدیل به تاریخ کل دارالسلام میشود، بزرگ مینماید. این مشکل تا حدودی به این مسأله برمیگردد که مشخص شود مؤلفان مسلمان از تاریخ چه میفهمیدهاند و واگرایی این فهم از مفاهیم مدرن تاریخ چیست؟ امری که آن قدر وسیع است که در این مقاله نمیشود به آن پرداخت. حداقل برای سخاوی تواریخ محلی عبارت بودند از آثاری که به زندگینامههای مردم یک محلیت خاص محدود میشدند.
با آن که تعداد زیادی از تواریخ محلی از ژانر مشخصی از فرهنگنامههای زندگینامهای متابعت میکنند، ولی در بعضی موارد مرزهای بین تاریخ عمومی و تاریخ محلی بسیار کمرنگ میگردد. این موارد هنگامی است که تواریخ عمومی شامل بخش مهمی از مواد زندگینامهای معمولاً در قالب درگذشتگان میشوند و یا وقتی که تواریخ محلی دربردارندهی ارجاعی نظاممند به وقایع سیاسی میگردند. بر این اساس، دو نکته از این نامگذاریها که به شکل عمومی به کار رفته است، به ذهن میرسد. البته اینجا باید دوباره تأکید نماییم که این نامگذاریها در ابتدا به شکلی مناسبتر برای تاریخ ادبیات عربی به کار رفتند.
اول: همان گونه که الیزابت ون هویتز (Elisabeth Van Houts) میگوید: مشکل اساسی در تمایز انواع تواریخ محلی وجود دارد. او گزارشهای فرمانهای خانوادگی یا سلسلهها را با وقایعنگاری منطقهای برابر میداند. وقایعنگاریهایی که در بعضی موارد منطقهی وسیعی را که آنها کنترل میکردند، پوشش میدهد، در حالی که وقایعنگاری شهری بیشتر به شکل مشخصی محلی هستند. بر اساس ترمینولوژی بحث شده در بالا چنین امری ما را به تمایز تواریخ منطقهای از تواریخ محلی مراکز شهری رهنمون میکند. تواریخ منطقهای دارای انگیزههای غیردینی هستند و در مورد فرمانهای سلسلههای حاکم میباشند. اما تواریخ محلی مراکز شهری با انگیزههای مذهبی و بیشتر بر اساس زندگینامههای افراد مشهور شهری و علمای دینی نوشته شدهاند. این گونه طبقهبندی به عنوان یک تعمیم شاید مفید باشد اما برای تطابق آن بر تعداد زیادی مثالهای منفرد از تاریخنگاری ایرانی مشکلساز است.
دوم: مسألهی تکامل و تحول ادبیات تاریخی و فضا و محیط متفاوتی است که در آن چنین ادبیاتی به وجود آمدهاند. برای گیب تمایز بین تاریخ عمومی و تاریخ مربوط به ولایات بعد از اواسط قرن چهارم هجری شکل میگیرد. در حالی که هامفریس معتقد است که در این دوره یک ژانر جدیدی از وقایعنگاری سلسلهای و تاریخ محلی به وجود میآید. ولی خالدی بر ایجاد یک دیدگاه سیاسی که تقریباً از قرن چهارم هجری بر وقایعنگاریهای دیوانی سایه انداخته، تأکید میکند. فضا و مکان ایجاد چنین تواریخی هم تلاش سیاسی امپراطوری عباسی و استقلال فزایندهی ایالات از این امپراطوری است.
در ایران تمایل به جدایی با معیار مهم زمین (عوامل جغرافیایی) تسریع شد مانند فاصلهها و موانع فیزیکی بین مناطق و خودمختاری شهرها و افراد مهمی که آنها را اداره میکردند. بنابراین در راستای بازتاب وقایع سیاسی، وقایعنگاری سلسلهای محلی زیاد شد در حالی که وقایعنگاری عمومی کاهش یافت. اما در عین حال احساس یگانگی و هویت با یک جامعهی اسلامی بزرگتر باقی ماند و چنین احساسی در بزرگداشت زندگانی مشاهیری که در گسترش فرهنگ و دین جهانی اسلام نقش داشتند، ابراز گردید.
تا آنجا که مربوط به طبیعت محتوای تواریخ محلی میشود، به نظر میرسد که بیهوده نباید به دنبال طبقهبندی آثاری باشیم که به شکلی فزاینده با یکدیگر همپوشانی دارند. در کتاب جدیدی که جولی میثمی دربارهی تاریخنگاری ایرانی اولیه نگاشته است، تعدادی از کتابهای تواریخ محلی با یکدیگر مقایسه گردیده و چنین همپوشانیای نشان داده شده است. وی عبارت «تاریخ محلی» را یک عبارت گمراهکننده میداند. زیرا بسیاری از این تواریخ محلی در واقع بیشتر تاریخ حاکمان و امرا است. در واقع تواریخ محلی به عنوان گاهشماری وقایع، فقط در مورد یکی از چهار کتاب تاریخی که وی مورد تحلیل قرار میدهد یعنی کتاب مجهول المؤلف تاریخ سیستان، آن هم نه دربارهی تمام بخشهای کتاب، صادق است. اما از نظر دیدگاههای مؤلفان این کتابهای تاریخی نسبت به حاکمان و روابط بین مؤلف و حامی او (مورخ و دربار) در زمینهی مسائل تعلیمی و اخلاقی، که بر اساس آنها با عالم واقع در ارتباط بودهاند، فاصلهی کمی برای تمایز بین تواریخ محلی از دیگر نوشتههای تاریخی قرون میانهی ایرانی وجود دارد. همچنین در زمینهی شیوههای ادبی و بیانی که برای مخاطب قرار دادن خوانندگان آثار خویش به کار بردهاند، این فاصلهی کم مشهود است. بنابراین همان طور که اخیراً هامفریس بیان داشته است: تاریخ محلی یک ژانر نیست بلکه یک شیوهی تمرکز بر مسائل است. چنین تمرکزی بیشتر بر اساس پارامترهای جغرافیایی و یک حس از مکان و فضا تا زمان یا موضوع است. روزنتال خاطر نشان میکند که تاریخنگاری محلی آزادی قابل ملاحظهای برای تمایلات شخصی یک تاریخنگار فراهم میکند و تنوع زیادی در شکل و محتوا نسبت به تاریخنگاریهای سالیانه – که تعبیری دیگر برای تواریخ جهانی است - ارائه میدهد.
در بررسی مفیدی که خانم لمبتون از تواریخ محلی ایرانی انجام داده، گزارش کاملی از این تنوع را ارائه داده است. این تواریخ نه تنها شامل یک عنصر قوی از تاریخ سلسلهای هستند بلکه توصیفهایی از ویژگیهای فیزیکی محلیت و فضایل آنها، روایتها و افسانههایی از بنیانگذاری شهرها، ارتباط منطقه با گذشتهی قبل از اسلام خود، زندگینامههای مشاهیر محلی و گزارشهایی از آثار تاریخی و مذهبی معروف که در طول زمان ساخته شدهاند یا وقف گردیدهاند، میباشند. بنا به گفتهی لمبتون: گمراه کننده است که بخواهیم محتوای تواریخ محلی و شرایط خاصی را، که این آثار در آن شرایط تألیف شدهاند، عمومیت ببخشیم. زیرا هر منطقه و هر شهر باید به شکلی منفرد مورد بررسی قرار گیرد.
در همین راستا در یک مقالهی نسبتاً بیسابقه دربارهی تاریخ قرن نهم هجری، ایزابل میلر چند ویژگی محتوایی تاریخ یزد را، که بیشتر کتابی با محتوای بزرگداشت یک شهر و جامعهی مرفه به نظر میآید تا یک گاهشماری محلی، بیان کرده است. این تاریخ شامل افسانههای بنیانگذاری شهر، جزئیات جغرافیایی طبیعی شهر، مکانهای مذهبی، قناتها و تأکیداتی بر تقوا و دینداری ساکنان شهر است که این تقوا نقش مهمی در موفقیت شهر دارد. مثلاً در رابطه با حکام این اصل اخلاقی وجود دارد که حکومت خوب تمایل به کشاورزی و رفاه مردم دارد، در حالی که جنگ و سرکوب به تخریب و فاجعه میانجامد. البته در کنار این وابستگی محدود به حکام، به شهر یک هویتی اعطا میشود که میتواند در زمانی طولانی که مجموعهای از آمدوشد جنگسالاران است، به بقای خود ادامه دهد.
اخیراً جورگن پاول و پروانه پورشریعتی تعدادی از راههایی را که میتوان مواد موجود در تواریخ محلی را از طریق شناسایی چهارچوبهایی که این تواریخ در قالب آنها نگارش یافته و میتوانند مورد ارجاع قرار گیرند، مشخص کردهاند. اما مطالعات بسیاری لازم است تا نه تنها به یک فهم بهتر از دیدگاههای مؤلفان این کتابها، علل آنها برای نگارش چنین آثاری و مخاطبانی که برای آنها مینوشتند یلکه همچنین به یک فهم نزدیکتر از شناخت آنچه که صفت ویژهی نگارش تواریخ محلی در ایران است، برسیم و بفهمیم که چگونه همهی آنها در تمایز با ادبیات مشابه خود در عربی دچار تحول شدهاند.
ما هنوز یک گزارش نظاممند از پیدایش و تحول تاریخنگاری محلی، شرایط سیاسی که آثار متعدد در آن شرایط پدید آمدند و اینکه آیا آثاری که در مناطق مختلف ایران پدید آمدند تفاوتهای مشخص ماندگاری داشتهاند، در دست نداریم. چرا به عنوان مثال بعضی شهرها مانند کرمان و یزد نسبت به شهرهایی مانند همدان و تبریز آثار بیشتری تولید کردهاند؟ آیا تاریخنگاری محلی در طول زمان تغییر کرد؟ آیا مورخان بعدی به مدل های تاریخنگاری محلی که در قرون اولیه بنیان گذاشته شد، وفادار ماندند؟ اینها سئوالاتی هستند که این شماره از مجله تلاش دارد تا بخشی از آنها را پاسخ گوید و هنوز خیلی زود است که به یک سری از نتایج قطعی دربارهی ادبیات غنی و متنوع تاریخنگاری محلی ایرانی برسیم اما اگر این شماره از مجله، دیگران را به تعقیب سئوالات طرح شده، تحریک کند به هدف خویش رسیده است.
در تقسیمبندی تواریخ محلی، گیب (H. A. R. Gibb) با یک نگاه به ادبیات تواریخ موجود، تواریخ محلی را به دو دسته تقسیم کرده است. 1- آنهایی که بر وقایع تاریخی تمرکز دارند و آنهایی که به شکلی گسترده زندگینامهای هستند. برای فرانتس روزنتال این تقسیمبندی در شکل دینی و دنیوی بوده است. دنیوی ظاهراً بیشتر مربوط به وقایع سیاسی است و دینی مربوط به جغرافیای شهری و زندگینامههای شخصیتهای مذهبی میباشد. مثالهایی هم که وی برای تقسیمبندی خویش ارائه میدهد به سختی قانعکننده هستند. او خود نیز به عنوان مثال تأیید میکند که تاریخ بیهق از ابن فندق به راحتی در این طبقهبندی جای نمیگیرد. با این حال طبقهبندی وی تا حد زیادی باید پذیرفته شود. زیرا تواریخ مربوط به زندگانی بزرگان در انگیزهای که برای پرداختن به آنها وجود داشت، امری دنیوی نبوده است و این افراد بر اساس ترمینولوژی «تعریف خالدی» باید تحت عنوان «اهل حدیث» طبقهبندی شوند. بر اساس دیدگاه فلیکس تاوئر (felix Tauer) تفاوتی بین تواریخ جهانی و تکنگاریها وجود دارد. تکنگاریها خود به دو دسته آثار سلسلهای (خاندانی) و آنهایی که مربوط به ایالات و شهرها میشوند، تقسیم میگردند. اما هامفریس (R. S. Humphreys) تقسیمبندی دیگری از تواریخ محلی دارد. وی آنها را به دو دستهی گاهشماریهای وقایع و فرهنگنامههای زندگینامهای تقسیم میکند.
نویسندگان نامبرده در بالا همراه با دیگر نویسندگان یک تمایز اساسی بین تاریخ عمومی یا جهانی با تاریخ محلی آن گونه که در تواریخ غربی وجود دارد، قائل شدهاند. این طبقهبندی کلی، همان دیدگاه مورخان مسلمان از تقسیمبندیهای تاریخ در اواخر دوران میانه است که در کتاب ابن فندق و سپس در آثار الصفدی و السخاوی و دیگران بیان شده است. همان طور که قبلاً گفته شد در بین این دو گروه اصلی، نوع دیگری از تاریخنگاری محلی وجود دارد که به آن تکنگاری گفته میشود که شامل موضوعات مخصوص یا گروههایی از مردم شامل حاکمان و سلسلهها میباشد.
اهمیت این گونه طبقهبندیها باید مورد ارزیابی مجدد قرار گیرد. به عنوان مثال جیوانا کالاسو (Giovanna Calasso) با مفهوم تاریخ جهانی موافق نیست. به اعتقاد او مشکل اینجاست که تعداد کمی از مورخان قرون اولیهی اسلامی حقیقتاً تاریخ جهان یا حتی جهان اسلام را نوشتهاند، در حالی که به نظر وی کتاب تاریخ دمشق ابن عساکر در شیوهی خویش دارای دیدگاهی جهانی است. زیرا مؤلف در تلاش خود برای بررسی هر دانشمندی که در منطقهی دمشق زندگی میکرده، حتی به شکل خلاصه محدودهی تاریخ محلی را تا جایی که تقریباً تبدیل به تاریخ کل دارالسلام میشود، بزرگ مینماید. این مشکل تا حدودی به این مسأله برمیگردد که مشخص شود مؤلفان مسلمان از تاریخ چه میفهمیدهاند و واگرایی این فهم از مفاهیم مدرن تاریخ چیست؟ امری که آن قدر وسیع است که در این مقاله نمیشود به آن پرداخت. حداقل برای سخاوی تواریخ محلی عبارت بودند از آثاری که به زندگینامههای مردم یک محلیت خاص محدود میشدند.
با آن که تعداد زیادی از تواریخ محلی از ژانر مشخصی از فرهنگنامههای زندگینامهای متابعت میکنند، ولی در بعضی موارد مرزهای بین تاریخ عمومی و تاریخ محلی بسیار کمرنگ میگردد. این موارد هنگامی است که تواریخ عمومی شامل بخش مهمی از مواد زندگینامهای معمولاً در قالب درگذشتگان میشوند و یا وقتی که تواریخ محلی دربردارندهی ارجاعی نظاممند به وقایع سیاسی میگردند. بر این اساس، دو نکته از این نامگذاریها که به شکل عمومی به کار رفته است، به ذهن میرسد. البته اینجا باید دوباره تأکید نماییم که این نامگذاریها در ابتدا به شکلی مناسبتر برای تاریخ ادبیات عربی به کار رفتند.
اول: همان گونه که الیزابت ون هویتز (Elisabeth Van Houts) میگوید: مشکل اساسی در تمایز انواع تواریخ محلی وجود دارد. او گزارشهای فرمانهای خانوادگی یا سلسلهها را با وقایعنگاری منطقهای برابر میداند. وقایعنگاریهایی که در بعضی موارد منطقهی وسیعی را که آنها کنترل میکردند، پوشش میدهد، در حالی که وقایعنگاری شهری بیشتر به شکل مشخصی محلی هستند. بر اساس ترمینولوژی بحث شده در بالا چنین امری ما را به تمایز تواریخ منطقهای از تواریخ محلی مراکز شهری رهنمون میکند. تواریخ منطقهای دارای انگیزههای غیردینی هستند و در مورد فرمانهای سلسلههای حاکم میباشند. اما تواریخ محلی مراکز شهری با انگیزههای مذهبی و بیشتر بر اساس زندگینامههای افراد مشهور شهری و علمای دینی نوشته شدهاند. این گونه طبقهبندی به عنوان یک تعمیم شاید مفید باشد اما برای تطابق آن بر تعداد زیادی مثالهای منفرد از تاریخنگاری ایرانی مشکلساز است.
دوم: مسألهی تکامل و تحول ادبیات تاریخی و فضا و محیط متفاوتی است که در آن چنین ادبیاتی به وجود آمدهاند. برای گیب تمایز بین تاریخ عمومی و تاریخ مربوط به ولایات بعد از اواسط قرن چهارم هجری شکل میگیرد. در حالی که هامفریس معتقد است که در این دوره یک ژانر جدیدی از وقایعنگاری سلسلهای و تاریخ محلی به وجود میآید. ولی خالدی بر ایجاد یک دیدگاه سیاسی که تقریباً از قرن چهارم هجری بر وقایعنگاریهای دیوانی سایه انداخته، تأکید میکند. فضا و مکان ایجاد چنین تواریخی هم تلاش سیاسی امپراطوری عباسی و استقلال فزایندهی ایالات از این امپراطوری است.
در ایران تمایل به جدایی با معیار مهم زمین (عوامل جغرافیایی) تسریع شد مانند فاصلهها و موانع فیزیکی بین مناطق و خودمختاری شهرها و افراد مهمی که آنها را اداره میکردند. بنابراین در راستای بازتاب وقایع سیاسی، وقایعنگاری سلسلهای محلی زیاد شد در حالی که وقایعنگاری عمومی کاهش یافت. اما در عین حال احساس یگانگی و هویت با یک جامعهی اسلامی بزرگتر باقی ماند و چنین احساسی در بزرگداشت زندگانی مشاهیری که در گسترش فرهنگ و دین جهانی اسلام نقش داشتند، ابراز گردید.
تا آنجا که مربوط به طبیعت محتوای تواریخ محلی میشود، به نظر میرسد که بیهوده نباید به دنبال طبقهبندی آثاری باشیم که به شکلی فزاینده با یکدیگر همپوشانی دارند. در کتاب جدیدی که جولی میثمی دربارهی تاریخنگاری ایرانی اولیه نگاشته است، تعدادی از کتابهای تواریخ محلی با یکدیگر مقایسه گردیده و چنین همپوشانیای نشان داده شده است. وی عبارت «تاریخ محلی» را یک عبارت گمراهکننده میداند. زیرا بسیاری از این تواریخ محلی در واقع بیشتر تاریخ حاکمان و امرا است. در واقع تواریخ محلی به عنوان گاهشماری وقایع، فقط در مورد یکی از چهار کتاب تاریخی که وی مورد تحلیل قرار میدهد یعنی کتاب مجهول المؤلف تاریخ سیستان، آن هم نه دربارهی تمام بخشهای کتاب، صادق است. اما از نظر دیدگاههای مؤلفان این کتابهای تاریخی نسبت به حاکمان و روابط بین مؤلف و حامی او (مورخ و دربار) در زمینهی مسائل تعلیمی و اخلاقی، که بر اساس آنها با عالم واقع در ارتباط بودهاند، فاصلهی کمی برای تمایز بین تواریخ محلی از دیگر نوشتههای تاریخی قرون میانهی ایرانی وجود دارد. همچنین در زمینهی شیوههای ادبی و بیانی که برای مخاطب قرار دادن خوانندگان آثار خویش به کار بردهاند، این فاصلهی کم مشهود است. بنابراین همان طور که اخیراً هامفریس بیان داشته است: تاریخ محلی یک ژانر نیست بلکه یک شیوهی تمرکز بر مسائل است. چنین تمرکزی بیشتر بر اساس پارامترهای جغرافیایی و یک حس از مکان و فضا تا زمان یا موضوع است. روزنتال خاطر نشان میکند که تاریخنگاری محلی آزادی قابل ملاحظهای برای تمایلات شخصی یک تاریخنگار فراهم میکند و تنوع زیادی در شکل و محتوا نسبت به تاریخنگاریهای سالیانه – که تعبیری دیگر برای تواریخ جهانی است - ارائه میدهد.
در بررسی مفیدی که خانم لمبتون از تواریخ محلی ایرانی انجام داده، گزارش کاملی از این تنوع را ارائه داده است. این تواریخ نه تنها شامل یک عنصر قوی از تاریخ سلسلهای هستند بلکه توصیفهایی از ویژگیهای فیزیکی محلیت و فضایل آنها، روایتها و افسانههایی از بنیانگذاری شهرها، ارتباط منطقه با گذشتهی قبل از اسلام خود، زندگینامههای مشاهیر محلی و گزارشهایی از آثار تاریخی و مذهبی معروف که در طول زمان ساخته شدهاند یا وقف گردیدهاند، میباشند. بنا به گفتهی لمبتون: گمراه کننده است که بخواهیم محتوای تواریخ محلی و شرایط خاصی را، که این آثار در آن شرایط تألیف شدهاند، عمومیت ببخشیم. زیرا هر منطقه و هر شهر باید به شکلی منفرد مورد بررسی قرار گیرد.
در همین راستا در یک مقالهی نسبتاً بیسابقه دربارهی تاریخ قرن نهم هجری، ایزابل میلر چند ویژگی محتوایی تاریخ یزد را، که بیشتر کتابی با محتوای بزرگداشت یک شهر و جامعهی مرفه به نظر میآید تا یک گاهشماری محلی، بیان کرده است. این تاریخ شامل افسانههای بنیانگذاری شهر، جزئیات جغرافیایی طبیعی شهر، مکانهای مذهبی، قناتها و تأکیداتی بر تقوا و دینداری ساکنان شهر است که این تقوا نقش مهمی در موفقیت شهر دارد. مثلاً در رابطه با حکام این اصل اخلاقی وجود دارد که حکومت خوب تمایل به کشاورزی و رفاه مردم دارد، در حالی که جنگ و سرکوب به تخریب و فاجعه میانجامد. البته در کنار این وابستگی محدود به حکام، به شهر یک هویتی اعطا میشود که میتواند در زمانی طولانی که مجموعهای از آمدوشد جنگسالاران است، به بقای خود ادامه دهد.
اخیراً جورگن پاول و پروانه پورشریعتی تعدادی از راههایی را که میتوان مواد موجود در تواریخ محلی را از طریق شناسایی چهارچوبهایی که این تواریخ در قالب آنها نگارش یافته و میتوانند مورد ارجاع قرار گیرند، مشخص کردهاند. اما مطالعات بسیاری لازم است تا نه تنها به یک فهم بهتر از دیدگاههای مؤلفان این کتابها، علل آنها برای نگارش چنین آثاری و مخاطبانی که برای آنها مینوشتند یلکه همچنین به یک فهم نزدیکتر از شناخت آنچه که صفت ویژهی نگارش تواریخ محلی در ایران است، برسیم و بفهمیم که چگونه همهی آنها در تمایز با ادبیات مشابه خود در عربی دچار تحول شدهاند.
ما هنوز یک گزارش نظاممند از پیدایش و تحول تاریخنگاری محلی، شرایط سیاسی که آثار متعدد در آن شرایط پدید آمدند و اینکه آیا آثاری که در مناطق مختلف ایران پدید آمدند تفاوتهای مشخص ماندگاری داشتهاند، در دست نداریم. چرا به عنوان مثال بعضی شهرها مانند کرمان و یزد نسبت به شهرهایی مانند همدان و تبریز آثار بیشتری تولید کردهاند؟ آیا تاریخنگاری محلی در طول زمان تغییر کرد؟ آیا مورخان بعدی به مدل های تاریخنگاری محلی که در قرون اولیه بنیان گذاشته شد، وفادار ماندند؟ اینها سئوالاتی هستند که این شماره از مجله تلاش دارد تا بخشی از آنها را پاسخ گوید و هنوز خیلی زود است که به یک سری از نتایج قطعی دربارهی ادبیات غنی و متنوع تاریخنگاری محلی ایرانی برسیم اما اگر این شماره از مجله، دیگران را به تعقیب سئوالات طرح شده، تحریک کند به هدف خویش رسیده است.
+
آدینه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۸:۵۸
نظر شما