دکتر سید رسول ابطحی
دکتری:
دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز
امپریالیسم محلی
نوشتهی زیر با معرفی کتاب «امپریالیسم بریتانیا در ایران دورهی قاجار: کنسولها، کارگزاران و نفوذ در خاورمیانه» به بیان نقش امپریالیسم محلی در ایران اواخر دورهی قاجاریه از طریق کنسولگریهای انگلستان واقع در مناطق جنوبی ایران میپردازد.
نام کتاب: امپریالیسم بریتانیا در ایران دورهی قاجار:
کنسولها، کارگزاران و نفوذ در خاورمیانه
مؤلف: لایمن اچ استبینز
تعداد صفحات: 320
لایمن استبینز،
دانشآموختهی تاریخ در دانشگاه شیکاگو و استادیار تاریخ در دانشگاه لاسال فیلادلفیا است. او در کتاب «امپریالیسم بریتانیا در ایران دورهی قاجار: کنسولها، کارگزاران و نفوذ در خاورمیانه»، که در اصل پایاننامهی دکترای وی میباشد، به بررسی چگونگی اعمال سیاستهای استعماری بریتانیا از طریق کنسولگریهای این کشور در ایران اواخر دورهی قاجاری میپردازد.
نویسنده در تألیف این کتاب بیشتر
از منابع انگلیسی به ویژه گزارشهای دفتر امور خارجهی انگلستان (FO) در سازمان
اسناد ملی انگلستان و گزارشهای دفتر امور هند (IOR) در کتابخانهی انگلستان استفاده کرده و
در کنار دیگر منابع از تعدادی منابع فارسی هم بهره برده است. این کتاب که در سه بخش و هشت فصل تنظیم شده، به بررسی
توسعه و تأثیر امپریالیسم بریتانیا در جنوب ایران در دورهای از رقابتهای بینالمللی،
انقلاب مشروطه، جنگ جهانی اول و ناسیونالیسم ایرانی با تأکید ویژه بر چگونگی عملکرد
این امپریالیسم در سطح محلی میپردازد.
به اعتقاد مؤلف، کلید فهم قدرت و نفوذی که انگلستان به منظور جلوگیری از تهدید روسیه برای هند با استفاده از برتری نظامی دریایی خود در خلیج فارس، ایجاد منطقهی نفوذ و حتی ایجاد عناصر یک دولت بالفعل (de facto) برای کنترل روابط، سرمایه و منابع طبیعی در راستای منافع خود به وجود آورد، در گرو آشنایی با فعالیتهای کنسولگریهایی است که این کشور در شهرهای مختلف جنوبی ایران ایجاد نمود و از طریق آنها، افراد و گروههای محلی را در راستای منافع خود در منطقه مورد بهرهبرداری قرار داد.
کارکنان این کنسولگریها که در ابتدا افسران نظامی انگلیسی بودند که در بخش امور خارجهی هند فعالیت کرده بودند، در موقعیت انجام کارهایی مانند حکمیت در جامعهی سیاسی ایران مابین شاه و مقامات ایرانی، داوری بین منافع محلی در حال رقابت با یکدیگر و همچنین وساطت بین شخصیتهای بلندپایهی محلی و حکومت مرکزی قرار گرفتند و در عین حال پایههای امپریالیسم انگلیسی را در خاورمیانه محکم کردند.
در راستای فهم چنین فعالیتهایی، این پژوهش بر دو مورد از مهمترین کنسولگریها در جنوب ایران تمرکز کرده است: 1- کنسولگری کل فارس و خوزستان واقع در بوشهر که به عنوان سازمان مرکزی سیستم کنسولی در منطقه عمل میکرد. 2- کنسولگری سیستان و قائنات در شهر زابل امروزی که نزدیک تلاقی مرزهای افغانستان، ایران و هند بود و از نظر استراتژیک، حساس و با اهمیت تلقی میشد.
آنگونه که مورخان تاکنون ثابت کردهاند، انگلستان از شیوههای غیررسمی گوناگونی برای حفظ ایران به عنوان یک دولت حائل در مقابل توسعهطلبی روسیه و همچنین به عنوان یک بازار مصرفی برای کالاهای انگلیسی و عرصهای برای سرمایهگذاری مالی استفاده مینمود. این شیوهها عبارت بودند از: انعقاد معاهدههای تجاری، فشار دیپلماتیک بر تهران و استفادههای گهگاهی از نیروی زور در مناطق ساحلی خلیجفارس که به «دیپلماسی کشتیهای جنگی» معروف شد.
به اعتقاد مؤلف، کلید فهم قدرت و نفوذی که انگلستان به منظور جلوگیری از تهدید روسیه برای هند با استفاده از برتری نظامی دریایی خود در خلیج فارس، ایجاد منطقهی نفوذ و حتی ایجاد عناصر یک دولت بالفعل (de facto) برای کنترل روابط، سرمایه و منابع طبیعی در راستای منافع خود به وجود آورد، در گرو آشنایی با فعالیتهای کنسولگریهایی است که این کشور در شهرهای مختلف جنوبی ایران ایجاد نمود و از طریق آنها، افراد و گروههای محلی را در راستای منافع خود در منطقه مورد بهرهبرداری قرار داد.
کارکنان این کنسولگریها که در ابتدا افسران نظامی انگلیسی بودند که در بخش امور خارجهی هند فعالیت کرده بودند، در موقعیت انجام کارهایی مانند حکمیت در جامعهی سیاسی ایران مابین شاه و مقامات ایرانی، داوری بین منافع محلی در حال رقابت با یکدیگر و همچنین وساطت بین شخصیتهای بلندپایهی محلی و حکومت مرکزی قرار گرفتند و در عین حال پایههای امپریالیسم انگلیسی را در خاورمیانه محکم کردند.
در راستای فهم چنین فعالیتهایی، این پژوهش بر دو مورد از مهمترین کنسولگریها در جنوب ایران تمرکز کرده است: 1- کنسولگری کل فارس و خوزستان واقع در بوشهر که به عنوان سازمان مرکزی سیستم کنسولی در منطقه عمل میکرد. 2- کنسولگری سیستان و قائنات در شهر زابل امروزی که نزدیک تلاقی مرزهای افغانستان، ایران و هند بود و از نظر استراتژیک، حساس و با اهمیت تلقی میشد.
آنگونه که مورخان تاکنون ثابت کردهاند، انگلستان از شیوههای غیررسمی گوناگونی برای حفظ ایران به عنوان یک دولت حائل در مقابل توسعهطلبی روسیه و همچنین به عنوان یک بازار مصرفی برای کالاهای انگلیسی و عرصهای برای سرمایهگذاری مالی استفاده مینمود. این شیوهها عبارت بودند از: انعقاد معاهدههای تجاری، فشار دیپلماتیک بر تهران و استفادههای گهگاهی از نیروی زور در مناطق ساحلی خلیجفارس که به «دیپلماسی کشتیهای جنگی» معروف شد.
از اواخر دههی 1880م، به بعد،
حکومت انگلستان شیوههای جامعتر و پیچیدهتری را مانند تشکیل بانک شاهنشاهی در
ایران، اعمال فشار بر شاه ایران برای بستن قرارداد با کمپانیهای انگلیسی، اعطای
وام به مقامات ایرانی برای کاهش تعرفههای گمرگی در بنادر خلیج فارس، دادن یارانه
به شرکتهای انگلیسی فعال در منطقه و سرانجام اعلام منطقهی تحت نفوذ خویش در جنوب
ایران در 1907م، برای تأمین منافع خود در منطقه به کار برد.
در توضیح چنین فعالیتهایی، پژوهشگران متخصص در موضوع «امپریالیسم
بریتانیا در ایران و روابط انگلستان با ایران» عموماً مطالعات خویش را براساس گزارشهای
دایرهی دیپلماتیک در سطوح بالا یعنی لندن، سنت پترزبورگ و تهران قرار دادهاند.
در نتیجه، آنها از این نکتهی اساسی غافل ماندهاند که مرکز اصلی تأمین کنندهی
منافع سیاسی، اقتصادی و نظامی بریتانیا در اواخر دورهی قاجاریه در تهران نبود،
بلکه در جنوب ایران به ویژه در مناطق ساحلی خلیج فارس قرار داشت. به همین علت، این
مطالعه به منظور جبران چنین خلأیی، بر کنسولگریهای انگلستان در جنوب ایران تمرکز
کرده است و تلاش دارد تا نقش آنها را هم در پیشبرد منافع بریتانیا و هم در تضعیف
حاکمیت دولت ایران در منطقه بررسی نماید. چرا که این کنسولگری ها هم کارگزاران
اقتصادی و هم کارگزاران سیاسی انگلستان در منطقه بودند و به دقت برای عمل در
راستای قدرت امپراطوری بریتانیا عمل میکردند. آنها همچنین کارگزاران نظامی و
سربازانی بودند که تحت حکومت هند به خدمت مشغول بودند و بنابراین در راستای منافع
انگلستان در هند عمل میکردند.
به علت عدم تمرکز قدرت در ایران آن دوره (1921-1889م) و همچنین طبیعت به شدت رابطهسالار سیاست در ایران، روابط بریتانیا با مقامات محلی، زمینداران، رؤسای قبایل، مقامات مذهبی و دیگر شخصیتهای مهم منطقهای برای تأمین منافع انگلستان بسیار مهم بود. بنابراین این کنسولها مأمورانی بودند که باید این گونه ارتباطات و روابط مهم و حیاتی را ایجاد میکردند و برای تداوم آن تلاش مینمودند.
مورخان اقتصادی، قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را به عنوان دورهای از تغییرات مهم که در طی آن، ایران در رابطه با اهداف استراتژیک شرکای اصلی تجاریاش یعنی انگلستان و روسیه به بخشی از اقتصاد جهانی بدل شد، دیدهاند. اما آنها به نقش مهم کنسولگریها، که تجارت ایران را بخشی جداییناپذیر از ملاحظات استراتژیک امنیت هند و در واقع زیر مجموعهی آن میدانستند، در تسهیل این امر (ادغام ایران در اقتصاد جهانی) اهمیت چندانی ندادهاند.
همچنین پژوهشگران تاریخ سیاسی ایران در این دوره، بر ناتوانی حکومت مرکزی ایران در مدرن کردن کشور و اعمال قدرت کافی بر سیاستهای خارجی و داخلی ایران تمرکز کردهاند و در این رابطه به تأثیر سیاستهای روسیه و بریتانیا پرداختهاند. اما این پژوهشگران، یک تحلیل منطقهای از تضعیف قدرت حکومت مرکزی در رابطه با تأثیر مقامات محلی و ارتباطات آنها با دو قدرت خارجی بریتانیا و روسیه به دست نداده و این نکته را که روابط کنسولگریها با مقامات محلی، سیستم سیاسی دولت قاجار را دچار اختلال کرد و قدرت حکومت مرکزی را تضعیف نمود، بررسی نکردهاند.
به علت عدم تمرکز قدرت در ایران آن دوره (1921-1889م) و همچنین طبیعت به شدت رابطهسالار سیاست در ایران، روابط بریتانیا با مقامات محلی، زمینداران، رؤسای قبایل، مقامات مذهبی و دیگر شخصیتهای مهم منطقهای برای تأمین منافع انگلستان بسیار مهم بود. بنابراین این کنسولها مأمورانی بودند که باید این گونه ارتباطات و روابط مهم و حیاتی را ایجاد میکردند و برای تداوم آن تلاش مینمودند.
مورخان اقتصادی، قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را به عنوان دورهای از تغییرات مهم که در طی آن، ایران در رابطه با اهداف استراتژیک شرکای اصلی تجاریاش یعنی انگلستان و روسیه به بخشی از اقتصاد جهانی بدل شد، دیدهاند. اما آنها به نقش مهم کنسولگریها، که تجارت ایران را بخشی جداییناپذیر از ملاحظات استراتژیک امنیت هند و در واقع زیر مجموعهی آن میدانستند، در تسهیل این امر (ادغام ایران در اقتصاد جهانی) اهمیت چندانی ندادهاند.
همچنین پژوهشگران تاریخ سیاسی ایران در این دوره، بر ناتوانی حکومت مرکزی ایران در مدرن کردن کشور و اعمال قدرت کافی بر سیاستهای خارجی و داخلی ایران تمرکز کردهاند و در این رابطه به تأثیر سیاستهای روسیه و بریتانیا پرداختهاند. اما این پژوهشگران، یک تحلیل منطقهای از تضعیف قدرت حکومت مرکزی در رابطه با تأثیر مقامات محلی و ارتباطات آنها با دو قدرت خارجی بریتانیا و روسیه به دست نداده و این نکته را که روابط کنسولگریها با مقامات محلی، سیستم سیاسی دولت قاجار را دچار اختلال کرد و قدرت حکومت مرکزی را تضعیف نمود، بررسی نکردهاند.
به همین شکل، ناتوانی حکومت قاجاریه
در حل مسائل خارجی و داخلی رو به رشد ایران و سرسپردگی حکومت قاجاری به منافع
خارجیان به عنوان علل رشد مخالفتهای داخلی برای دستیابی به استقلال ملی از طریق
اصلاحات تفسیر شدهاند. اما در این راستا، تحقیقاتی که دربارهی جنبشهای مربوط،
انقلاب مشروطه و ملیگرایان ایرانی شده، بیشتر بر مناطقی مانند تهران، تبریز و
قفقاز تمرکز کردهاند. بنابراین جنوب ایران، جایی که نفوذ کنسولگریهای بریتانیا
به طور قابل ملاحظهای در رشد نارضایتیها مؤثر بود، نادیده گرفته شده است.
با توجه به چنین کمبودهایی در پژوهشهای انجام شده، این کتاب
نقش کنسولگریهای بریتانیا در جنوب ایران را از ابتدای آن در سال 1889م/1306ق (که
تنها 4 کنسولگری انگلستان در ایران وجود داشت) تا افول آن در سال 1921م/ 1299ش (که
تعداد این کنسولگریها به 23 رسید)، در توسعهی نفوذ بریتانیا در ایران را در سه
دورهی مهم بررسی میکند:
1- کنسولها و
رقابتهای روس و انگلیس در فاصلهی سالهای 1889 تا 1907م : این دوره با تلاشهای
کنسولهای انگلیسی برای تبدیل جنوب ایران به یک منطقهی حائل بر ضد نفوذ روزافزون
روسیه شروع میشود که درنهایت منجر به انعقاد قرارداد 1907 گردید.
در فصل اول کتاب بعد
از توصیف چهارچوب قانونی نظام کنسولی بریتانیا، منافع اقتصادی انگلستان در جنوب
ایران و ساختار نظام سیاسی حکومت قاجاریه، به شرح تلاشها و فعالیتهای کنسولگریهای
واقع در بوشهر و محمره (خرمشهر) برای تقویت موقعیت تجاری بریتانیا در جنوب ایران
به منظور رویارویی با تجارت روسیه و تأثیر آن در شمال ایران پرداخته شده است.
همچنین در این فصل موانع موجود برای رسیدن به اهداف ذکر شده مانند مقاومت مقامات
محلی و مهمتر از آن بیثباتی فزایندهی حکومت قاجاری و ناتوانی رو به رشد حکومت
در تأمین نظم و امنیتی که مقامات انگلیسی در منطقه خواستار آن بودند، توضیح داده
شده است.
فصل دوم به فعالیتهای لرد کرزن، فرماندار کل هند در آن دوره، میپردازد. وی که از نفوذ روزافزون روسیه نگران بود، به منظور تحکیم نظارت کنسولی بر جنوب ایران، تمام کنسولگریها را تحت نظارت کنسولگری کل در بوشهر درآورد و برجستهترین دست پروردهی خویش یعنی «سرپرسی سایکس» را در رأس آن قرار داد. سرانجام در فصل سوم توضیح داده شده که چگونه استان سیستان، که دروازهی جناح غربی افغانستان و هند بود، تبدیل به صحنهای از یک رقابت شدید بین انگلستان و روسیه در طول سالهای 1896 تا 1907م، گردید.
2- کنسولها و انقلاب از سال 1907 تا 1915م : در این دوره، موقعیت انگلستان به وسیلهی قرارداد 1907، که ایران را به دو بخش نفوذ انگلیس و روسیه و یک بخش بیطرف تقیسم کرد، و همچنین به وسیلهی انقلاب مشروطه، که توانست قدرت شاه را محدود کند اما نتوانست ثبات سیاسی لازم را در پایتخت و استانها فراهم آورد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. این تغییرات باعث شد که مقامات انگلیسی، جنوب ایران را به مناطقی جدا از یکدیگر تقسیم کنند. به رسمیت شناخته شدن منطقهی نفوذ انگلستان در جنوب باعث شد که سیستان و قائنات به یک منطقهی کم اهمیت تبدیل شود، چرا که دولت انگلستان دیگر نگران جاهطلبیهای استراژیک روسیه در این منطقه نبود. در نتیجه پیشنهادات و توصیههای کنسولهای مقیم در آنجا برای تأمین منافع انحصاری اقتصادی و سیاسی انگلیس در آن منطقه به وسیلهی مقامات بالای آنها نادیده گرفته شد. اما در عوض منطقهی حد فاصل نفوذ انگلستان و منطقهی بیطرف اهمیت زیادی یافت. زیرا منطقهی بیطرف عرصهای برای نفوذ روسیه، آلمان و دیگر قدرت های خارجی گردید. بنابراین فصل چهارم به تلاشهای طاقتفرسای ژنرال سایکس برای دفاع از منافع بریتانیا در منطقهی بی طرف در جریان انقلاب مشروطه میپردازد. از آن جا که انگلستان میترسید که انقلاب مشروطه به هرج و مرج در منطقهی بیطرف بیانجامد، کنسولها تلاش کردند تا از نیروی نخبگان سنتی در راستای حفظ منافع بریتانیا و ایجاد ثبات در منطقه استفاده کنند، امری که باعث شد انگلستان هر چه بیشتر در فاصلهی سالهای 1905 تا 1911م، در امور داخلی ایران دخالت کند.
فصل دوم به فعالیتهای لرد کرزن، فرماندار کل هند در آن دوره، میپردازد. وی که از نفوذ روزافزون روسیه نگران بود، به منظور تحکیم نظارت کنسولی بر جنوب ایران، تمام کنسولگریها را تحت نظارت کنسولگری کل در بوشهر درآورد و برجستهترین دست پروردهی خویش یعنی «سرپرسی سایکس» را در رأس آن قرار داد. سرانجام در فصل سوم توضیح داده شده که چگونه استان سیستان، که دروازهی جناح غربی افغانستان و هند بود، تبدیل به صحنهای از یک رقابت شدید بین انگلستان و روسیه در طول سالهای 1896 تا 1907م، گردید.
2- کنسولها و انقلاب از سال 1907 تا 1915م : در این دوره، موقعیت انگلستان به وسیلهی قرارداد 1907، که ایران را به دو بخش نفوذ انگلیس و روسیه و یک بخش بیطرف تقیسم کرد، و همچنین به وسیلهی انقلاب مشروطه، که توانست قدرت شاه را محدود کند اما نتوانست ثبات سیاسی لازم را در پایتخت و استانها فراهم آورد، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. این تغییرات باعث شد که مقامات انگلیسی، جنوب ایران را به مناطقی جدا از یکدیگر تقسیم کنند. به رسمیت شناخته شدن منطقهی نفوذ انگلستان در جنوب باعث شد که سیستان و قائنات به یک منطقهی کم اهمیت تبدیل شود، چرا که دولت انگلستان دیگر نگران جاهطلبیهای استراژیک روسیه در این منطقه نبود. در نتیجه پیشنهادات و توصیههای کنسولهای مقیم در آنجا برای تأمین منافع انحصاری اقتصادی و سیاسی انگلیس در آن منطقه به وسیلهی مقامات بالای آنها نادیده گرفته شد. اما در عوض منطقهی حد فاصل نفوذ انگلستان و منطقهی بیطرف اهمیت زیادی یافت. زیرا منطقهی بیطرف عرصهای برای نفوذ روسیه، آلمان و دیگر قدرت های خارجی گردید. بنابراین فصل چهارم به تلاشهای طاقتفرسای ژنرال سایکس برای دفاع از منافع بریتانیا در منطقهی بی طرف در جریان انقلاب مشروطه میپردازد. از آن جا که انگلستان میترسید که انقلاب مشروطه به هرج و مرج در منطقهی بیطرف بیانجامد، کنسولها تلاش کردند تا از نیروی نخبگان سنتی در راستای حفظ منافع بریتانیا و ایجاد ثبات در منطقه استفاده کنند، امری که باعث شد انگلستان هر چه بیشتر در فاصلهی سالهای 1905 تا 1911م، در امور داخلی ایران دخالت کند.
در فصل پنجم توضیح داده میشود که چگونه انگلستان توانست
یک موقعیت پیچیده را در طول دو سال و نیم تا شروع جنگ جهانی اول، با اجرای سیاستهای
محلی قاطع مدیریت کند. در استان خوزستان، کنسولها روابط نزدیکی را با شیخ خزعل
(شیخ محمره) و بختیاریها برقرار کردند و به آنها برای دفاع از منافع بریتانیا از
جمله صنعت در حال رشد نفت اتکا نمودند. به علاوه اینکه همکاری آنها برای تأمین
امنیت راه تجاری لینچ بین اهواز و اصفهان مهم بود.
از طرف دیگر برتری انگلستان در
بنادر خلیج فارس با استفادهی هر چه بیشتر از کشتیهای جنگی و پیاده کردن نیروهای
هندی همراه بود. در فارس هم انگلستان تلاش کرد تا دولت محلی را تحت نفوذ خود درآورد و
با تهیهی وام و استقرار یک ژاندارمری سوئدی از راههای تجاری حفاظت نماید. هر چند
این اقدامات در بعضی موارد مخالفت رؤسای قبایل، روحانیون و ملیگرایان ایرانی را
در پی داشت. با این شرایط در بحبوحهی شروع جنگ جهانی، منطقهی بیطرف به شکل
مؤثری با منافع منطقهی نفوذ انگلیس هم جهت گشته بود؛ امری که تقسیم کامل ایران به
دو منطقهی نفوذ بدون وجود منطقهی بیطرف را اجتنابناپذیر ساخت.
3- کنسولها در
طول جنگ جهانی اول از 1915 تا 1921م : در این دوره، آلمان و امپراطوری عثمانی تلاش
کردند تا از ضربهخورهای استراتژیک بریتانیا در هند بهرهبرداری کنند تا بتوانند
قدرت نظامی آن را در مناطق دیگر جهان محدود نمایند. در نتیجه، با وجود اعلام بیطرفی
دولت ایران، این کشور صحنهی منازعات جهانی شد. مولف در فصل هفتم توضیح میدهد که
چگونه در فاصلهی سالهای 1915تا 1917م، کنسولگریهای انگستان با عوامل آلمانی و
متحدان ایرانی آنها برای تحت کنترل درآوردن جنوب ایران به منظور راهیابی به
افغانستان برای حمله به هندوستان، مقابله کردند. در این دوره، آلمانی ها توانستند
از نارضایی ملیگرایان، قبایل و مذهبیون ایرانی استفاده کنند و کنسولهای انگلیسی
را از بیشتر شهرها بیرون نمایند.
کنسولگریهای انگلستان هم،
که با فقدان نیروهای هندی و انگلیسی مواجه بودند، با استفاده از بعضی از نظامیان
محلی ایرانی تحت فرماندهی افسران انگلیسی و کمک مقامات محلی مانند «قوامالملک» در
شیراز به ضد حمله پرداختند. نتیجه اینکه در ابتدای سال 1917م، انگلیسیها توانستند
دوباره جنوب ایران را تصرف کنند و براساس قرادادی مخفیانه با روسیه، که در سال
1915م، امضا شده بود، منطقهی بیطرف را به منطقهی تحت نفوذ خود اضافه نمایند و
هند را در امپراطوری خود به عراق وصل کنند. این عملیاتهای موفقیت آمیز بر اساس
تجارب و آگاهی سیاسی کنسولها از محل و همچنین مهارتهای نظامی، اداری و دیپلماتیک
آنها صورت گرفت.
سقوط تزار نیکلای دوم در روسیه در سال 1917م، این شرایط
را دگرگون ساخت. بنابراین فصل هشتم که فصل آخر این پژوهش است، به توضیح موقعیت
جدیدی میپردازد که با خروج نیروهای روسی از ایران پدید آمد. مقامات انگلیسی که با
یک خلأ استراتژیک در شمال ایران مواجه شده بودند به رهبری لرد کرزن عملیاتهای
سیاسی و نظامی خود را به شمال ایران گسترش دادند، اما وقتی که بعد از اتمام جنگ،
بازگشت سربازان به انگلستان و صرفهجوییهای اقتصادی، اجرای چنین عملیاتهایی را
ناممکن ساخت؛ کرزن «سر پرسی کاکس» را برای تأمین منافع انگلستان در ایران، مأمور
مذاکره برای قرارداد 1919م، کرد. این قرارداد در صورت تصویب، توجه انگلستان را از
حواشی جنوبی ایران به مرکز ایران تغییر میداد و میتوانست نقش کنسولها را در آن
مناطق کاهش دهد.
در این میان هر چند انگلستان قدرتهای سابق را شکست داده بود، اما نگرانی از گسترش کمونیسم و به ویژه توجه به صنعت رو به رشد نفت به سیاست غالب بریتانیا در منطقه تبدیل شد. به طوری که تولید نفت خام شرکت نفت ایران و انگلیس از 376000 تن در سال های 1914 و 1915م، به 10196000 تن در سال 1938م، رسید. بنابراین هر چند با ظهور رضا خان و تأسیس یک حکومت قدرتمند مرکزی، قدرت محلی ایالتهای جنوبی از بین رفت و دخالتهای کنسولگریهای جنوب به شدت محدود شد، اما انگلستان از اینکه حکومت پهلوی مانعی دفاعی از هند و خاورمیانه در برابر نفوذ شوروی گردید، بسیار خرسند و راضی بود به ویژه اینکه شرکت نفت ایران و انگلیس هم در جنوب، تبدیل به یک دولت در دولت شده بود.
در این میان هر چند انگلستان قدرتهای سابق را شکست داده بود، اما نگرانی از گسترش کمونیسم و به ویژه توجه به صنعت رو به رشد نفت به سیاست غالب بریتانیا در منطقه تبدیل شد. به طوری که تولید نفت خام شرکت نفت ایران و انگلیس از 376000 تن در سال های 1914 و 1915م، به 10196000 تن در سال 1938م، رسید. بنابراین هر چند با ظهور رضا خان و تأسیس یک حکومت قدرتمند مرکزی، قدرت محلی ایالتهای جنوبی از بین رفت و دخالتهای کنسولگریهای جنوب به شدت محدود شد، اما انگلستان از اینکه حکومت پهلوی مانعی دفاعی از هند و خاورمیانه در برابر نفوذ شوروی گردید، بسیار خرسند و راضی بود به ویژه اینکه شرکت نفت ایران و انگلیس هم در جنوب، تبدیل به یک دولت در دولت شده بود.
با شروع جنگ جهانی دوم و سقوط رضاشاه و اشغال ایران، هرچند کنسولگریهای
انگلستان برای مدتی محدود در جنوب ایران دوباره فعال شدند، اما امری که به عنوان
یکی از اقدامات مصدق کمتر مورد توجه واقع شده، درخواست وی برای تعطیلی تمام کنسولگریهای
انگلستان در ایران به استثنای کنسولگری تهران بود، امری که در سال 1952م، تحقق
یافت.
نتیجه اینکه، نظام کنسولی انگلستان مهمترین ابزار امپریالیسم بریتانیا در اواخر دورهی قاجاریه بود. امپریالیسمی که در کنار دیگر عوامل، نقش مهمی در ایجاد یک حکومت مرکزی در ایران بازی کرد. از آنجا که روابط کنسولگریها با مقامات محلی، تعادل ظریف بین قدرت مرکزی و قدرتهای محلی را برهم زد و دولت قاجاری را بیثبات ساخت، ملیگرایان ایرانی به این نتیجه رسیدند که تنها راه ممکن برای حفظ استقلال کشور تشکیل یک حکومت متمرکز است. همچنین سیاستهای امپریالیستی بریتانیا و روسیه در ایرانِ دورهی 1907 تا 1921م، باعث شد تا مدل حکومت مشروطه اعتبار خود را از دست بدهد و بسیاری از ایرانیان ملیگرا به همکاری با مدرنیزاسیون اقتدارگرای رضا شاه متمایل شوند.
از دیگر نتایج امپریالیسم بریتانیا در ایران، نقش آن در تشکیل ناسیونالیسم ایرانی بود، چرا که این ناسیونالیسم در برابر یک انکار قطعی دیگری به وجود آمد و این دیگری، انگلستان بود که حضورش در ایران به ویژه در جنوب، یکدست و انعطافناپذیر نبود، بلکه مجموعهای از برنامهها و مصلحتاندیشیهای موقتی و محلی مانند روابط دو طرفه با نخبگان محلی، تشکیل مناطق نفوذ، رخنههای اقتصادی و دخالتهای مستقیم نظامی و مالی بود. اموری که باعث نوعی انگلیسیهراسی و میراثی شد برای یک نوع تئوری توطئه از نقش خبیثانهی انگلستان در تاریخ ایران که هنوز هم در بین ایرانیان وجود دارد.
نتیجه اینکه، نظام کنسولی انگلستان مهمترین ابزار امپریالیسم بریتانیا در اواخر دورهی قاجاریه بود. امپریالیسمی که در کنار دیگر عوامل، نقش مهمی در ایجاد یک حکومت مرکزی در ایران بازی کرد. از آنجا که روابط کنسولگریها با مقامات محلی، تعادل ظریف بین قدرت مرکزی و قدرتهای محلی را برهم زد و دولت قاجاری را بیثبات ساخت، ملیگرایان ایرانی به این نتیجه رسیدند که تنها راه ممکن برای حفظ استقلال کشور تشکیل یک حکومت متمرکز است. همچنین سیاستهای امپریالیستی بریتانیا و روسیه در ایرانِ دورهی 1907 تا 1921م، باعث شد تا مدل حکومت مشروطه اعتبار خود را از دست بدهد و بسیاری از ایرانیان ملیگرا به همکاری با مدرنیزاسیون اقتدارگرای رضا شاه متمایل شوند.
از دیگر نتایج امپریالیسم بریتانیا در ایران، نقش آن در تشکیل ناسیونالیسم ایرانی بود، چرا که این ناسیونالیسم در برابر یک انکار قطعی دیگری به وجود آمد و این دیگری، انگلستان بود که حضورش در ایران به ویژه در جنوب، یکدست و انعطافناپذیر نبود، بلکه مجموعهای از برنامهها و مصلحتاندیشیهای موقتی و محلی مانند روابط دو طرفه با نخبگان محلی، تشکیل مناطق نفوذ، رخنههای اقتصادی و دخالتهای مستقیم نظامی و مالی بود. اموری که باعث نوعی انگلیسیهراسی و میراثی شد برای یک نوع تئوری توطئه از نقش خبیثانهی انگلستان در تاریخ ایران که هنوز هم در بین ایرانیان وجود دارد.
جالب است که در مقابل، چنین دیدی نسبت به روسیه که مناطق زیادی از خاک
ایران را در اوایل و اواسط دورهی قاجاری به خاک خود ملحق نمود و هزاران سرباز
روسی در ابتدای قرن بیستم، استانهای شمالی ایران را تا اصفهان اشغال کردند و ایرانیان
زیادی را کشتند، وجود ندارد. قدرت و نفوذ انگلستان در ایران بر خلاف نفوذ روسیه در این کشور، کمتر
آشکار، کمتر ملموس و کمتر قابل توضیح و ظاهراً بادوامتر بود و شاید این ابهام در
رفتار بود که باعث گردید ایرانیان در مقایسه با رفتار سبعانهی روسها نسبت به
خویش، به تئوری توطئهگرایانهی «دستهای
پنهان انگلیس» برسند.
+
شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۰۰:۰۷
نظر شما