دکتر سید رسول ابطحی
دکتری:
دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز
صدای گذشته
«پل تامپسون» نقشی پیشرو و مهم در ایجاد انجمن تاریخ شفاهی انگلستان و جنبش بینالمللی تاریخ شفاهی ایفا کرد. وی در کتاب معروف خویش «صدای گذشته» توضیح داد که چگونه تاریخ شفاهی عرصههای جدیدی را در تاریخ برای مورخان باز کرده است.
پل تامپسون (Paul Thompson) متولد 1935 م، جامعهشناس انگلیسی و مورخ تاریخ شفاهی، استاد جامعهشناسی دانشگاه اسکس، نقشی پیشرو در تحقیقات مربوط به زندگینامههای افراد و تاریخ شفاهی
در حیطهی جامعهشناسی و تاریخ اجتماعی داشته است. وی در سال 1971 م، انجمن تاریخ
شفاهی و مجلهی تاریخ شفاهی را راهاندازی کرد. از سال 1970 تا 1973 م، پروژهای با نام «زندگی خانوادگی و تجربهی شغلی پیش از 1918 م» را به عنوان اولین
پروژهی تاریخ شفاهی در انگلستان رهبری کرد. از نتایج این پروژه انتشار «ادواردیها:
بازسازی جامعهی انگلیس» بود. او همچنین در سال 1987 م، مجموعهی «زندگینامههای ملی» را در کتابخانه و مرکز اسناد ملی انگلستان در لندن بنیانگذاری
نمود که هدف آن جمعآوری خاطرات دست اول زندگی افراد مختلف بود. از تامپسون تاکنون بیش از بیست اثر در زمینههای گوناگون اجتماعی و تاریخ شفاهی مانند تاریخ
شفاهی کار و پیشه از جمله ماهیگیران اسکاتلندی، کارگران کارخانههای ماشینسازی و
زندگینامههای مهاجران جامائیکایی و … منتشر شده است. از میان آثار برجستهی او
در حیطهی تاریخ شفاهی، کتاب «صدای گذشته» (The Voice of the Past) است که نخستین
بار در سال 1978 م، منتشر گردید. با توجه به این که از زمان انتشار آن تا کنون از کتابهای مهم و مؤثر در عرصهی تاریخ شفاهی بوده، پرداختن به آن به ویژه با تأکید
بر فواید تاریخ و شواهد شفاهی ذکر شده در این کتاب، ضروری مینماید.
کتاب صدای گذشته مقدمهای مفید در روششناسی تاریخ شفاهی است و شیوههای مختلف و تکنیکهای مصاحبه را برای پژوهشگران تاریخ شفاهی و استفاده از حافظهی انسانها را به عنوان یک منبع تاریخی معرفی میکند. همچنین این کتاب به عنوان یک راهنمای جامع برای دستیابی به تاریخ شفاهی در قسمتهای مختلف تاریخنگاری، شیوههای عملی جامعی از اینکه پروژههای تاریخ شفاهی چگونه باید راهاندازی و اجرا شوند، ارائه میدهد. در عین حال، کتاب به فواید تاریخ شفاهی هم در بعد اجتماعی و هم در بعد فردی انسانها میپردازد.
به اعتقاد تامپسون، احیای شیوهی مصاحبه میتواند باعث ایجاد ارتباط بین مورخان و محققان در دیگر رشتهها به ویژه انسانشناسی، جامعهشناسی و مطالعات گویشها و فرهنگ عامیانه شود. نوعی همکاری که بخشی از جریان تاریخ و جنبهی اختصاصی حرفهی تاریخنگاری در مجامع آکادمیک است. بدین ترتیب تاریخ شفاهی در یک سطح، دیدگاههایی جدید و عرصههایی نو از تحقیق را در تاریخ باز میکند.
در عین حال تاریخ شفاهی میتواند در حد مکمل یا مصحح نوشتههای تاریخی به کار رود و همچنین میتواند مدارکی برای حوادثی از تاریخ باشد که مدارک کتبی دربارهی آنها وجود ندارد. چنین تاریخی میتواند ما را قادر سازد که تحقیق دربارهی حوزههایی را شروع کنیم که تا قبل از آن غیر قابل دسترس به نظر میرسیدند مثل تاریخ زنان یا تاریخ گروههای اقلیت در جامعه یا در تاریخ کارگری نقش یک گروه از کارگران که با هم متحد و همگام نبودهاند. بدین گونه تاریخ شفاهی در سطحی دیگر به مورخان امکان میدهد که به حوادث تاریخی از یک زاویهی جدید یعنی از دید طبقات پایین نگاه کنند.
در همین راستا، شواهد شفاهی میتوانند چالشی برای گزارشهای رسمی ثبت شده، که دیدگاه صاحبان قدرت را منعکس میکنند، باشند. نتیجه این که تاریخ شفاهی به خلق دیدگاههایی که چند بعدی هستند و تنها یک جانبه روایت نمیشوند، کمک میکند. دیگر این که اظهارت و دیدگاههای افراد عادی یک کارخانه، کشاورزان یک مزرعه، افراد مهاجر از یک اقلیت نژادی یا حتی مجرمان محبوس در زندانها و دیگر گروههای گمنام جامعه، فرصت ابراز وجود مییابند. با توجه به اینکه این گروهها به شیوهی خود سخن میگویند، در مواردی باعث میشوند که ارزشهای آنها و نقش آنها در جامعه، که برای مدت طولانی توسط فرهنگ حاکم نادیده گرفته شده یا کم اهمیت جلوه داده شده بودند، باز تعریف شوند.
به اعتقاد تامپسون، وظیفهی مورخان تاریخ شفاهی این است که از مدارک شفاهی (کلمات مردم) استفاده کنند تا به نقش مردم معمولی در تاریخ اهمیت بخشند. آنها میتوانند با مصاحبه با افراد به حاشیه رانده شدهی جامعه از قبیل افراد سالمند، صاحبان حرفههای از رونق افتاده و … به آنان اعتماد به نفس بخشند و تجارب آنها را به نسل جوان منتقل کنند. امری که باعث میشود تا شکاف بین نسلها کمتر شود و گفتگوی گذشته و حال و آینده تسهیل گردد.
طبق نظر تامپسون، تاریخ شفاهی نه تنها برای کل تاریخ و افرادی که آنها گفته میشود، مفید است بلکه برای مصاحبهگران و مورخان هم مفید و تأثیرگذار است. زیرا باعث میشود مورخان به درون جامعه بروند و در هنگام فهم و تحلیل تاریخ بهتر بتوانند با نقش گروههای مختلف انسانی در تاریخ رابطه برقرار نمایند و به گفتهی کالینگوود تاریخ را تخیل کنند. این فهم بهتر و عمیقتر از تاریخ در ایفای نقش دیگرِ مورخان به عنوان معلمان و اساتید تاریخ دانشگاه بسیار مؤثر است. آنها آموزشدهندگان برتری برای انتقال تجارب تاریخی خود به فراگیران خویش خواهند بود تا معلمان تاریخی که تاریخ را فقط از لابلای کتابها و مقالههای مکتوب فهم میکنند.
از یک دیدگاه بیشتر نظری، تامپسون شواهد شفاهی را به عنوان اسنادی جدید میبیند که میتواند شکاف و فاصلهی بین تئوریهای کلان در حیطهی جامعهشناسی و تئوریهای موجود در رابطه با شخصیت افراد در حیطهی روانشناسی را پر کند. بدین گونه که تاریخ شفاهی میتواند روابط بین سیستمهای عمومی اقتصادی- اجتماعی و رشد و پرورش شخصیت افراد را از طریق ثبت تجارب افراد در حلقههای واسط بین این دو یعنی مدارس، محلههای زندگی افراد و روابط فامیلی مشخص کند. امری که میتواند ما را در ایجاد تعادل بین نقش شکلدهندهی نیروهای نظام اقتصادی- اجتماعی و قدرت محرکهای روانشناختی و بیولوژیک یاری کند.
با وجود فواید ذکر شده، تامپسون تاریخ شفاهی را به عنوان شاخهای جدا از تاریخ نمیبیند، بلکه آن را به عنوان روشی در میان روشهای دیگر برای جمعآوری شواهد تاریخی تلقی میکند. او معتقد است که برای شواهد شفاهی مانند شواهد مکتوب، نقطه ضعفهایی مانند تعصب و تحریف وجود دارد. تامپسون حتی مشکلاتی مانند مهم جلوه دادن نقش خود در تاریخ، قابل اعتماد نبودن خاطرات و حافظهی بعضی از افراد و مسائل مربوط به متن اجتماعی بعضی مصاحبهها را برمیشمارد که خاص تاریخ شفاهی است. دیگر اینکه شواهد شفاهی مانند دیگر شواهد تاریخی باید تفسیر شوند. در اینجا تامپسون ادعای بعضی از طرفداران تاریخ مردمی را که معتقدند: آن قدر مطالب و شواهد آنها واقعی است که خودش گویای تاریخ است و احتیاج به تفسیر ندارد، رد میکند. به اعتقاد او همان قدر که ممکن است شواهد مکتوب به علل گوناگون مانند علل سیاسی، اجتماعی و غیره دستکاری، تحریف و گزینش شده باشند، شواهد شفاهی نیز میتوانند آسیب دیده باشند. نتیجه این که در یک رهیافت متعادل، منابع شفاهی و مکتوب باید به عنوان مکمل یکدیگر به کار روند و هر دو باید با استفاده از شیوههای حرفهای مورد نقد و بررسی قرار گیرند.
در واقع میتوان گفت که هدف اصلی تامپسون از انتشار کتاب خویش، نشان دادن اهمیت تاریخ شفاهی در کنار تاریخ مکتوب بود و او آن قدر در کار خویش موفق بود که بعد از انتشار کتاب صدای گذشته بحث بر سر مجاز بودن شواهد شفاهی در تاریخ فراتر رفت و به نتایج و کاربردهای متفاوت آن در جامعه و تاریخ کشیده شد.
کتاب صدای گذشته مقدمهای مفید در روششناسی تاریخ شفاهی است و شیوههای مختلف و تکنیکهای مصاحبه را برای پژوهشگران تاریخ شفاهی و استفاده از حافظهی انسانها را به عنوان یک منبع تاریخی معرفی میکند. همچنین این کتاب به عنوان یک راهنمای جامع برای دستیابی به تاریخ شفاهی در قسمتهای مختلف تاریخنگاری، شیوههای عملی جامعی از اینکه پروژههای تاریخ شفاهی چگونه باید راهاندازی و اجرا شوند، ارائه میدهد. در عین حال، کتاب به فواید تاریخ شفاهی هم در بعد اجتماعی و هم در بعد فردی انسانها میپردازد.
به اعتقاد تامپسون، احیای شیوهی مصاحبه میتواند باعث ایجاد ارتباط بین مورخان و محققان در دیگر رشتهها به ویژه انسانشناسی، جامعهشناسی و مطالعات گویشها و فرهنگ عامیانه شود. نوعی همکاری که بخشی از جریان تاریخ و جنبهی اختصاصی حرفهی تاریخنگاری در مجامع آکادمیک است. بدین ترتیب تاریخ شفاهی در یک سطح، دیدگاههایی جدید و عرصههایی نو از تحقیق را در تاریخ باز میکند.
در عین حال تاریخ شفاهی میتواند در حد مکمل یا مصحح نوشتههای تاریخی به کار رود و همچنین میتواند مدارکی برای حوادثی از تاریخ باشد که مدارک کتبی دربارهی آنها وجود ندارد. چنین تاریخی میتواند ما را قادر سازد که تحقیق دربارهی حوزههایی را شروع کنیم که تا قبل از آن غیر قابل دسترس به نظر میرسیدند مثل تاریخ زنان یا تاریخ گروههای اقلیت در جامعه یا در تاریخ کارگری نقش یک گروه از کارگران که با هم متحد و همگام نبودهاند. بدین گونه تاریخ شفاهی در سطحی دیگر به مورخان امکان میدهد که به حوادث تاریخی از یک زاویهی جدید یعنی از دید طبقات پایین نگاه کنند.
در همین راستا، شواهد شفاهی میتوانند چالشی برای گزارشهای رسمی ثبت شده، که دیدگاه صاحبان قدرت را منعکس میکنند، باشند. نتیجه این که تاریخ شفاهی به خلق دیدگاههایی که چند بعدی هستند و تنها یک جانبه روایت نمیشوند، کمک میکند. دیگر این که اظهارت و دیدگاههای افراد عادی یک کارخانه، کشاورزان یک مزرعه، افراد مهاجر از یک اقلیت نژادی یا حتی مجرمان محبوس در زندانها و دیگر گروههای گمنام جامعه، فرصت ابراز وجود مییابند. با توجه به اینکه این گروهها به شیوهی خود سخن میگویند، در مواردی باعث میشوند که ارزشهای آنها و نقش آنها در جامعه، که برای مدت طولانی توسط فرهنگ حاکم نادیده گرفته شده یا کم اهمیت جلوه داده شده بودند، باز تعریف شوند.
به اعتقاد تامپسون، وظیفهی مورخان تاریخ شفاهی این است که از مدارک شفاهی (کلمات مردم) استفاده کنند تا به نقش مردم معمولی در تاریخ اهمیت بخشند. آنها میتوانند با مصاحبه با افراد به حاشیه رانده شدهی جامعه از قبیل افراد سالمند، صاحبان حرفههای از رونق افتاده و … به آنان اعتماد به نفس بخشند و تجارب آنها را به نسل جوان منتقل کنند. امری که باعث میشود تا شکاف بین نسلها کمتر شود و گفتگوی گذشته و حال و آینده تسهیل گردد.
طبق نظر تامپسون، تاریخ شفاهی نه تنها برای کل تاریخ و افرادی که آنها گفته میشود، مفید است بلکه برای مصاحبهگران و مورخان هم مفید و تأثیرگذار است. زیرا باعث میشود مورخان به درون جامعه بروند و در هنگام فهم و تحلیل تاریخ بهتر بتوانند با نقش گروههای مختلف انسانی در تاریخ رابطه برقرار نمایند و به گفتهی کالینگوود تاریخ را تخیل کنند. این فهم بهتر و عمیقتر از تاریخ در ایفای نقش دیگرِ مورخان به عنوان معلمان و اساتید تاریخ دانشگاه بسیار مؤثر است. آنها آموزشدهندگان برتری برای انتقال تجارب تاریخی خود به فراگیران خویش خواهند بود تا معلمان تاریخی که تاریخ را فقط از لابلای کتابها و مقالههای مکتوب فهم میکنند.
از یک دیدگاه بیشتر نظری، تامپسون شواهد شفاهی را به عنوان اسنادی جدید میبیند که میتواند شکاف و فاصلهی بین تئوریهای کلان در حیطهی جامعهشناسی و تئوریهای موجود در رابطه با شخصیت افراد در حیطهی روانشناسی را پر کند. بدین گونه که تاریخ شفاهی میتواند روابط بین سیستمهای عمومی اقتصادی- اجتماعی و رشد و پرورش شخصیت افراد را از طریق ثبت تجارب افراد در حلقههای واسط بین این دو یعنی مدارس، محلههای زندگی افراد و روابط فامیلی مشخص کند. امری که میتواند ما را در ایجاد تعادل بین نقش شکلدهندهی نیروهای نظام اقتصادی- اجتماعی و قدرت محرکهای روانشناختی و بیولوژیک یاری کند.
با وجود فواید ذکر شده، تامپسون تاریخ شفاهی را به عنوان شاخهای جدا از تاریخ نمیبیند، بلکه آن را به عنوان روشی در میان روشهای دیگر برای جمعآوری شواهد تاریخی تلقی میکند. او معتقد است که برای شواهد شفاهی مانند شواهد مکتوب، نقطه ضعفهایی مانند تعصب و تحریف وجود دارد. تامپسون حتی مشکلاتی مانند مهم جلوه دادن نقش خود در تاریخ، قابل اعتماد نبودن خاطرات و حافظهی بعضی از افراد و مسائل مربوط به متن اجتماعی بعضی مصاحبهها را برمیشمارد که خاص تاریخ شفاهی است. دیگر اینکه شواهد شفاهی مانند دیگر شواهد تاریخی باید تفسیر شوند. در اینجا تامپسون ادعای بعضی از طرفداران تاریخ مردمی را که معتقدند: آن قدر مطالب و شواهد آنها واقعی است که خودش گویای تاریخ است و احتیاج به تفسیر ندارد، رد میکند. به اعتقاد او همان قدر که ممکن است شواهد مکتوب به علل گوناگون مانند علل سیاسی، اجتماعی و غیره دستکاری، تحریف و گزینش شده باشند، شواهد شفاهی نیز میتوانند آسیب دیده باشند. نتیجه این که در یک رهیافت متعادل، منابع شفاهی و مکتوب باید به عنوان مکمل یکدیگر به کار روند و هر دو باید با استفاده از شیوههای حرفهای مورد نقد و بررسی قرار گیرند.
در واقع میتوان گفت که هدف اصلی تامپسون از انتشار کتاب خویش، نشان دادن اهمیت تاریخ شفاهی در کنار تاریخ مکتوب بود و او آن قدر در کار خویش موفق بود که بعد از انتشار کتاب صدای گذشته بحث بر سر مجاز بودن شواهد شفاهی در تاریخ فراتر رفت و به نتایج و کاربردهای متفاوت آن در جامعه و تاریخ کشیده شد.
+
شنبه ۸ فروردین ۱۳۹۴ ساعت ۰۲:۳۷
نظر شما