دکتر سید رسول ابطحی
دکتری:
دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز
نقد نقد
آیا تعریف تاریخ محلی به عنوان نگارش اطلاعات تاریخی با تقید به یک چارچوب مکانی یا یک عرصهی جغرافیایی محدود، تعریفی قابل دفاع است به طوری که بتوان تاریخ محلی را به عنوان یک رشتهی مستقل دانشگاهی مطرح نمود؟
اخیراً جناب آقای دکتر فیاض در مجلهی سوره، مقالهای با عنوان «تاریخ محلی در بوتهی آزمون» منتشر نمودهاند و این
سئوالات را مطرح کردهاند که اصطلاح «تاریخ محلی» چه معناهایی میتواند
داشته باشد و آیا اساساً میتوان از چنین تاریخی خاصه به عنوان یک رشتهی مستقل
دانشگاهی نام برد؟
از
آنجا که هر دانشپژوه منصفی به منظور محکم نمودن جایگاه خویش از هر نقدی استقبال میکند تا نه تنها ضربهخورهای آراء و افکار خود را بداند، بلکه درصدد دفاع یا تصحیح
آرای خویش برآید، تصمیم گرفتم در حد امکان و توان خویش آن گونه که قادر به فهم
نظریات ایشان بودم، آرای مطرح شده را نقادی نمایم. ناگفته نماند که این نقادی به
درخواست خود آقای دکتر فیاض صورت پذیرفته است. زیرا به نظر ایشان تضارب آرا به
پیراستگی و پختگی هر چه بیشتر آنها منجر میگردد و البته فضای بحث و گفتگو برای
دیگران به منظور اظهار نظر و نقادی باز است.
در ابتدای مقاله، نویسندهی محترم به درستی خاطرنشان
ساخته است که صرف وجود رشتهای در دانشگاههای اروپایی دلیلی نمیشود که به بحث و
تأمل دربارهی فلسفهی وجودی آن رشتهی دانشگاهی در کشور خود و لزوم هماهنگی و انطباق
آن رشته با بسترهای مناسب فرهنگی و تاریخی آن نپردازیم. زیرا «علوم انسانی علومی
هستند که عمیقاً به بسترهای فرهنگی خود وابستهاند و فلسفهی وجودی آنها در پیوندی
معنادار با تاریخ و فرهنگ زیست بومشان است.» سپس ایشان در ادامه، مشکلاتی چند در رابطه با
نسبت عنوان تاریخنگاری محلی به بعضی از آثار قدما و ابهاماتی مختلف در رابطه با تعریف
تاریخ محلی، تعیین مرز محلی و غیرمحلی و لزوم تأکید بر تاریخیت این رشته عنوان
نمودهاند. در آخر هم تعریفی معرفتشناختی از تاریخ محلی، که میتواند آن را به عنوان
یک رشتهی دانشگاهی مستقل مطرح نماید، ارائه دادهاند. هر چند ایشان خاطر نشان ساختهاند
که به دلیل محدودیت سهمیهی واژگانی نشریه (4000 کلمه) نتوانستهاند آرا و
افکار خویش را به طور کامل توضیح دهند. در هر صورت، علاقهمندان برای فهم و دریافت
این آرا و به تبع آن برای قضاوت دربارهی ضعف و قوت نقادی ارائه شده در این نوشتار باید به
ماهنامهی سوره، شمارهی 80 و 81، آذر و دی 1393 ش. صص 248- 244، مراجعه
نمایند.
از دید آقای دکتر فیاض، مشکل اول اینجاست که در برخورد با
اصطلاح تاریخ محلی در سنت تاریخنگاری ایرانی- اسلامی، هر چند برخی از مورخان بر تمرکز
بر یک محدودهی جغرافیایی (ولایت یا شهر) به ثبت و ضبط اطلاعات تاریخی پرداختهاند،
اما از اصطلاح تاریخ محلی استفاده نکردهاند. لذا به نظر میرسد که نامیدن دستهای
از نوشتارهای تاریخی گذشتگان با عنوان تاریخ محلی بدون توجه به مفهوم دقیق محلیت از
پشتوانهی معرفتشناختی کافی برخوردار نباشد و بلکه عبارتی مبهم باشد.
چنان
چه تاریخ محلی را در مقابل تاریخ عمومی قرار دهیم «در این صورت تاریخ عمومی به
لحاظ چهارچوب مکانی موضوعاتش و نه خود موضوعاتش فراگیرتر از تاریخهای محلی خواهد
بود.» گذشته از اینکه «در این تقسیمبندی مرز میان عمومی و محلی دقیقاً مشخص نیست.» همچنین اگر تاریخ محلی را در کنار «تاریخ ملی»
و «تاریخ جهانی» تقسیمبندی کنیم، تاریخ محلی، تاریخ «فروملی» و تاریخ جهانی، تاریخی «فراملی» میشود. مشکل این تقسیمبندی هم از مفهوم
مدرن ملیت ایجاد میگردد که در تاریخ ایران اسلامی، مفهومی بیگانه بوده است و هر چند
بعضی از نویسندگان با انگیزهی حب وطن قلم به دست گرفتهاند، اما وطن در نظر آنها
دو ساحت ابدانی (شهر محل تولد و بالندگی) و ایمانی (دارالاسلام) داشته است. بنابراین اطلاق
وطن در مفهوم مدرن آن، که عبارت از یک گسترهی قلمرو زبانی، نژادی و سیاسی که افراد
در آن زیست میکنند، به دیدگاههای گذشتگان چیزی جز آناکرونیسم نیست. در نتیجه انگیزهی حب وطن فقط میتواند انگیزهی تاریخ یک شهر باشد و انگیزهی نگارش تاریخهای
ولایات و یا تاریخهای سلسلهای از نوع سیاسی و اداری بوده است.
مشکل
دوم - صرفنظر از دیدگاه گذشتگان نسبت به تاریخ محلی و انگیزههای آنان در نگارش این نوع کتابها - از ابهام عبارت تاریخ محلی ایجاد میشود. از آنجا که «تلقی غالب
از تاریخ محلی، عبارت از نگارش اطلاعات تاریخی با تقید به یک چارچوب مکانی یا یک
عرصهی جغرافیایی محدود است»، پرسشهایی به ذهن میآید. اولاً مگر عرصهی
جغرافیایی نامحدود هم داریم؟ زیرا هر تاریخی حتی تاریخ جهان در یک عرصهی جغرافیایی
محدود رخ میدهد. لذا دامنهی محدودیت تاریخ محلی را باید مشخص کنیم. اگر تاریخ
محلی عبارت از تاریخ یک شهر یا ایالت به یک کشور است، پس تاریخ یک کشور نسبت به تاریخ
جهان هم تاریخ محلی است. ثانیاً کلمهی تاریخ در اصطلاح تاریخ محلی از چه شأنی
برخورداراست؟ «آیا تاریخ محلی درصدد است که گذشتهی یک محل جغرافیایی را با استفاده
از روش تاریخی روشن سازد؟ (تاریخ به مثابهی روش و تأکید بر تاریخیت) و یا میخواهد
وقایع مربوط به انسانهای گذشته (واقعیتها) را با تقید به یک چهارچوب جغرافیایی
محدود عرضه بدارد؟ (تأکید
بر محلیت)». به نظر میرسد که در تلقی متعارف، تصور دوم غالب است. لذا واژهی محل تنها نقش مقید و محدود ساختن موضوع را دارد (نقش عرضی) و نه نقش معرفتی و
روشی (نقش ذاتی). بنابراین این محدودیت مکانی نمیتواند باعث ایجاد رشتهای
جداگانه از بستر عمومی تاریخنگاری شود. ثالثاً «نسبت مقولهی زمان با مفهوم
محلیت در اصطلاح تاریخ محلی چیست؟ گذر زمان چه تأثیری در درک ما از مفهوم محل
دارد؟» چگونه است که امروزه تاریخ اسپانیا یا مصر جزو تاریخ محلی نیست اما
بسیاری از آثار گذشتگان با تمرکز بر چارچوب مکانی مصر یا اندلس در زمرهی تواریخ محلی
محسوب میشوند؟ به نظر می رسد «که آنچه محلی بودن یک تاریخ را مشخص میسازد عمدتاً در گرو تلقی هر عصری از مفهوم محلی است و نه انحصاراً در گرو چارچوب مکان و محل.» در نتیجه محلی بودن مصر و اندلس در مقایسه با کلیت دارالسلام موجه مینماید، در حالی که
در دنیای مدرن دو کشور مستقل هستند. در نتیجه این ذهن ماست که در اینجا مفهوم محلیت
را ساخته است و نه لزوماً مکان.
با توجه
به نکات یاد شده، مفهوم محل را نه از نظر جغرافیایی بلکه از دید معرفتشناسی تاریخی
باید جستجو کرد. از دید جغرافیایی کاربرد اصطلاح تاریخ محلی هنگامی توجیهپذیر است
که بتوانیم محدوده و چارچوب مکانی یک محل را دقیقاً مشخص کنیم. اما از دید معرفتشناختی باید دنبال شرایط و ویژگیهایی باشیم که برخی رویدادها را دارای ظرفیت
جهانی (عمومی و فراگیر) و برخی دیگر را محلی (محدود) ارزیابی میکند. «اینجا
صرفاً محدود بودن فیزیکی و یا اداری یک مکان جغرافیایی نیست که مفهوم محلیت را شکل
میدهد بلکه این تلقی مورخ از اهمیت و دامنهی تأثیرگذاری رویدادها است که به محلی
یا عمومی بودن رویداد معنا میبخشد.» در نتیجه ملاک عمومی و محلی بودن میشود
برتری و فروتری در عرصههای گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دیگر شاخصها که به یک
سامانهی اجتماعی انتظام میبخشند. هرچه این شاخصها قدرتمندتر، تأثیرگذارتر و
توانمندتر ظاهرشوند فراتر از تلقی محلی بودن قرار میگیرند و بالعکس. یا هرچه یک
ناحیهی جغرافیایی در متن تاریخ باشد و به لحاظ کمی و کیفی تأثیر بیشتری بر حوادث
تاریخی داشته باشد، فراتر از تلقی محلی بودن است و اگر در حاشیهی تاریخ باشد، یعنی
بتوان به درک عمومی تاریخ نائل شد بدون اینکه نیازی به پرداختن به رویدادهای آن
ناحیهی حاشیهای داشت، محملی برای تاریخنگاری محلی به معنای فردی و دارای
تأثیرگذاریهای محدود میشود. بنابراین تلقی محلی در تاریخ محلی «نه ناشی از کالبد
فیزیکی و چارچوب جغرافیایی آن مکان بلکه برخاسته از برداشتی است که ناظران
از رویدادهایی که در آن مکان روی میدهد، دارند. این رویدادها به فراخور تأثیرگذاری
فراگیر و محدود، پذیرای صفت عمومی و محلی میشوند.»
در جواب
به انتقادات یادشده چند نکته به ذهن میآید. اولاً: لازم نیست که گذشتگان در تألیف
آثار خویش اصطلاح تاریخ محلی را به کار برده باشند یا تلقی دقیقی از تقسیمبندیهای
کتب مختلفی که دربارهی موضوعات گوناگون تاریخی مینوشتند، داشته بوده باشند. همان
طور که واژهی «خبر» و جمع آن «اخبار» پیش از اواخر قرن دوم هجری تعبیری از اندیشه و مفهومی
بود که «بعداً» تاریخ بر آن اطلاق گردید. در نتیجه محدثان و اخباریان اسلاف
مورخان قرون بعدی شدند.
ثانیاً:
هر چند درست است که در مواجهه با دو گونه تلقی از تاریخ، تاریخ به مثابهی روش و تاریخ
به عنوان واقعیتها، تلقی دوم به تاریخ محلی به عنوان یک رشته استقلال نمیبخشد،
اما این نگاه میتواند به عنوان پیشینهی تاریخنگاری محلی در اسلام و ایران تلقی
شود. زیرا دیدگاه اول دیدگاهی مدرن است که در تاریخنگاری محلی جدید مطرح میگردد
و همین نکته است که در مطالعات جدید تاریخنگاری محلی، مرز بین تاریخ و علوم دیگر را
مشخص میکند. هر چند یک مورخ محلی مجبور میگردد که از دستاوردهای علوم دیگر و یا حتی
روشهای آنان استفاده کند، اما آن مورخ ملزم است که دید تاریخی خود را حفظ نماید. به همین
شیوه، کتب تاریخ محلی گذشتگان به عنوان پیشینهی تاریخنگاری محلی به علت نبود
مفهوم ملیت و به علت وجود انگیزههای مختلف در نگارش آنها (حب وطن، سیاسی و اداری و …)
در مقابل تاریخ عمومی قرار میگیرد و ردهبندی تاریخ محلی در برابر تاریخ ملی، امری
مدرن و مربوط به نوشتههای معاصر است.
ثالثاً در جواب به مبهم بودن مرز محلی بودن و محدودهی جغرافیایی آن، تا جایی که به ذهن
اینجانب میرسد، این پرسش مهم با فلسفهی وجودی تاریخ محلی گره خورده است. به این
معنا که در گسترهی یک کشور یا حتی یک استان، دامنهی مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی
و حتی سیاسی آن قدر گسترده است که پرداختن به همهی آنها در یک تاریخ عمومی، ملی،
فراگیر یا هر اسم دیگری که برای آن انتخاب شود، امکانپذیر نیست یا حداقل بسیار مشکل
است. لذا مورخان محلی در عین اینکه با توجه به موضوع مورد بررسی خود، برشی زمانی را
لحاظ میکنند، مجبورند که «برشی مکانی» در یک حیطهی جغرافیایی از یک کشور بدهند تا بتوانند
آن جزییات را که در یک تاریخ ملی (یعنی تاریخ یک کشور از دیدگاه مدرن) مجال پرداختن
به آن نیست، تشریح و تحلیل نمایند. بر این اساس هر چند بعضی از موضوعات تاریخ محلی
از نظر چهارچوب مکانی و نه خود آن موضوعات فروتر از تاریخ عمومی قرار میگیرند، اما
بخش عمدهای از موضوعات تاریخ محلی به علت خرد و جزئی بودن جدای از موضوعات تاریخ
عمومی قرار میگیرند. زیرا در تاریخ
عمومی به علت عمومی بودن، مجال پرداختن به آنها وجود ندارد. ناگفته نماند که
مورخان محلی در این پرداختن به امور خرد، متناسب با موضوع مورد پژوهش خویش نگاهی هم
به مسائل و وضعیت ملی و حتی جهانی دارند. زیرا دیدگاه غالب در پس ذهن مدافعان تاریخ
محلی به عنوان یک رشتهی مستقل این است که در یک جامعهی متکثر و غیرمتمرکز، روستاها،
شهرها، استانها و یا ایالتها در تعامل مداوم با کانونهای قدرت مرکزی هستند و
سهم خویش را از قدرت مرکزی با توجه به امکانات بالقوه و استعدادهای محلی خویش میطلبند. بنابراین دقیقاً بر اساس تعریف «در حاشیه بودن محل و در نتیجه در حاشیه بودن تاریخ
محلی است» (تعریف آقای دکتر فیاض از تاریخ محلی) که تاریخ محلی میشود حاشیهای
فرعی بر متن اصلی تاریخ عمومی یا ملی و فلسفهی وجودی خویش به عنوان یک رشتهی
مستقل را از دست میدهد.
در پایان لازم به تذکر است که هر چند به نظر میآید که قبض و بسط مفهوم محل با
توجه به تغییرات جغرافیایی در تاریخ صحیح است، اما تا آن جا که اینجانب اطلاع دارد
تاریخ مصر به عنوان یک تاریخ محلی، تاریخ خطط و نواحی مصر است و تاریخ عمومی مصر نیست.
+
پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۲۳:۰۴
نظر شما