دکتر سید رسول ابطحی
دکتری:
دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز
سفرنامهی پیترو دلاواله
نوشتار زیر معرفی اجمالی از سفرنامهی پیترو دلاوالهی ایتالیایی به ایران عصر صفوی میباشد.
سفرنامهها با توجه به مطالبی که دربارهی
آداب و رسوم اجتماعی، وضعیت جغرافیایی مناطق مختلف، شرح وقایع هم عصر سفرنامهنویس، وضعیت راهها، اماکن و معماری مناطق مختلف، توجه به نوع پوشش، خوراکیها،
باورها و اعتقادات مردم نواحی مختلف و ... دارند، میتوانند از نظر تاریخی چه از دید کلی و چه از دید محلی دارای اعتبار و ارزش باشند. البته در
هنگام استفاده از آنها باید به دیدگاه، مبانی فکری و اعتقادی نویسندگان آنها توجه
داشت و مانند هر منبع تاریخی دیگر، چشم پوشیده و بدون نقادی و مقایسهی آنها
با منابع دیگر تاریخی از آنان استفاده ننمود.
یکی از این سفرنامهها که به علت روحیهی کنجکاو و دقت و تیزبینی نگارندهاش در بارهی امور مربوط به ایران و مناطق مختلف آن از دید یک ناظر بیرونی و خارجی دارای اهمیت است، سفرنامهی پیترو دلاواله میباشد. از آنجا که او از طبقهی اشراف و نجبای ایتالیا بود، از تعلیم و تربیت خاص اشراف برخوردار بود. بنابراین با علومی مانند تاریخ، جغرافیا، نجوم و اساطیر، انواع هنرها، فنون رزمی و آداب و سنن درباری آشنایی داشت و بجز زبان مادری به زبانهای ترکی، فارسی، عربی و تا حدی قبطی و کلدانی تکلم میکرد.
یکی از این سفرنامهها که به علت روحیهی کنجکاو و دقت و تیزبینی نگارندهاش در بارهی امور مربوط به ایران و مناطق مختلف آن از دید یک ناظر بیرونی و خارجی دارای اهمیت است، سفرنامهی پیترو دلاواله میباشد. از آنجا که او از طبقهی اشراف و نجبای ایتالیا بود، از تعلیم و تربیت خاص اشراف برخوردار بود. بنابراین با علومی مانند تاریخ، جغرافیا، نجوم و اساطیر، انواع هنرها، فنون رزمی و آداب و سنن درباری آشنایی داشت و بجز زبان مادری به زبانهای ترکی، فارسی، عربی و تا حدی قبطی و کلدانی تکلم میکرد.
دلاواله در سن بیست و هشت سالگی در
سال 1614 م، از ایتالیا عازم شرق شد و پس از گذشتن از قسطنطنیه، آسیای صغیر، مصر،
فلسطین، سوریه و عراق وارد ایران گردید. او به مدت شش سال در ایران اقامت گزید و آنگاه
از ایران عازم هند گشت و پس از بیست ماه اقامت در هند و سپس دیدن جزایر قبرس، مالت
و سیسیل به ایتالیا بازگشت.
آن گونه که از متن کتاب دلاواله به دست میآید، او در طول سفرهای خود به پژوهش در امور مذهبی و امور اجتماعی مانند آداب و سنن بومی، معماری و شهرسازی قدیم و جدید میپرداخت و از توجه به آثار باستانی مانند تخت جمشید، طاق کسری و برج بابل، خرید و تهیهی داروها، جمعآوری نمونههای گیاهی و کتب نفیس خطی دانشمندان شرق غفلت نمیکرد. همچنین او در طول سفر، مشاهدات خود را با کتب و رسالات قبلی تطبیق میداد. علاوه بر این موارد، سفرنامهی دلاواله از نظر توجه او به شیوه حکومتی کشورهای همسایهی ایران، توجه به امنیت راهها، طرز سلوک سپاهیان به هنگام عبور از مناطق و شهرهای بین راه و شیوههای مجازات متعدیان و خطاکاران در ایران عصر شاه عباس اول حائز اهمیت است.
آن گونه که از متن کتاب دلاواله به دست میآید، او در طول سفرهای خود به پژوهش در امور مذهبی و امور اجتماعی مانند آداب و سنن بومی، معماری و شهرسازی قدیم و جدید میپرداخت و از توجه به آثار باستانی مانند تخت جمشید، طاق کسری و برج بابل، خرید و تهیهی داروها، جمعآوری نمونههای گیاهی و کتب نفیس خطی دانشمندان شرق غفلت نمیکرد. همچنین او در طول سفر، مشاهدات خود را با کتب و رسالات قبلی تطبیق میداد. علاوه بر این موارد، سفرنامهی دلاواله از نظر توجه او به شیوه حکومتی کشورهای همسایهی ایران، توجه به امنیت راهها، طرز سلوک سپاهیان به هنگام عبور از مناطق و شهرهای بین راه و شیوههای مجازات متعدیان و خطاکاران در ایران عصر شاه عباس اول حائز اهمیت است.
سفرنامهی دلاواله شامل سه بخش (عثمانی،
ایران و هند) است که هر بخش شامل هجده نامه یا مکتوب است. دلاواله این نامهها را برای دوست صمیمی خود
در ناپل مینوشت تا گیرندهی آنها نظمی به مضامین نامهها بدهد و آنها را به شکل
کتابی منقح چاپ کند. هرچند دوستش به عللی موفق به انجام این کار نشد و خود
نویسنده پس از بازگشت به رم درصدد انجام آن برآمد. با این حال دلاواله فقط قسمت اول آن
یعنی قسمت مربوط به عثمانی را در زمان حیات خود به چاپ رساند و دو قسمت دیگر آن بعد
از مرگ مؤلف، که در سال 1652 م، اتفاق افتاد، منتشر گردید.
در ایران ابتدا در سال 1348 ش، شعاعالدین شفا، پنج نامه از هجده نامهی مربوط به ایران (قسمت دوم) را ترجمه و منتشر کرد. آن گونه که از مقدمهی مترجم در این کتاب برمی آید، مترجم در نظر داشته تا باقیماندهی این قسمت را در جلد دوم چاپ نماید که موفق به انجام این کار نمیشود تا اینکه محمود بهفروزی در سال 1380 ش، همهی سه قسمت سفرنامه را در دو مجلد ترجمه و منتشر نمود.
در زیر برای آشنایی اجمالی با بعضی از مطالب این کتاب، گزیدههایی از ترجمهی شعاعالدین شفا، چاپ انتشارات علمی و فرهنگی، 1381 ش، انتخاب شده است.
پیترو دلاواله در وصف اصفهان و محلات مختلف آن، بازارها، کاروانسراها، نهرهای جاری در شهر، سیوسه پل، خیابان چهارباغ، خانهها و باغهای موجود در اطراف آن و میدان نقشجهان میگوید: «در مشرق زمین به استثنای قسطنطنیه و حومهی آن، واقعاً هیچ یک از نقاط دیگر را نمیتوان با اصفهان مقایسه کرد و نسبت به قسطنطنیه نیز اصفهان نه تنها از بسیاری جهات مساوی است، بلکه به جرأت میتوان گفت از آن برتر است.» (ص27) در وصف هزارجریب: «در آنجا جز رشتهی درختان پر شاخ و برگ میوه وجود ندارد و تمام آنها آنقدر کوتاهند که پیادهها و سواران با دست میتوانند میوه بچینند و به علاوه هر محوطهای مخصوص درختان خاصی است؛ مثلاً یک مربع مخصوص درختان انجیر و مربع دیگر مخصوص درختان هلو است و به همین نحو الی آخر. این باغها متعلق به شاه هستند ولی مردم با آزادی کامل از آن استفاده میکنند و آنقدر میوه در آن وجود دارد که برای تمام شهر کافی و حتی زیاد است. در عرض و طول باغ راهروهای زیادی وجود دارد که اطراف آن را درختهای سرو کاشتهاند و این معابر به اندازهای طویلند که انتهای آنها دیده نمیشود و از آخرین باغ که از همه بلندتر است، نهری عبور میکند.» (ص 34)
در ذکر مراسم عزاداری عاشورا پس از توصیف صحنههایی که به مراسمهای عزاداری امروزی بسیار شبیه است، میگوید: در مراسم عزاداری امام حسین (ع) مانند مراسم عزاداری امام علی (ع) «منظرهی عدهای که با لباس مشکی براق و آراسته به پر و تزئینات دیگر، چوب و چماق به دست دارند، واقعاً تماشایی است. اینها آمادهاند که نگذارند دستهها درگیر شوند و آنها را از یکدیگر دور نگه میدارند. با این حال روزی که خود من سوار بر اسب ناظر بودم، دیدم این اقدامات سودمند نشد و جلو قصر شاهی عدهای با یکدیگر به نزاع برخاستند و به همین قیاس در خیابانهای دیگر نیز زد و خوردهایی درگرفت که در نتیجه جماعتی با سر و دست شکسته به خانههای خود رفتند. زیرا معتقدند اگر کسی در این روز ضمن دعوایی کشته شود یکسر به بهشت خواهد رفت.» (ص 102)
در توصیف تفریح خاصی که یادآور گاوبازی اسپانیاییها است، مینویسد: «شاه برای اینکه روحیهی عمومی را شاد کند، در میدان عمومی دستور بازی خاصی را داد که بازیکنان آن برعکس چوگانبازان، سوار بر اسب نیستند و همهی مردم در آن شرکت دارند. بازی از این قرار است که در وسط میدان گرگ زندهای را میآورند و میان مردم رها میکنند. مردم از اطراف دنبال گرگ میدوند و با داد و فریاد آن حیوان وحشی را چنان خشمگین و بیمناک میکنند که به هر طرف حمله میبرد و به سوی اشخاص میپرد، آنگاه مردمی که گرگ به طرف ایشان رفته است از پیش او میگریزند و دستهی دیگری آن حیوان را دنبال میکنند ولی هرگز به او دست نمیزنند و تنها کارشان فریاد کردن و ترسانیدن گرگ است و حیوان که نمیتواند به کسی آسیب برساند، اگر اتفاقاً کسی را هم پنجه بزند یا به دندان بگیرد به سبب ازدحام مردم، زود او را رها می کند.» (ص 240)
دربارهی نحوهی أکل و شرب مردم ایران میگوید: «از قاشق و امثال آن خبری نیست و طرز غذاخوردن ایرانیان این است که از دست به عنوان قاشق و چنگال استفاده میکنند.» (ص 11) یا در جایی دیگر: «چند عدد قاشق چوبی سر سفره وجود داشت ولی به غیر از ما فرنگیها هیچ کس آنها را مورد استفاده قرار نداد، زیرا ایرانیان همان طور که موقع ورود سفرای آنان به رم، شیوهی غذا خوردن آنان توجه اشخاص کنجکاو را جلب میکند، از دست خود به عنوان قاشق استفاده میکنند و به طریق خاصی چهار انگشت را به طور پیوسته به یکدیگر در داخل ظرف غذا میچرخانند به نحوی که در نظر ما خارجیها بسیار کثیف و دور از تمدن مینماید.» (ص 21) یا اینکه «ایرانیان با وجودی که مسلمان هستند، بیمحابا شراب میخورند و از این امر پروایی ندارند.» (ص 17)
دربارهی جایگاه شاه عباس اول در بین مردم میگوید: «شاه در ایران آنقدر مورد ستایش است که وقتی میخواهند قسم بخورند، میگویند به سر شاه عباس و اگر کسی به خدا یا به کلام او یا از این قبیل قسم بخورد، آن قدر به حرف او اعتماد نمیکنند تا به این که بگوید قسم به سر شاه. به علاوه مکرر از اشخاص عامی شنیدهام موقعی که دربارهی موضوعی حرف میزنند مثلاً اگر بخواهند آرزوی مسافرت خوشی را برای کسی بکنند، به ترکی میگویند: شاه عباس مرادی ورسین که معنی میدهد: امید است ارادهی شاه عباس چنین باشد. خلاصه به شاه عباس نسبتهایی میدهند که فقط به خداوند برازنده است و بس.» (ص 20)
همچنین توصیف مراسم شتر قربانی در روز عید قربان در صفحات 88 تا 91 و توصیفات دیگر از خوراکیها، مراسم بزم و شکار، نحوهی پوشش و حتی شیوهی آرایش موی سر و صورت، وضع آزادی دین و مذهب در ایران زمان شاه عباس و موقعیت اقلیتها و موارد دیگر که همهی اینها میتواند برای شناخت تاریخ اجتماعی ایران، تاریخ محلی یک منطقه و حتی تاریخ کل ایران در دورهی صفوی مهم و حائز اهمیت باشد، به ویژه اینکه نویسندهی کتاب، مدت شش سال را در ایران سپری نمود. بنابراین او کسی نبود که تنها به قصد انجام مأموریتی خاص، مدت کوتاهی در ایران اقامت کرده یا تنها به قصد سیاحت از ایران عبور کرده باشد.
در ایران ابتدا در سال 1348 ش، شعاعالدین شفا، پنج نامه از هجده نامهی مربوط به ایران (قسمت دوم) را ترجمه و منتشر کرد. آن گونه که از مقدمهی مترجم در این کتاب برمی آید، مترجم در نظر داشته تا باقیماندهی این قسمت را در جلد دوم چاپ نماید که موفق به انجام این کار نمیشود تا اینکه محمود بهفروزی در سال 1380 ش، همهی سه قسمت سفرنامه را در دو مجلد ترجمه و منتشر نمود.
در زیر برای آشنایی اجمالی با بعضی از مطالب این کتاب، گزیدههایی از ترجمهی شعاعالدین شفا، چاپ انتشارات علمی و فرهنگی، 1381 ش، انتخاب شده است.
پیترو دلاواله در وصف اصفهان و محلات مختلف آن، بازارها، کاروانسراها، نهرهای جاری در شهر، سیوسه پل، خیابان چهارباغ، خانهها و باغهای موجود در اطراف آن و میدان نقشجهان میگوید: «در مشرق زمین به استثنای قسطنطنیه و حومهی آن، واقعاً هیچ یک از نقاط دیگر را نمیتوان با اصفهان مقایسه کرد و نسبت به قسطنطنیه نیز اصفهان نه تنها از بسیاری جهات مساوی است، بلکه به جرأت میتوان گفت از آن برتر است.» (ص27) در وصف هزارجریب: «در آنجا جز رشتهی درختان پر شاخ و برگ میوه وجود ندارد و تمام آنها آنقدر کوتاهند که پیادهها و سواران با دست میتوانند میوه بچینند و به علاوه هر محوطهای مخصوص درختان خاصی است؛ مثلاً یک مربع مخصوص درختان انجیر و مربع دیگر مخصوص درختان هلو است و به همین نحو الی آخر. این باغها متعلق به شاه هستند ولی مردم با آزادی کامل از آن استفاده میکنند و آنقدر میوه در آن وجود دارد که برای تمام شهر کافی و حتی زیاد است. در عرض و طول باغ راهروهای زیادی وجود دارد که اطراف آن را درختهای سرو کاشتهاند و این معابر به اندازهای طویلند که انتهای آنها دیده نمیشود و از آخرین باغ که از همه بلندتر است، نهری عبور میکند.» (ص 34)
در ذکر مراسم عزاداری عاشورا پس از توصیف صحنههایی که به مراسمهای عزاداری امروزی بسیار شبیه است، میگوید: در مراسم عزاداری امام حسین (ع) مانند مراسم عزاداری امام علی (ع) «منظرهی عدهای که با لباس مشکی براق و آراسته به پر و تزئینات دیگر، چوب و چماق به دست دارند، واقعاً تماشایی است. اینها آمادهاند که نگذارند دستهها درگیر شوند و آنها را از یکدیگر دور نگه میدارند. با این حال روزی که خود من سوار بر اسب ناظر بودم، دیدم این اقدامات سودمند نشد و جلو قصر شاهی عدهای با یکدیگر به نزاع برخاستند و به همین قیاس در خیابانهای دیگر نیز زد و خوردهایی درگرفت که در نتیجه جماعتی با سر و دست شکسته به خانههای خود رفتند. زیرا معتقدند اگر کسی در این روز ضمن دعوایی کشته شود یکسر به بهشت خواهد رفت.» (ص 102)
در توصیف تفریح خاصی که یادآور گاوبازی اسپانیاییها است، مینویسد: «شاه برای اینکه روحیهی عمومی را شاد کند، در میدان عمومی دستور بازی خاصی را داد که بازیکنان آن برعکس چوگانبازان، سوار بر اسب نیستند و همهی مردم در آن شرکت دارند. بازی از این قرار است که در وسط میدان گرگ زندهای را میآورند و میان مردم رها میکنند. مردم از اطراف دنبال گرگ میدوند و با داد و فریاد آن حیوان وحشی را چنان خشمگین و بیمناک میکنند که به هر طرف حمله میبرد و به سوی اشخاص میپرد، آنگاه مردمی که گرگ به طرف ایشان رفته است از پیش او میگریزند و دستهی دیگری آن حیوان را دنبال میکنند ولی هرگز به او دست نمیزنند و تنها کارشان فریاد کردن و ترسانیدن گرگ است و حیوان که نمیتواند به کسی آسیب برساند، اگر اتفاقاً کسی را هم پنجه بزند یا به دندان بگیرد به سبب ازدحام مردم، زود او را رها می کند.» (ص 240)
دربارهی نحوهی أکل و شرب مردم ایران میگوید: «از قاشق و امثال آن خبری نیست و طرز غذاخوردن ایرانیان این است که از دست به عنوان قاشق و چنگال استفاده میکنند.» (ص 11) یا در جایی دیگر: «چند عدد قاشق چوبی سر سفره وجود داشت ولی به غیر از ما فرنگیها هیچ کس آنها را مورد استفاده قرار نداد، زیرا ایرانیان همان طور که موقع ورود سفرای آنان به رم، شیوهی غذا خوردن آنان توجه اشخاص کنجکاو را جلب میکند، از دست خود به عنوان قاشق استفاده میکنند و به طریق خاصی چهار انگشت را به طور پیوسته به یکدیگر در داخل ظرف غذا میچرخانند به نحوی که در نظر ما خارجیها بسیار کثیف و دور از تمدن مینماید.» (ص 21) یا اینکه «ایرانیان با وجودی که مسلمان هستند، بیمحابا شراب میخورند و از این امر پروایی ندارند.» (ص 17)
دربارهی جایگاه شاه عباس اول در بین مردم میگوید: «شاه در ایران آنقدر مورد ستایش است که وقتی میخواهند قسم بخورند، میگویند به سر شاه عباس و اگر کسی به خدا یا به کلام او یا از این قبیل قسم بخورد، آن قدر به حرف او اعتماد نمیکنند تا به این که بگوید قسم به سر شاه. به علاوه مکرر از اشخاص عامی شنیدهام موقعی که دربارهی موضوعی حرف میزنند مثلاً اگر بخواهند آرزوی مسافرت خوشی را برای کسی بکنند، به ترکی میگویند: شاه عباس مرادی ورسین که معنی میدهد: امید است ارادهی شاه عباس چنین باشد. خلاصه به شاه عباس نسبتهایی میدهند که فقط به خداوند برازنده است و بس.» (ص 20)
همچنین توصیف مراسم شتر قربانی در روز عید قربان در صفحات 88 تا 91 و توصیفات دیگر از خوراکیها، مراسم بزم و شکار، نحوهی پوشش و حتی شیوهی آرایش موی سر و صورت، وضع آزادی دین و مذهب در ایران زمان شاه عباس و موقعیت اقلیتها و موارد دیگر که همهی اینها میتواند برای شناخت تاریخ اجتماعی ایران، تاریخ محلی یک منطقه و حتی تاریخ کل ایران در دورهی صفوی مهم و حائز اهمیت باشد، به ویژه اینکه نویسندهی کتاب، مدت شش سال را در ایران سپری نمود. بنابراین او کسی نبود که تنها به قصد انجام مأموریتی خاص، مدت کوتاهی در ایران اقامت کرده یا تنها به قصد سیاحت از ایران عبور کرده باشد.
+
آدینه ۳۰ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۵۱
نظر شما