دکتر سید رسول ابطحی
دکتری:
دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز
آئینۀ عبرت
نوشتار زیر معرفی کتاب «آئینۀ عبرت» و مؤلف آن «سیفپور فاطمی» است.
نام کتاب: آئینۀ عبرت
خاطرات دکتر سیفپور فاطمی
به اهتمام: علی دهباشی
محل نشر: تهران
ناشر: انتشارات سخن و شهاب ثاقب
تاریخ نشر: ۱۳۷۸
تعداد صفحه: 1066
«نصرالله سیفپور فاطمی» در سال 1288 شمسی در شهر نائین به دنیا آمد. خانوادهی وی (فاطمی) یکی از دو خانوادهی متنفذ و سرشناس نائین بودند. پدر وی «علی محمد سیفالعلما» از روحانیون معروف شهر بود که از دو زن، یک دختر و چهار پسر داشت. نصرالله پسر سوم خانواده بود و حسین پسر چهارم بود که بعدها در دولت مصدق وزیر امور خارجه شد.
نصرالله تحصیلات اولیه را در نائین گذراند و سپس در سال 1301 ش. برای ادامهی تحصیل به اصفهان آورده شد و در کالج شبانهروزی اصفهان وقت خود را صرف آموختن زبان انگلیسی، تاریخ، جغرافیا و … کرد. در آن زمان کالج اصفهان یکی از مدارس عالی کشور و توسط میسیونرهای انگلیسی اداره میشد و شاگردان آن معمولاً پس از دو یا سه سال تحصیل به استخدام ادارات انگلیسیها در کشور مانند شرکت نفت ایران و انگلیس و یا بانک شاهی درمیآمدند. تحصیلات نصرالله در این کالج 8 سال به طول انجامید که با کسب نمرههای عالی و مقام شاگرد اولی فارغالتحصیل شد.
سیفپور فاطمی فعالیت اجتماعی خود را در شهر اصفهان و با عضویت در شورای شهر و همچنین انتشار مجلهی باختر شروع کرد. او به سرعت توانست به واسطهی فعالیتهای خود و نیز روابط خانوادگی، با رجال پایتخت آشنا شود. نخستین سمت دولتی وی شهرداری شیراز بود که در سالهای پایانی حکومت رضاشاه اتفاق افتاد. مدتی نیز کفالت استانداری فارس را برعهده گرفت. در مجلس چهاردهم از نجفآباد به وکالت برگزیده شد و در هنگام وکالت با دربار ارتباط یافت و به عنوان یکی از رابطان دربار و مجلس شناخته شد. پس از مجلس چهاردهم در سال 1324 ش. به آمریکا رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند. در آمریکا برای مدتی در هیأت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد عضویت داشت و هنگامی که دکتر مصدق برای دفاع از موضع ایران به آمریکا سفر کرد، با هیأت نمایندگی ایران به فعالیت پرداخت.
با این حال عمدهی وقت سیفپور فاطمی در آمریکا، به کارهای دانشگاهی و تحصیل و تدریس گذشت. وی از دانشگاه کلمبیا فوقلیسانس علوم و حقوق بینالملل (1949 م) و از دانشگاه نیواسکول نیویورک دکترای اقتصاد و فلسفه (1954 م) دریافت کرد. او با بیش از 30 سال تحقیق و تدریس در دانشگاههای معتبر دنیا مانند پرینستون، فرلی دیکنسن، نیوجرسی و … موفق به اخذ چندین دکترای افتخاری شد. وی همچنین در طول حیات خویش در دهها کنفرانس و سخنرانی بینالمللی شرکت کرد و با بسیاری از شخصیتهای معروف جهانی ملاقات نمود و با آنها آشنا شد. در میان تألیفات سیفپور فاطمی علاوه بر دهها مقالهی پژوهشی، که در مجلات گوناگون دنیا چاپ شده، 13 جلد کتاب مستقل هم وجود دارد که به زبانهای فارسی و انگلیسی نوشته شده است. از میان این آثار، کتاب «آئینهی عبرت» آخرین اثر وی میباشد که مرگ دکتر سیفپور فاطمی در پنجم فروردین 1369 ش. بر اثر سکتهی قلبی، فرصت اتمام آن را به او نداد. طرح اولیهی این کتاب در 4 جلد بود، اما به علت وفات نویسنده، بیش از 2 جلد آن برای چاپ آماده نگردید. با این حال، یادداشتهای سیفپور فاطمی باقی هستند و احتمالاً منتشر خواهند شد (سیفپور فاطمی، 1378، صص 8-3).
این کتاب زندگینامهی خودنوشت سیفپور فاطمی است که در سال 1368 ش. در یک مجموعهی دوجلدی در لندن زیر نظر «احمد انواری» منتشر گردید و سپس «علی دهباشی» آن را با حذف صفحات زیادی از کتاب، که به تلگرامهای تبریک و تسلیت و مطالبی که به گفتهی دهباشی ربطی به خاطرات نداشت و یا تکراری بود، در یک مجلد در 1066 صفحه در سال 1378 ش. در ایران منتشر نمود (همان، ص 8). همان طور که گفته شد کتاب موجود حاوی تمام خاطرات سیفپور فاطمی نیست و از تولد او در سال 1288 ش. شروع میشود و به انتصاب وی به عنوان شهردار شیراز در سال 1318 ش. و توصیف بخشی از اقدامات او در آنجا پایان مییابد.
عنوان فرعی این کتاب در اثر منتشر شده در لندن «خاطرات همراه با تاریخ سیاسی ایران در قرن بیستم» میباشد. زیرا بخش اعظم این کتاب بیان وقایع تاریخ سیاسی کشور از هنگام تولد نویسنده است. وقایعی که نویسنده در آنها دخالتی نداشته و حتی در خیلی از موارد به واسطهی صغر سن در هنگام وقوع آنها، از آن حوادث بیاطلاع بوده است. با این حال، در بعضی موارد با توجه به آشنایی بعدی سیفپور فاطمی با سیاستمداران کهن ایرانی، دربارهی آن وقایع با آنان صحبت کرده و خاطراتی از آن حوادث را از شاهدان و دستاندرکاران آن وقایع نقل کرده است.
بنابراین به نظر میرسد که نویسنده میخواسته همراه با بیان خاطرات خویش، تاریخ سیاسی ایران در دورهی خویش را هم توضیح دهد. او برای این منظور به کتابهای دیگر مانند «حیات یحیی، شرح زندگانی من، خاطرات و خطرات و … » رجوع کرده و در شرح حوادث از آنها استفاده نموده است. به همین علت حدود نیمی از کتاب یعنی تا صفحهی 670 - که نویسنده در این صفحه اذعان میکند که به علت تدریس و کار روزنامهنویسی و آشنایی با بیشتر رجال و بازیکنان سیاسی زمان، خاطراتش از اینجا به بعد جنبهی شخصی میگیرد. - به استثنای صفحاتی محدود، شرح اوضاع سیاسی کشور است. با وجود این، چنین شرح و توضیحی، که تا پایان کتاب البته به میزان بسیار کمتر وجود دارد، به معنای ارزش پژوهشی کتاب در حوادث مشروحهی نویسنده نمیباشد، زیرا مؤلف شیوههای دقیق ارجاع در یک اثر پژوهشی را رعایت نکرده است. او در بیشتر موارد صرفاً به بیان نام کتاب و شمارهی جلد آن اشاره کرده و منابع خود را به طور دقیق ذکر ننموده است. بنابراین، ارزش این کتاب به حوادث و وقایعی است که نویسنده خود شاهد و یا بازیگر آنها بوده و یا به نقلقولهایی میباشد که از شاهدان عینی و بازیکنان حوادث نقل کرده است.
بر این اساس، کتاب آیینهی عبرت از نوع خاطرات خودنوشت (اتوبیوگرافی) میباشد که با توجه به نقش نویسندهی آن در حوادث رویداده در زمان وی و مشاهدات و شنیدههای مؤلف آن، هم در سطح تاریخ ملی و هم در سطح تاریخ محلی ایران، ارزشمند است و میتواند مورد ارجاع پژوهشگران قرار بگیرد. اما دیگر مطالب مشروح آن راجع به حوادثی که نویسنده از منابع دیگر، که هم اکنون در دسترس هستند، نقل کرده، صرفاً میتواند بیانگر دیدگاههای سیفپور فاطمی دربارهی آن وقایع باشند. این مطالب، که حجم زیادی از کتاب را اشغال کرده، برای ارجاع محققان و مورخان ارزش تاریخی و پژوهشی ندارد و حتی میتوان گفت که در بعضی موارد کتاب را از حالت یک زندگینامهی خودنوشت خارج کرده است.
در زیر بخشهایی از این کتاب که برای شناخت تاریخ محلی اصفهان مفید هستند، نقل میگردد.
«تحصیل من در کالج اصفهان (1302 ش) مقارن شد با موقعی که آن مؤسسه شروع به توسعه کرده و تحت ریاست ویلیام تامسن که مردی دانشمند و باتجربه در کار تعلیم و تربیت بود، عمارت مفصلی در پشت مطبخ برپا کرده، علاوه بر کلاسهای درس و میدان فوتبال و ورزش و سالنهای بزرگ، عمارت مفصلی برای شبانهروزی یکصد و پنجاه نفر شاگرد تهیه کرد. هزینهی بنا و مخارج اولیهی کالج را هیأت مبلغان کلیسای انگلیس میپرداختند. شرکت نفت جنوب هم سالیانه مبلغی برای هزینهی یک عده شاگرد که تعهد میکردند پس از اتمام تحصیل چند سالی در خوزستان در مؤسسات شرکت خدمت کنند، می پرداخت … (در آن زمان) در اصفهان شهری با سیصد هزار نفر جمعیت فقط یک مریضخانهی انگلیسیها و یک مدرسهی متوسطهی پسران و دختران انگلیسی وجود داشت. چند سال بعد صارمالدوله قسمتی از عمارت و زمین باغ نو را وقف یک مدرسه متوسطهی سه کلاسه کرد و بعدها مدرسهی مزبور تحت نظر آقا ضیاء جناب تا کلاس ششم متوسطه شاگرد میپذیرفت. معلمین کالج، هنگام تحصیل من پانزده انگلیسی و در حدود ده نفر ایرانی بودند… معلمین انگلیسی عموماً جوانان دانشگاهی انگلستان بودند. چند نفر از آنها دارای درجهی فوقلیسانس از آکسفورد و دانشگاه لندن و کمبریج و مابقی تازهکار و فقط دارای لیسانس بودند. بعضی از این معلمین … بسیار مبرز و خاطرههای خوبی در من باقی گذاردند (سیفپور فاطمی، 1378، صص 373 و 374).»
خاطرات دکتر سیفپور فاطمی
به اهتمام: علی دهباشی
محل نشر: تهران
ناشر: انتشارات سخن و شهاب ثاقب
تاریخ نشر: ۱۳۷۸
تعداد صفحه: 1066
«نصرالله سیفپور فاطمی» در سال 1288 شمسی در شهر نائین به دنیا آمد. خانوادهی وی (فاطمی) یکی از دو خانوادهی متنفذ و سرشناس نائین بودند. پدر وی «علی محمد سیفالعلما» از روحانیون معروف شهر بود که از دو زن، یک دختر و چهار پسر داشت. نصرالله پسر سوم خانواده بود و حسین پسر چهارم بود که بعدها در دولت مصدق وزیر امور خارجه شد.
نصرالله تحصیلات اولیه را در نائین گذراند و سپس در سال 1301 ش. برای ادامهی تحصیل به اصفهان آورده شد و در کالج شبانهروزی اصفهان وقت خود را صرف آموختن زبان انگلیسی، تاریخ، جغرافیا و … کرد. در آن زمان کالج اصفهان یکی از مدارس عالی کشور و توسط میسیونرهای انگلیسی اداره میشد و شاگردان آن معمولاً پس از دو یا سه سال تحصیل به استخدام ادارات انگلیسیها در کشور مانند شرکت نفت ایران و انگلیس و یا بانک شاهی درمیآمدند. تحصیلات نصرالله در این کالج 8 سال به طول انجامید که با کسب نمرههای عالی و مقام شاگرد اولی فارغالتحصیل شد.
سیفپور فاطمی فعالیت اجتماعی خود را در شهر اصفهان و با عضویت در شورای شهر و همچنین انتشار مجلهی باختر شروع کرد. او به سرعت توانست به واسطهی فعالیتهای خود و نیز روابط خانوادگی، با رجال پایتخت آشنا شود. نخستین سمت دولتی وی شهرداری شیراز بود که در سالهای پایانی حکومت رضاشاه اتفاق افتاد. مدتی نیز کفالت استانداری فارس را برعهده گرفت. در مجلس چهاردهم از نجفآباد به وکالت برگزیده شد و در هنگام وکالت با دربار ارتباط یافت و به عنوان یکی از رابطان دربار و مجلس شناخته شد. پس از مجلس چهاردهم در سال 1324 ش. به آمریکا رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند. در آمریکا برای مدتی در هیأت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد عضویت داشت و هنگامی که دکتر مصدق برای دفاع از موضع ایران به آمریکا سفر کرد، با هیأت نمایندگی ایران به فعالیت پرداخت.
با این حال عمدهی وقت سیفپور فاطمی در آمریکا، به کارهای دانشگاهی و تحصیل و تدریس گذشت. وی از دانشگاه کلمبیا فوقلیسانس علوم و حقوق بینالملل (1949 م) و از دانشگاه نیواسکول نیویورک دکترای اقتصاد و فلسفه (1954 م) دریافت کرد. او با بیش از 30 سال تحقیق و تدریس در دانشگاههای معتبر دنیا مانند پرینستون، فرلی دیکنسن، نیوجرسی و … موفق به اخذ چندین دکترای افتخاری شد. وی همچنین در طول حیات خویش در دهها کنفرانس و سخنرانی بینالمللی شرکت کرد و با بسیاری از شخصیتهای معروف جهانی ملاقات نمود و با آنها آشنا شد. در میان تألیفات سیفپور فاطمی علاوه بر دهها مقالهی پژوهشی، که در مجلات گوناگون دنیا چاپ شده، 13 جلد کتاب مستقل هم وجود دارد که به زبانهای فارسی و انگلیسی نوشته شده است. از میان این آثار، کتاب «آئینهی عبرت» آخرین اثر وی میباشد که مرگ دکتر سیفپور فاطمی در پنجم فروردین 1369 ش. بر اثر سکتهی قلبی، فرصت اتمام آن را به او نداد. طرح اولیهی این کتاب در 4 جلد بود، اما به علت وفات نویسنده، بیش از 2 جلد آن برای چاپ آماده نگردید. با این حال، یادداشتهای سیفپور فاطمی باقی هستند و احتمالاً منتشر خواهند شد (سیفپور فاطمی، 1378، صص 8-3).
این کتاب زندگینامهی خودنوشت سیفپور فاطمی است که در سال 1368 ش. در یک مجموعهی دوجلدی در لندن زیر نظر «احمد انواری» منتشر گردید و سپس «علی دهباشی» آن را با حذف صفحات زیادی از کتاب، که به تلگرامهای تبریک و تسلیت و مطالبی که به گفتهی دهباشی ربطی به خاطرات نداشت و یا تکراری بود، در یک مجلد در 1066 صفحه در سال 1378 ش. در ایران منتشر نمود (همان، ص 8). همان طور که گفته شد کتاب موجود حاوی تمام خاطرات سیفپور فاطمی نیست و از تولد او در سال 1288 ش. شروع میشود و به انتصاب وی به عنوان شهردار شیراز در سال 1318 ش. و توصیف بخشی از اقدامات او در آنجا پایان مییابد.
عنوان فرعی این کتاب در اثر منتشر شده در لندن «خاطرات همراه با تاریخ سیاسی ایران در قرن بیستم» میباشد. زیرا بخش اعظم این کتاب بیان وقایع تاریخ سیاسی کشور از هنگام تولد نویسنده است. وقایعی که نویسنده در آنها دخالتی نداشته و حتی در خیلی از موارد به واسطهی صغر سن در هنگام وقوع آنها، از آن حوادث بیاطلاع بوده است. با این حال، در بعضی موارد با توجه به آشنایی بعدی سیفپور فاطمی با سیاستمداران کهن ایرانی، دربارهی آن وقایع با آنان صحبت کرده و خاطراتی از آن حوادث را از شاهدان و دستاندرکاران آن وقایع نقل کرده است.
بنابراین به نظر میرسد که نویسنده میخواسته همراه با بیان خاطرات خویش، تاریخ سیاسی ایران در دورهی خویش را هم توضیح دهد. او برای این منظور به کتابهای دیگر مانند «حیات یحیی، شرح زندگانی من، خاطرات و خطرات و … » رجوع کرده و در شرح حوادث از آنها استفاده نموده است. به همین علت حدود نیمی از کتاب یعنی تا صفحهی 670 - که نویسنده در این صفحه اذعان میکند که به علت تدریس و کار روزنامهنویسی و آشنایی با بیشتر رجال و بازیکنان سیاسی زمان، خاطراتش از اینجا به بعد جنبهی شخصی میگیرد. - به استثنای صفحاتی محدود، شرح اوضاع سیاسی کشور است. با وجود این، چنین شرح و توضیحی، که تا پایان کتاب البته به میزان بسیار کمتر وجود دارد، به معنای ارزش پژوهشی کتاب در حوادث مشروحهی نویسنده نمیباشد، زیرا مؤلف شیوههای دقیق ارجاع در یک اثر پژوهشی را رعایت نکرده است. او در بیشتر موارد صرفاً به بیان نام کتاب و شمارهی جلد آن اشاره کرده و منابع خود را به طور دقیق ذکر ننموده است. بنابراین، ارزش این کتاب به حوادث و وقایعی است که نویسنده خود شاهد و یا بازیگر آنها بوده و یا به نقلقولهایی میباشد که از شاهدان عینی و بازیکنان حوادث نقل کرده است.
بر این اساس، کتاب آیینهی عبرت از نوع خاطرات خودنوشت (اتوبیوگرافی) میباشد که با توجه به نقش نویسندهی آن در حوادث رویداده در زمان وی و مشاهدات و شنیدههای مؤلف آن، هم در سطح تاریخ ملی و هم در سطح تاریخ محلی ایران، ارزشمند است و میتواند مورد ارجاع پژوهشگران قرار بگیرد. اما دیگر مطالب مشروح آن راجع به حوادثی که نویسنده از منابع دیگر، که هم اکنون در دسترس هستند، نقل کرده، صرفاً میتواند بیانگر دیدگاههای سیفپور فاطمی دربارهی آن وقایع باشند. این مطالب، که حجم زیادی از کتاب را اشغال کرده، برای ارجاع محققان و مورخان ارزش تاریخی و پژوهشی ندارد و حتی میتوان گفت که در بعضی موارد کتاب را از حالت یک زندگینامهی خودنوشت خارج کرده است.
در زیر بخشهایی از این کتاب که برای شناخت تاریخ محلی اصفهان مفید هستند، نقل میگردد.
«تحصیل من در کالج اصفهان (1302 ش) مقارن شد با موقعی که آن مؤسسه شروع به توسعه کرده و تحت ریاست ویلیام تامسن که مردی دانشمند و باتجربه در کار تعلیم و تربیت بود، عمارت مفصلی در پشت مطبخ برپا کرده، علاوه بر کلاسهای درس و میدان فوتبال و ورزش و سالنهای بزرگ، عمارت مفصلی برای شبانهروزی یکصد و پنجاه نفر شاگرد تهیه کرد. هزینهی بنا و مخارج اولیهی کالج را هیأت مبلغان کلیسای انگلیس میپرداختند. شرکت نفت جنوب هم سالیانه مبلغی برای هزینهی یک عده شاگرد که تعهد میکردند پس از اتمام تحصیل چند سالی در خوزستان در مؤسسات شرکت خدمت کنند، می پرداخت … (در آن زمان) در اصفهان شهری با سیصد هزار نفر جمعیت فقط یک مریضخانهی انگلیسیها و یک مدرسهی متوسطهی پسران و دختران انگلیسی وجود داشت. چند سال بعد صارمالدوله قسمتی از عمارت و زمین باغ نو را وقف یک مدرسه متوسطهی سه کلاسه کرد و بعدها مدرسهی مزبور تحت نظر آقا ضیاء جناب تا کلاس ششم متوسطه شاگرد میپذیرفت. معلمین کالج، هنگام تحصیل من پانزده انگلیسی و در حدود ده نفر ایرانی بودند… معلمین انگلیسی عموماً جوانان دانشگاهی انگلستان بودند. چند نفر از آنها دارای درجهی فوقلیسانس از آکسفورد و دانشگاه لندن و کمبریج و مابقی تازهکار و فقط دارای لیسانس بودند. بعضی از این معلمین … بسیار مبرز و خاطرههای خوبی در من باقی گذاردند (سیفپور فاطمی، 1378، صص 373 و 374).»
«سیاستهای فشار
و حکومتهای نظامی در برخی از شهرها و در میان بعضی از طوایف ایلات موجب شد که در
سال 1308 ش. یک مرتبه از قشقایی، بویراحمدی، ممسنی، بختیاری چهارلنگ و هفتلنگ و
لرستان زمزمهی مخالفت با رژیم رضاشاه شروع شود. (همان، ص 661)». «در بختیاری عدهای از خانهای جوان پرچم طغیان علیه دولت و رؤسای خود مانند صمصامالسلطنه و سردار
اسعد، که طرفدار رضاشاه بودند، بلند کرده و با قشونی در حدود سه هزار نفر تا نجفآباد سی میلی اصفهان جلو آمدند … وحشت عمومی مردم را به ادارهی حکومتی و دفتر
فرمانده قشون … سوق داده و همه دنبال راه چاره میگشتند. در کالج اصفهان، تامسن
معلمین انگلیسی و ایرانی را جمع کرده و از آنها کمک فکری خواست. گروهی معتقد بودند
که کالج را تعطیل کرده و معلمین و افراد شبانهروزی به ده سده و قهرود رفته و تا
پایان کار در آنجا بمانند. چند نفر با این فکر مخالفت کرده و بالاخره قرار شد
تامسن ،رئیس کالج، از حاکم استمداد کند و از این رو از من خواست که برای ترجمه و
کمک با او به دیدن مشارالدوله برویم. در ورود به ادارهی حکومتی، اتاق انتظار حاکم
و نایبالحکومه پر از عدهای تجار و مالک و محترمین اصفهان بود. یکی دو نفر نزد ما
آمده و با تبسم به من گفتند: از این مسیو بپرسید انگلیسیها از جان ما چه میخواهند که این فتنه را راه انداختهاند؟ تامسن در جواب گفت: ما هم مثل شما هیچ
اطلاعی نداریم. امروز آمدهایم از جناب حکمران کسب تکلیف کنیم. یکی از بازاریها
گفت: خدا از دلت بپرسد. تامسن بیاختیار شروع به خنده کرده و گفت: دلم و زبانم یکی
است (همان، ص 664).»
در بعضی موارد نویسنده، خاطرات خویش را با چاشنی طنز و مطایبه شیرین کرده است. به عنوان نمونه، مؤلف در سال 1316 ش. به توصیهی حاکم اصفهان، صوراسرافیل، تصمیم میگیرد که در انتخابات دورهی دوازدهم مجلس از اصفهان کاندید شود. «هنگام کاندیدا شدن من از اصفهان زمینهی محلی موجود بود … نخستوزیر هم روی خوش نشان داده و در ظاهر اظهار مهر میکرد. دوستان تهرانی هم معتقد بودند که شهربانی نظر منفی نسبت به قضیه ندارد. در اصفهان هم بیشتر اعضای انجمن از دوستان و طرفداران ما بودند. متمولین و بازرگانان و مالکین هم صمیمانه طرفدار انتخاب من بودند، ولی از آنجایی که در رژیمهای دیکتاتوری و شخصی هیچ چیز دارای ثبات و هیچ کس مصون نیست، در وسط کار ناگاه از شهربانی تلگرافی به صوراسرافیل رسید که حسبالامر مطاع والاحضرت ولایتعهد، وکیل اصفهان برای مجلس آینده، اوحدی سدهی معلم والاحضرت خواهد بود… بنابراین من پس از مشورت با صوراسرافیل اعلام کردم که گرفتاریهای شخصی و مشکلات مالی موجب شده که از انتخاب شدن صرفنظر کنم، ولی به مجردی که نام اوحدی که کمتر کسی در اصفهان او را میشناخت برملا شد، مردم فهمیدند که به قول طلبهی مدرسهی صدر اصفهان که از مدرسه بیرونش کرده بودند به رفقا میگفت: ما را از مدرسه بیرون رفتیم. اوحدی که در سدهی اصفهان روضهخوان بوده و سالها پیش به تهران رفته و به وسیلهای در مدرسهی نظام به تدریس عربی و فارسی مشغول شده و بعد خود را به دربار نزدیک کرده و به سمت معلم فارسی محمدرضا ولیعهد انتخاب میشود به مردم اصفهان تحمیل شد. روزی که به مجلس وارد شد، سلیم ایزدی یکی از نمایندگان شاعر و خوشطبع مجلس دو بیت زیر را سروده و با خط زیبا نسخههایی تهیه و روی میز وکلا میگذارد.
آنچه یک عمر مردمان سده به تناوب ز اصفهان بردند
دیدی آخر عصاره ی آن را جمع کرده به مجلس آوردند.
توضیح آنکه مردم زحمتکش سده همه روز کود شهر اصفهان را برای زراعت خود به سده میبردند (همان،صص 908 - 906).» که البته نقل این ابیات نشانهی دلخوری نویسنده از این واقعه هم میتواند باشد.
در بعضی موارد نویسنده، خاطرات خویش را با چاشنی طنز و مطایبه شیرین کرده است. به عنوان نمونه، مؤلف در سال 1316 ش. به توصیهی حاکم اصفهان، صوراسرافیل، تصمیم میگیرد که در انتخابات دورهی دوازدهم مجلس از اصفهان کاندید شود. «هنگام کاندیدا شدن من از اصفهان زمینهی محلی موجود بود … نخستوزیر هم روی خوش نشان داده و در ظاهر اظهار مهر میکرد. دوستان تهرانی هم معتقد بودند که شهربانی نظر منفی نسبت به قضیه ندارد. در اصفهان هم بیشتر اعضای انجمن از دوستان و طرفداران ما بودند. متمولین و بازرگانان و مالکین هم صمیمانه طرفدار انتخاب من بودند، ولی از آنجایی که در رژیمهای دیکتاتوری و شخصی هیچ چیز دارای ثبات و هیچ کس مصون نیست، در وسط کار ناگاه از شهربانی تلگرافی به صوراسرافیل رسید که حسبالامر مطاع والاحضرت ولایتعهد، وکیل اصفهان برای مجلس آینده، اوحدی سدهی معلم والاحضرت خواهد بود… بنابراین من پس از مشورت با صوراسرافیل اعلام کردم که گرفتاریهای شخصی و مشکلات مالی موجب شده که از انتخاب شدن صرفنظر کنم، ولی به مجردی که نام اوحدی که کمتر کسی در اصفهان او را میشناخت برملا شد، مردم فهمیدند که به قول طلبهی مدرسهی صدر اصفهان که از مدرسه بیرونش کرده بودند به رفقا میگفت: ما را از مدرسه بیرون رفتیم. اوحدی که در سدهی اصفهان روضهخوان بوده و سالها پیش به تهران رفته و به وسیلهای در مدرسهی نظام به تدریس عربی و فارسی مشغول شده و بعد خود را به دربار نزدیک کرده و به سمت معلم فارسی محمدرضا ولیعهد انتخاب میشود به مردم اصفهان تحمیل شد. روزی که به مجلس وارد شد، سلیم ایزدی یکی از نمایندگان شاعر و خوشطبع مجلس دو بیت زیر را سروده و با خط زیبا نسخههایی تهیه و روی میز وکلا میگذارد.
آنچه یک عمر مردمان سده به تناوب ز اصفهان بردند
دیدی آخر عصاره ی آن را جمع کرده به مجلس آوردند.
توضیح آنکه مردم زحمتکش سده همه روز کود شهر اصفهان را برای زراعت خود به سده میبردند (همان،صص 908 - 906).» که البته نقل این ابیات نشانهی دلخوری نویسنده از این واقعه هم میتواند باشد.
+
یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۰:۰۹
نظر شما