دکتر سید رسول ابطحی
دکتری:
دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد:
تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران
کارشناسی:
زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید چمران اهواز
تعمیم در تاریخ
تعمیم شیوهای گریز ناپذیر در تبیین و تفهیم حوادث تاریخی است.
تعمیم (generalization) یکی از شیوههایی است که مورخان و پژوهشگران
تاریخ برای تحلیل تاریخ و کشف قواعد تاریخی از آن استفاده میکنند. در واقع، زمانی
که مورخان اطلاعات معتبر زیادی دربارهی یک موضوع تاریخی استنباط کرده باشند، میتوانند برخی ویژگیهای کلی خویش را جمعبندی کنند.1 آنها بدین منظور یافتههای خود
را تعمیم میدهند. یعنی نتایج یک تحقیق را که بر روی یک نمونه یا نمونههایی از
تاریخ انجام شده است به نمونههای بزرگتر در تاریخ و یا حتی کل تاریخ گسترش و
انتقال میدهند.
هر چند
میزان اعتمادی که میتوان به این شیوه داشت، قطعی نیست، اما این گسترشها باید از
نظر آماری قابلاثبات و در عین حال ابطالپذیر باشند. یعنی به موارد نقض و خلاف
خویش حساس باشند. اما این موارد خلاف نباید آن چنان زیاد گردند که کل آن تحلیل و
قاعده را ابطال نمایند، زیرا در این صورت آن تعمیم نادرست است. لذا به منظور
تعمیمی درست، پژوهشگران تاریخ باید به دقت متغیرهای دخیل در یک دوره یا موضوع
مورد پژوهش را بررسی نمایند و از طریق مقارنههای تاریخی دست به گزینش بزنند. موارد
نقض و ابرام و تفسیرهای جایگزین را در نظر بگیرند و حوادث تاریخی را در قالب گزارههایی
مشروط و ابطالپذیر تحلیل یا توصیف نمایند. در این راستا سه نوع تعمیم وجود دارد:
1- تعمیمهای
استقرایی: تعمیمهایی هستند که توصیف کنندهی ویژگیهای همه یا اکثر چیزهای متعلق
به یک طبقه میباشند.1 مثلاً هنگامی که «قائم مقام فراهانی» در توصیف مردم
عصر خویش میگفت:
«عاجز و مسکین هر چه دشمن و بدخواه / دشمن و بدخواه هر چه عاجز و مسکین»
در واقع دریافت خود
از مردم روزگارش را استقرا میداد. او هر چند موارد خلاف آن را از نظر دور نمیداشت، اما قطعاً در نظر وی موارد نقض، آن قدر کم بوده که نمیتوانسته این کلیگویی
را ابطال نماید.
این گونه تعمیمها که بیشتر نسبی هستند، معمولاً با عباراتی مانند «اغلب، غالباً، معمولاً، احیاناً، به نظر میرسد، به
احتمال قوی و امثالهم» بیان میشوند. به عنوان مثال، مرحوم زرینکوب در توصیف
اوضاع اقتصادی و اجتماعی قرون چهارم و پنجم هجری مینویسد: «طبقات عوام که
شامل پیشهوران جزءِ اهل شهر و روستائیان و شبانکارگان خارج از شهر میشد و بسیاری
از آنها دخلشان به زحمت کفاف خرج را میکرد، در نزد کسانی که به طبقات خواص وابسته
بودند، غالباً با نظر کوچکشمری نگریسته میشدند و وضع آنها از نظرگاه اعیان و
ارباب قدرت وقت، احیاناً با موضع خدمتگاران و حتی بردگان تفاوت نداشت و روستائیان
و شبانکارگان نیز در شهرها غالباً به همین نظر تلقی میشدند.»2
2- تعمیمهای علّی: این گونه تعمیمها، توصیفکنندهی فرایندهای علّی مشترک هستند و پیوند علل یا شرایط را با معلولها بیان میکنند. در نتیجه تعمیمهای علی توضیح میدهند که چه معلولهایی در شرایطی معین از علتهایی خاص
تولید میشوند یا حوادث مشابه در تاریخ چه پیامدهایی داشتهاند. مثلاً نویسندهی
مقالهی «سازگاری ایرانی» در کتاب «روح ملتها» با بررسی شرایط
جغرافیایی ایران و نحوهی معیشت مردم ایران (عمدتاً کشاورزی) نتیجه گرفته است که: ایرانی در طول تاریخ به
عنوان یک سیستم دفاعی، خود را با شرایط گوناگون زمان و مکان منطبق کرده و به هر
سختی و مشقّت و احیاناً به هر ننگ و نکبت تن در داده، با دوست و دشمن کنار آمده،
تا سرجای خود زنده بماند.
از نظر نویسنده، سازگاری ایرانی با توجه به موارد زیر در
تاریخ اثبات می شود: «اینکه ایرانیان تا آخرین نفس نجنگیدند و بعد از
مغلوب شدن، سرسختی و مخالفت نکردند بلکه تسلیم اسکندر شدند و آداب یونانی را
پذیرفتند. اعراب که آمدند، ایرانیان در زبان عربی کاسهی گرمتر از آش شدند، صرف و
نحو نوشتند و یا کمر به خدمت خلفای عباسی بستند و دستگاه حکومتشان را به جلال و
جبروت ساسانی رسانیدند، در مدح سلاطین ترک چون سلطان محمود غزنوی، آبدارترین قصاید
را گفتند، غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور و خدمتگزار و وزیر فرزندانشان شدند و قس
علیهذا.» 3
یا این که امام علی (ع) در نهجالبلاغه، واقعهی
قتل عثمان را تعلیل کرده و از آن یک قاعدهی تاریخی استخراج نموده است. ایشان میفرمایند: «عثمان همه چیز را به خود اختصاص داد و خود را بر همه کس مقدم داشت
و در این کار شیوهای افراطی و دلآزار در پیش گرفت. شما نیز تاب نیاوردید و بیصبری
کردید و رفتار او شما را گران آمد و به آشفتگی و آشوب کشید. و هر جا دو کس یا دو
گروه باشند که یکی خودخواهی و تحمیل پیشه کند و دیگری تاب نیاورد، خدا را در آنجا
حکمی است.»4 معنای این سخن این است
که حکم خدا (قانون اجتماع) در چنین مواردی (مقارنهی استبداد و بیتابی) برخوردی
خونین را اجتنابناپذیر میکند. این نکته بسیار مهم است که در دیدگاه امام علی (ع)، خودخواهی (متغیر اول) زمانی انقلابآفرین (متغیر سوم) است که مردم زیر بار آن
نروند (متغیر دوم). در غیر اینصورت در جمعی صوفی صفت (مثلاً در زمان حملهی مغول به ایران) که همه
چیز را قضای الهی میدانستند و به هر ظلمی تن میدادند، خودخواهی و استبداد هیچ
واکنشی برنمیانگیخت 5 و به باد استغنای حق تعبیر میشد.
مثال دیگر اینکه «دکتر محمود سریعالقلم»
با بررسی تاریخ ایران در عهد قاجار نتیجه گرفته است که «اقتدارگرایی ضرورتاً یک پدیدهی دولتی نیست، بلکه در ناخودآگاه فرهنگ عمومی، جاری و فعال است. نه تنها
عامهی مردم، بلکه حتی تحصیل کردهها اعم از اساتید دانشگاه، مهندسان و پزشکان، خصایص اقتدارگرایی را بدون آن که خود معترف باشند در افکار و رفتار خود حمل میکنند.»6
3- تعمیمهای تمثیلی: که در واقع ترکیبی از دو نوع
تعمیم پیش گفته است. با این نوع تعمیم میتوان روند وقوع حوادث را مدلسازی کرد یا
مجموعهای از وقایع در یک جامعه یا تاریخ یک کشور را به مجموعهای دیگر از وقایع در
جامعهای و تاریخی دیگر تشبیه نمود. یا اینکه تاریخ را دورهبندی (periodization) کرد و هر دورهای را نامی خاص نهاد و مثلاً به مراحل تولد، رشد و مرگ یک انسان تشیبه نمود. به
عنوان نمونه، «دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان» جامعهی
ایران را یک «جامعهی کلنگی» نامیده است. زیرا بر اساس تحلیلهای ایشان
از تاریخ ایران، جامعهی ایران یک جامعهی کوتاهمدت است. یعنی جامعهای است که در
آن انباشت درازمدت علم، دانش، سرمایه و فرهنگ مشکل است و درنتیجه یا درجا میزند
یا در اثر نوسانات گهگاهی، از نو شروع میکند. طرفه اینکه خیلی از چیزهایی را هم که
در کوتاهمدت ساخته است، خراب میکند تا از نو بسازد. نتیجهی چنین عملکردی تغییر
سریع و سطحی در تضاد با پیشرفت واقعی و اساسی و ماندنی است.7
با توجه به مثالهای ذکر شده، همان طور که در
ابتدای این نوشتار هم گفته شد، تعمیمهای تاریخی الزاماً ما را به نتایج قطعی در
تاریخ رهنمون نمیکنند و چنانچه مثالهای نقض فراوان شوند، آن تعمیمها اعتبار
خود را از دست خواهند داد یا در محدودهی کوچکتری تعریف خواهند شد. به عنوان نمونه، در تضاد با نظریهی روحیهی سازگاری ایرانی، انقلاب اسلامی نمونهای از عدم
سازگاری ایرانی با فرایند غربگرایی حکومت پهلوی و حتی دورهی مشروطه است و نشانهی
واکنش مردم ایران در برابر غرب و سکولاریسم دوران پهلوی میباشد.8 لذا
میتوان تعمیم نویسنده را محدود به
دورههایی خاص از تاریخ ایران نمود.9 یا
اینکه با رد دیدگاههای کلی و جبرگرایانه از تاریخ، دورهبندیهای تاریخی را به
موارد و چهرههایی خاص از تاریخ منحصر دانست. کما اینکه فلسفهی انتقادی تاریخ در
حکم طرد دورهبندیها و ادعاهای جاهطلبانهی فلسفهی جوهری تاریخ بوده است.
1- سی. بی ین
مکالا، بنیادهای علم تاریخ، ترجمهی احمد گل فتاحی، تهران، 1387، نشر نی، ص 106.
2- عبدالحسین
زرینکوب، تاریخ مردم ایران (ج 2)، تهران، 1381، انتشارات امیرکبیر، ص 511.
3- آندره
زیگفرید، روح ملتها، ترجمهی احمد آرام، تهران، 1392، شرکت سهامی انتشار،
صص 272 و 273.
4- نهج البلاغه،
کلام سیام، ترجمهی فیض الااسلام.
5- عبدالکریم
سروش، فلسفهی نظری تاریخ و فلسفهی علم تاریخ، تهران، 1357، انتشارات حکمت، ص 58.
6- محمود سریعالقلم، اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار، تهران، 1393، انتشارات فرزان،
ص 9.
7- محمد علی
همایون کاتوزیان، تضاد دولت و ملت، ترجمهی علیرضا طیب، تهران، 1381، نشرنی، ص 214.
8- البته نباید از نظر دور داشت که مؤلف سازگاری ایرانی، مهدی بازرگان، این نوشته را قبل از انقلاب در حدود سالهای 42 و 43 شمسی، نگاشته است.
9- با اینکه مؤلف، مثالهای متعددی
از مقاومت ایرانیان در طول تاریخ بر ضد اقوام خارجی و بیگانه میآورد، اما معتقد
است که این مقاومتها محلی بوده و از سطح شهر و روستا فراتر نرفته، زیرا برای
ایرانیان رشد ملی به معنای محلی، طبیعی و قومی بوده، در حالی که مملکت و دولت برای آنها بیگانه و تحمیلی بوده است. روح ملتها، ص 291.
+
پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳ ساعت ۰۳:۰۸
نظر شما