دکتر عبدالمهدی رجایی
خاطرات عزت الله باقری
جستجوی قسمت هایی از تاریخ یک شهر از دل خاطرات و دست نوشتههای شاهدان و بازیگران از این جهت دلپذیر است که نکات به قلم آمده در دفتر خاطرات ، آن قدر ریز و شخصی هستند که در هیچ کجای دیگر سراغی از آن نمی توان گرفت. خصوصاً آن که نویسنده نگاه و نیز تجربه شخصی خود را دارد، پس نظیر آن در میان روزنامهها و یا اسناد و حتی خاطرات دیگر یافت شدنی نیست. عزت الله باقری در روستای «وانان» در بیست کیلومتری شهرکرد زندگی میکردند، اما فشار خوانین بختیاری باعث شد در سال 1318 خود و خانواده اش راهی اصفهان شوند و در بیغولهها و کاروانسراهای بی صاحب شهر در نهایت فقر و پریشانی سکونت اختیار کنند. وی به همراه چند برادر و خواهرش در کارخانجات نساجی مشغول به کار میشوند. اما خیلی زود شهریور 20 از راه میرسد و وضعیت سیاسی شهر دگرگون میگردد. عزت الله باقری نیز به حزب توده میپیوندد و در قالب اتحادیههای کارگری دست به فعالیت هایی علیه کارفرماها و نیز کسب اعتبار برای حزب متبوعش میزند. فعالیت هایی که به تبعید وی به بندرعباس نیز منجر میشود. ولی اعتبار او در میان هم قطاران آن قدر هست که در سال 1331 برای شرکت در کنگره فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگران به شهر «وین» اعزام شود و بدین خاطر کتاب دو جلدی خاطرات او «از وانان تا وین» نام میگیرد.
در واقع خاطرات باقری در کنار خاطرات شمس صدری بخش هایی از جنبش کارگری اصفهان را به تصویر میکشند. تحولی که در زمانه خود بسیار تأثیر گذار و اکنون قابل مطالعه میباشد.
قسمت هایی از کتاب که زوایای تازه ای از تاریخ شهر و مردمانش را به تصویر کشید ه است:...
اوضاع خراب اقتصادی
در مهر 1319 پیاده رفتیم اصفهان پیش یکی از داییها و مادر بزرگم که مقیم اصفهان بودند.. رفتیم به محله قبله دعای اصفهان یک خانه خرابه که صاحبش هم آن راترک کرده بود پیدا کردیم که سرپناهمان باشد. به دنبال یک خرابه دیگر رفتیم تخت فولاد در کاروانسرایی از عهد شاه عباس سکونت کردیم. حالا آن اتاقها و طویلهها را خانوادههایی مثل ما اشغال کرده بودند. خانوادههای پرجمعیت کارگران کارخانههای پشمباف، نور، وطن و رحیم زاده(باقری، 1387، ج 1، ص 165) سه نفر از برادرها و دو نفر از خواهرها توی کارخانهها مشغول کار بودیم. هر شب دو سه نفرمان توی کارخانهها بودیم. (باقری، 1387، ج 1، ص 166)
فقر در میان خانوادههای کارگران
فراموش نمیکنم که در آن اوایل وقت ناهار و شام به من چه میگذشت غذای معمولی کارگران نان بیات بود. و ماست یا لبو یا سرکه شیره یا در فصل میوه هندوانه و خربزه. ولی همین ماست و سرکه شیره و غیره را هم میباید از کافه چی نسیه میگرفتیم. و موقع دریافت حقوق و دستمزد بدهیمان راتسویه میکردیم. (باقری، 1387، ج 1، ص 167)
در آن خرابههایی که توصیف کردم و ما مدتی زندگی میکردیم خانوادههای دیگری هم اقامت داشتند و آنها هم اغلب کارگر کارخانه بودند. اغلب آنها از چهار محال بختیاری بودند. در آن خرابهها ما اوقات زیادی را صرف صحبت در مورد ظلم و ستم خوانین بختیاری و آوارگی خودمان میکردیم (باقری، 1387، ج 1، ص 171)
شرایط کار در کارخانه ها
من در سال 1319 در قسمت بافندگی کارخانه وطن کار میکردم دستمزد ما به صورت کارمزدی پرداخت میشد. میزان آن بنا به نرخی که تعیین شده بود بسته به آن بود که چند متر پارچه بافته باشیم. به این ترتیب روزهای جمعه و تعطیل حقوقی دریافت نمیکردیم. هیچ گونه مرخصیی هم در کار نبود. چه استحقاقی و چه استعلاجی. هیچ گونه حمایتی از کارگران نمیشد و هیچ مرجعی برای رسیدگی به شکایتهای کارگران وجود نداشت. در فصلهای بهار و پاییز هر روز کاری به دو شیفت 12 ساعته تقسیم میشد. اما در زمستانها شیفت شب و در تابستانها شیفت روز 14 ساعته و شیفت مقابل آن 10 ساعته بودند. (باقری، 1387، ج 1، ص 199)
برای این که بتوانم هزینه خانواده پر جمعیتمان را تأمین کنم مجبور بودم شبانه روز کار کنم و در واقع هر هفته جمعه شب وارد کارخانه میشدم و صبح روز جمعه بعد از کارخانه میرفتم بیرون. (باقری، 1387، ج 1، ص 200)
کارگران سنتی و دستباف اصفهان
اصفهان تعداد زیادی هم کارگاههای دستباف داشت که اغلب در بدترین شرایط و فضای ممکن و در کلبهها و خانههای بافندگان دایر بودند. البته اغلب این کارگاههای دستباف به خود کارگران آنها تعلق داشتند. یادم میآید عباس آذری که مسئول اتحادیه بافندگان سنتی و دستی بود در یکی از سخنرانیها در سال 1325 تعداد کارگران دستباف را حدود 15 هزار نفر بر آورد کرد. البته این رقم کلیه اعضای خانوادههای آنها را هم شامل میشد.تعداد کارگران کارخانههای صنعتی نساجی هم در آن موقع در همین حدود بود. (باقری، 1387، ج 1، ص 161)
خاستگاه اجتماعی کارگران نساجی
کارگران کارخانهها را اساساً مهاجران روستایی و ورشکستگان کارگاههای سنتی تشکیل میدادند. غیر از اینها عده ای از کردها هم بودند که در زمان رضاشاه به اصفهان تبعید شده بودند و در کارخانهها کار میکردند. که بعد از شهریور 20 همه برگشتند ولایت خودشان (باقری، 1387، ج 1، ص 162)
می شناختم کسانی را که در روستاهای اطراف اصفهان یک قطعه زمین داشتند و با حفظ مالکیت آن زمین برای کارگری میآمدنداصفهان. تعدادشان هم کم نبود. هم کشاورزی میکردند و هم کارگری صنعتی (باقری، 1387، ج 1، ص 163) اینها اهل روستاهای خرده مالکی بودند و من و آنهایی که از روستاهای بختیاری میآمدیم دیگر نمیتوانستیم چنین علائقی را در روستاهایمان حفظ کنیم.
ناخودآگاه نسبت به مردم دارا نفرت داشتم. طبیعی هم بود که نسبت به کسانی هم که در منتهای رفاه بودند احساس نفرت کنم. گاهی اوقات از همه کسانی که مکنتی داشتند مثل خان ده متنفر بودم. (باقری، 1387، ج 1، ص 174)
طبقات اجتماعی کارگران و موضوع وصلت با هم
اصولاً فرهنگ و تفکر حاکم به نحوی بود که کارگران فقط با کارگران در میآمیختند. اغلب کارگران مرد با زنان کارگر ازدواج میکردند. دهها پسر و دختر خانوادههای کارگر را سراغ دارم که با هم ازدواج کرده اند مثل دو تا از خواهرهای من. اگر کارگری وضع نسبتاً خوبی داشت ممکن بود یک پیشه ور دخترش را به زنی قبول میکرد ولی معمولاً اعضای سایر اقشار و طبقات مثل بازاری و کاسب و غیره سراغ دخترهای کارگران نمیرفتند.. .. دختر کارخانه ای در میان سایر طبقات مردم مقداری نداشت. (باقری، 1387، ج 1، ص 190) اما بعدها که جنبش کارگری پا گرفت، برای کارگران هویت و حیثیت بالایی ایجاد کرد و ازدواج با یک کارگر، چه دختر و چه پسر، افتخار هم داشت و روشنفکران و بازاریان زیادی با کارگران ازدواج کردند. اصلاً بعضی از کادرهای حزب توده سعی میکردند خودشان را به صورت و هیأت کارگران در بیاورند(باقری، 1387، ج 1، ص 190)
نگاه متفاوت نسبت به کارفرمایان
البته نمیخواهم بگویم کارفرمایان و کارخانه داران آدمهای بدی بودند وقتی یک سرمایه دار اقدام به ایجاد صنعت میکند و عده ای را به کار وا میدارد که نمیشود گفت آدم بدی است. دارد به وضع اجتماع و مملکتش خدمت میکند. ولی خاصیت سرمایه داری این است که هر چه کمتر مزد بدهد و هر چه بیشتر سود ببرد. پیدایش اتحادیههای کارگری ووضع قوانین کار و ایجاد دستگاههای اداری مثل وزارت کار و تأمین اجتماعی هم برای ایجاد تعادل بین کارگر و کارفرماست. (باقری، 1387، ج 1، ص 192)
جدال با محمدعلی کازرونی
اوایل مرداد 1320 هم من و عده ای از همکارانم که در آن موقع همگی پتوی پشمی میبافتیم بی کار شدیم. مواد اولیه بخصوص نخ پود نداشتیم. بعد از چند روز بیکاری بین هم کاران بافنده قرار را بر این گذاشتیم که به طور دسته جمعی برویم دفتر محمدعلی کازرونی مدیر کارخانه و شکایت کنیم که چرا باید برای ادامه کار مواد اولیه نداشته باشیم (من تنها وارد دفتر شدم و به وسیله او به پلیس تلفن زدندو دستگیر شدم) (باقری، 1387، ج 1، ص 203)
فعالیت حزب توده درکارخانه ها
حزب توده تشکیل شد و «از آن پس این افراد با کارگران مستعد تماس میگرفتند و روی آنها کار تبلیغاتی میکردند. احمد کفعمی با تک تک کارگران بافنده تماس میگرفت و در مورد لزوم فعالیت برای احقاق حق و تشکیل یک اتحادیه کارگری صحبت میکرد. کم کم وقتی تعداد این افراد رو به فزونی گذاشت این صحبتها هم علنی شد » (باقری، 1387، ج 1، ص 206)
آغاز انتخابات اتحادیههای کارگری
روز بیستم تیرماه 1321 عده ای از کارگران کارخانه زاینده رود میروند سراغ تقی فداکار و در مورد شرایط حاکم بر آن کارخانه مذاکره میکنند. فداکار هم توصیه میکند که روز بعد همه دست از کار بکشند و از او دعوت کنند تا برود به آن کارخانه. آنان هم همین کار را کردند. .. بعد از ظهر همان روز تقی فداکار هم آمد کارخانه و برای کارگران سخنرانی کرد. از کارگران خواست تا 4 نفر را به عنوان نماینده انتخاب کنند و برای کارگران کارخانه زاینده رود یک اتحادیه تشکیل بدهند. به تدریج کارگران سایر کارخانهها هم اتحادیههای کارخانه ای خودشان را تشکیل دادند. بعد از تشکیل شورای متحده کارگران در تهران، در سال 1321 و متعاقب آن در سال 1323 در اصفهان تقریباً همه کارگران کارخانه هاو کارگاههای سنتی که در شهر اصفهان دایر بودند، به این شورا پیوستند و نیروی بزرگی به وجود آوردند که در تاریخ ایران بی سابقه بود. (باقری، 1387، ج 1، ص 207)
علاوه بر این به علت تمرکز محلی کارخانههای صنعتی و نزدیکی آنها به هم، هر آن که شورای متحده تصمیم میگرفت برای دریافت و کسب یک امتیاز، به یک اعتصاب و یا حرکت دیگری دست بزند ظرف دو ساعت در حدود بیست هزار کارگر دست از کار میکشیدند و آماده تظاهرات بودند. (باقری، 1387، ج 1، ص 208)
نحوه انتخاب: یک نفر داد میزد که من آقای کفعمی را پیشنهاد میکنم و بقیه هم هورا میکشیدند و نمایندگی او را تأیید میکردند. دیگران هم به همین منوال. (باقری، 1387، ج 1، ص 208)
این نمایندگان یک دفتر در کارگاه دایر کردند و از آن پس تمام روز را به رتف و فتق امور کارگری میپرداختند هم باید میرفتند خارج از کارخانه مثلا به اداره پیشه و هنر و شورای متحده و غیره مراجعه میکردندو هم به مشکلات داخلی کارگاه رسیدگی میکردند. بالاخره یکی مساعده میخواست، یکی مریض میشد و باید گواهیهای لازم را میآورد که اخراج نشود و کارهایی از این دست. در عوض آنها دیگر روی ماشینها کار نمیکردند. ولی حقوقشان را از کارخانه میگرفتند. حقوقشان بالاترین حقوقی بود که یک کارگر بافنده میتوانست بگیرد(باقری، 1387، ج 1، ص 209)
حزب توده هر از گاهی تمام کارگران یکی از کارخانهها را میبردند دفتر آن اتحادیه و در جلسات بزرگ و همگانی از اتحاد و همبستگی کارگران و پیشرفت کارگران اروپا و آمریکا برای آنان صحبت میکردند.این افراد علاوه بر سخنرانی در آن جلسات بزرگ، کارگران مستعد را هم پیدا میکردند و برایشان کلاسهای کوچکتری میگذاشتند که به آن کلاس کادر میگفتند من هم از جمله کسانی بودم که در آ« دوران و به این ترتیب به حزب توده جلب شدم (باقری، 1387، ج 1، ص 209)
وقتی از نظر معیشتی و نارسایی دستمزد در مضیقه قرار میگرفتیم، ابتدا در اتحادیه کارگاه در باره مراجعه به مدیریت کارخانه و اقدام به تقاضای اضافه دستمزد بحث میشد. و میزان تقاضا را در حدودی که کارفرما قدرت داشته باشد تعیین میکردیم و بعد آن تقاضا را به دفتر مدیریت تسلیم میکردیم. جواب مدیریت یا نرمش و دعوت به مذاکره بود یا یک مخالفت کامل. در صورت اول هیأتی را برای مذاکره به مدیریت کارخانه معرفی میکردیم. اگر در آن مذاکرات به توافق نمیرسیدیم، میباید تقاضای خودمان را به اطلاع اداره کل کار استان میرساندیم. و به اصطلاح تقاضای میانجی گری میکردیم. اگر کارفرمایان با وجود پادرمیانی اداره کل کار هم سرسختی نشان میدادند، کار به اعتصاب میکشید. یعنی به مدیریت اعلام میکردیم که از فلان ساعت در فلان روز اقدام به اعتصاب خواهیم کرد. (باقری، 1387، ج 1، ص 210)
از وقتی که قانون کار تصویب شد و کارگران هم تا حدودی به حقوق خود آشنا شدند، دامنه خشونت و درگیری در مجادلات کارگر و کارفرما کاهش چشم گیری یافت(باقری، 1387، ج 1، ص 212)
موضوع آمدن دکتر شیخ و موافقت نامه مذکور: کسب این امتیازات زندگی فلاکت بار کارگران اصفهان را دگرگون کرد. کسب این امتیازات از یک سو روی زندگی مادی آنها تأثیر مطلوبی داشت و جهش بزرگی در تأمین یک رفاه نسبی بود و از سوی دیگر جهش چشم گیری هم در ارتقای شأن و حیثیت اجتماعی کارگران به ارمغان آورد. به پاس آن فعالیتها و همین پیروزیها هم بود که در انتخابات دوره 14 مجلس شورای ملی تقی فداکار را با سی و شش هزار رای به نمایندگی انتخاب کردند. (باقری، 1387، ج 1، ص 215)
فرهنگ ارباب رعیتی با وارد کردن چند تا ماشین و کارخانه صنعتی به کلی از جامعه رخت بر نمیبندد. بعضی از کارخانه داران هم پولی را که از کارخانهها و صنعت در میآوردند بر میگرداندند به روستا و ملک میخریدند. مثلا کازرونیها کوله پارچه و گل شهر نجف آباد و اراضی مزروعی دیگری را خریده بودند. (باقری، 1387، ج 1، ص 216) همدانیان مخالف بود و میگفت «یک کارخانه دار باید دائما به فکر نوسازی و مدرنیزه کردن صنعتش باشد»(باقری، 1387، ج 1، ص 218)
علی همدانیان
علی همدانیان «مبالغی هم به حزب کمک میکرد» (باقری، 1387، ج 1، ص 218) هم چنین به زندانیان سیاسی هم کمک میکرد(باقری، 1387، ج 1، ص 218)
در شرایط بحران نان بعد از شهریور 20
بارها پیش میآمد که از صبح تا شش بعد از ظهر دنبال چند قرص نان پرسه میزدیم و بالاخره هم دست خالی بر میگشتیم خانه.. .. در آن شرایط بود که ایجاد تنور توی کارخانهها و تحویل روزی بیست سیر نان یعنی روزی هشت تا نان تافتون بی دغدغه نعمت بزرگی برای کارگران اصهفان به شمار میآمد. (باقری، 1387، ج 1، ص 225)
زمزمههای تشکیل اتحادیه شمس صدری
ظاهراً از اواسط سال 23 بوده که کارفرمایان هم دست به کار میشوند. ابتدا با چند تا از کارگران موثر و فعال جنبش کارگری تماس میگیرند وطی چند جلسه مخفیانه با توسل به شیوههای موجه و غیر موجه قرار و مدارهایی با آنها میگذارند. خبر برگزاری این جلسات به شورای متحده هم میرسید و کم و بیش رد پای حرکات خیانت آمیزی دیده میشد.. .. اتحادیه شمس صدری : این ساختمان را کارفرماها به قیمت گزافی اجاره کرده بودند و در اختیار آنها گذاشته بودند. (باقری، 1387، ج 1، ص 236)
اقدامات شمس صدری
دم در کارخانهها هم کسانی را گماشتند و از ورود فعالین شورای متحده جلوگیری کردند. حدود 50 نفر را از کارخانهها اخراج کردند. (باقری، 1387، ج 1، ص 236) بلافاصله بعد از تعطیلات عید نوروز یعنی درست روز هشتم فروردین 1324 هم سران آن اتحادیه به کمک عده ای اوباش و چماقدار حمله کردند به ساختمانهای کمیته ایالتی حزب و شورای متحده و علاوه بر تخریب و غارت اموال اداری آنجا، از ضرب و شتم افراد هم کوتاهی نکردند (باقری، 1387، ج 1، ص 237)
آن حمله ای که به کلوبهای حزبی و شورا شد حتما با تبانی کارفرمایان و پلیس انجام شده بود اولاً همه کارخانهها را تعطیل کردند و کارگران را بردند آنجا. ثانیاً ساختمانهای کلوبهای ما سر دروازه دولت درست کنار کلانتری یک واقع شده بود. با وجود این پلیس هیچ اقدامی برای جلوگیری از آنها نکرده بود. (باقری، 1387، ج 1، ص 238)
ما هم نگذاشتیم وقفه جبران ناپذیری ایجاد بشود. بعد از آن هم فعالیتهای کارگری و حزبی ادامه داشت. هر چند بسیار محدود. ما ناچار بودیم جلسات را دیگر به طور زیر زمینی و مخفی در خانههای کارگران برگزار کنیم. اما حیثیت و آبروی حزب توده و اتحادیههای شورایی روز به روز بیشتر میشد و آن اتحادیه نصرمن الله اعتبارش را از دست میداد.
چرا کارگران از اتحادیه شمس صدری رویگردان شدند؟
چرا؟ چون آنهاهیچ کاری برای کارگران نمیکردند و هیچ امتیازی هم برای آنها نمیگرفتند. به تدریج کارگران خود به خود از دور و برشان پراکنده شدند. به همین جهت هم بود که وقتی تقی فداکار آمد اصفهان در 21 فروردین 1325 ما احساس کردیم میتوانیم سوت کارخانهها را به صدا در بیاوریم. از آن روز به بعد همه کارگران دسته دسته میرفتند به دیدنش به اصطلاح با او بیعت میکردند(باقری، 1387، ج 1، ص 240)
دولت قوام و حزب توده
روی کار آمدن دولت قوام و همکاری حزب توده با آن، فضا را برای فعالیتهای کارگری باز کرد. البته در اصفهان ابتدا وارسته استاندار بود که به هر شکل و هر اندازه که میتوانست از گسترش و فعالیتها جلوگیری میکرد بالاخره هم موقعی توانستیم به فعالیتهای گسترده دست بزنیم که وارسته را برداشتند و به جایش آراسته را فرستادند. (باقری، 1387، ج 1، ص 243)
اتحادیه شمس صدری پس از سال 1325: آنها کنار کشیدند. مدتی هم مخفی بودند و دیگر آفتابی نمیشدند. دفتر مرکزی آنها هم سرنوشت خوبی نداشت. اواخر فروردین فداکار آمد اصفهان و گفتم که با چه استقبالی روبرو شد. چهار پنج روز بعد هم در یک هجوم کارگری ساختمان دفتر مرکزی آنها بسته شد و تابلوی آن را هم کشیدند پایین. (باقری، 1387، ج 1، ص 245)
چرا خشونت علیه اتحادیه شمس صدری؟: خوب آن روزها ما در بحبوحه آن مبارزات بودیم زیر آن فشارهای عصبی احساساتمان به شدت تحریک شده بود. در واقع میخواستیم دلمان خنک شود. من خودم یکی از آن کسانی بودم که اصرار میکردم تابلوهای آنها را بکشم پایین. اما درست است آن کار عاقلانه ای نبود(باقری، 1387، ج 1، ص 246)
فداکار و خشونت ها
تقی فداکار نسبت به کارخانه داران اصفهان هم که طبعاً سخت خشمگین بود. فداکار جوانان پر شور و به اصطلاح بزن بهادری را که هنوز نسبت به شورای متحده وفادار مانده بودند تحریک میکرد که هر کدام از کارخانه دارانی را که گیر آوردید بکشید. میگفت: شما بکشید ونترسید. دفاع از شما به عهده من است. ماجرای برخورد من و دو تن از رفقا با علی همدانیان یکی از همین موارد بود. در یکی از همان روزها با فرهادی و عیسی نیازی جلوی کلوپ حزب ایستاده بودیم. دیدیم علی همدانیان دارد پیاده میرود به طرف دروازه دولت. فرهادی گفت که این بهترین فرصت است که این فلان فلان شده را بکوبیم. رفتیم جلو فرهادی با زنجیر و من و نیازی با مشت و لگد افتادیم به جانش. کتک مفصلی زدیم. آن قدر زدیم تا عده ای رهگذر به دادش رسیدند. ما فرار کردیم. این عمل بازتاب شدیدی در اصفهان داشت. کارخانه داران و مخالفان حزب به منظور درخواست رسیدگی به این ماجرا و توقیف ضاربین در استانداری جمع شدند. فرهادی که معروفیت بیشتری داشت شناسایی شده بود و فردای همان روز به توصیه رهبران حزب رفت تهران. ولی من و نیازی که شناسایی نشده بودیم فقط مدتی نیمه مخفی زندگی کردیم(باقری، 1387، ج 1، ص 248)
زدن امیر کیوان: واقعیت این است که یک جوان به سن و سال آن روز من، با آن همه سختی و محرومیتی که کشیده بودم، با سری پر شور ولی کم شعور، کاملاً آماده است که چشم بسته و متعصب، این گونه دستورات رهبران مورد علاقه اش را هم اجرا بکند(باقری، 1387، ج 1، ص 249)
راه اندازی کارخانه بدون حضور مدیر
چند ماه بود که عده ای از کارخانه داران مثل کازرونیها و صاحبان و دهش و غیره کارخانههای زاینده رود و وطن و نور و شهرضا را به علت عدم سود دهی تعطیل کرده بودند و رفته بودند تهران. کارگران ستمدیده این کارخانهها سخت زیر فشار بودند و همراه خانواده هایشان با گرسنگی دست و پنجه نرم میکردند به این جهت بود که عده ای از اعضای شورای متحده از جمله خود من، تصمیم گفتیم خودمان کارخانهها را راه اندازی کنیم. البته بعد از تیراندازی 15 بهمن در اصفهان هنوز حکومت نظامی برقرار بود. ما هم تصمیم گرفتیم مستقیماً به خود سرتیپ مقبلی فرماندار نظامی اصفهان متوسل شویم. چند روز بعد سرتیپ مقبلی آمد کارخانه و گفت آمده ام تا با کمک شما کارگران و مدیران کارخانه در مورد راه اندازی کارخانه مذاکره کنم. بعد در حضور چند تن از کارگران بامدیران کارخانه صحبت کرد. البته این مذاکرات مدتی به طول انجامید. ولی بالاخره به نتیجه رسید و در مجموع خیلی مفید بود. قرار شد یک هیأت نه نفره از کارگران با سواد و فعال به عنوان مشاوره ونظارت برای اداره کارخانه با مدیریت همکاری کند. این هیأت نه نفره تا مدتی کارخانه را به خوبی و بانظمی عالی اداره کرد تا سرانجام صاحبانش بر سر عقل آمدند و برگشتند اصفهان (باقری، 1387، ج 1، ص 265)
میتنگ غیر قانونی
25 اسفند 1329 میتینگی علیه دخالتهای شرکت نفت در امور داخلی ایران برگزار شد پرتو علوی و اتابکی از طرف جمعیت ملی مبارزه با شرکت نفت از تهران آمده بودند که سخنرانی کنند. مأموران شهربانی به آنها گفته بودند که این میتینگ غیر قانونی است مردم حق ندارند جمع شوند و شما هم حق ندارید صحبت کنید. آنها هم گفته بودند خیلی خوب صبر کنید وقتی مردم جمع شدند ما به آنها میگوییم که باید متفرق شوند. (باقری، 1387، ج 1، ص 274)
تأثیر تحولات خوزستان
اخبار خوزستان وقتی به اصفهان رسید کمیته ایالتی شورا تصمیم گرفت ازآن پشتیبانی کند. من هم مسئول تنظیم برنامههای آن شدم. یک کمیته به نام «کمیته کمک به اعتصابیون» تشکیل دادم و از تمام کارخانههای اصفهان نمایندگانی را به همکاری دعوت کردم. ستاد عملیاتی ما در کارخانه زاینده رود مستقر بود. شرکت نفت اعلام کرده بود که برای روزهای اعتصاب به کارگران حقوقی پرداخت نخواهد کرد. بنابر این اولین اقدام ما جمع آوری اعانه برای کمک به آنها بود. گروههایی تشکیل دادیم که با در دست داشتن صندوقهای مخصوص به مردم مراجعه میکردند. با آن شوری که این حرکت در میان مردم اصفهان بپا کرد تصمیم گرفتیم در روز 24 فروردین ساعت 4 بعد از ظهر در میدان 24 اسفند یک میتینگ هم در حمایت ازآنها برگزار کنیم. در روز 23 فروردین شهربانی طی اعلامیه ای اخطار کرد که از هر نوع تظاهراتی در روز 24 فروردین جلوگیری خواهد شد. از اوایل آن روز پلیس میدان 24 اسفند را اشغال کرد. سربازان دو طرف پل چهارباغ و راههای آمد و شد را هم بسته بودند. آن شخصی که شهید شده بود حسن حیدر پور کارگر کارخانه رحیم زاده بود. ( باقری، 1387، ج 1، ص 277)
پشیمانی
این تبلیغات یک غرور و تعصب بی جا در اعضا و به خصوص افراد کم سواد و بی مطالعه ایجاد کرده بود که باور میکردیم از دیگران برتریم و به اصطلاح تافته جدا بافته ایم. همین غرور بی جا و کاذب بود که نمیگذاشت ما حرف و درد کارفرماها را بفهمیم و به منطق آنها گوش بدهیم. دایماً در پی ایجاد جدالهای بی مورد با کارفرما و ستیزه و عدم سازش در محیط کار و کارخانه باشیم. (باقری، 1387، ج 1، ص 250)
کتاب از وانان تا وین در دو جلد و توسط انتشارات حنا در تهران منتشر شده است.
دو جلد حدود 800 صفحه